تصور اینکه با هر نوبت اهدای بخش اندکی از خون بدن خود به 3بیمار حیاتی جان دوباره ببخشی، حس قشنگی است. حسی که فقط کسانی که در این راه قدم گذاشته و ادامه دادهاند، قادر به درک آن هستند. تو هم میتوانی در لباس یک کارمند، کارگر، معلم، سرباز و... ناجی دستکم زندگی یک نفر باشی. سیدحسین عمادی بیش از 100بار این حس شیرین را تجربه کرده است. او اعتقاد دارد با اهدای خونش زکات سلامتیاش را داده است.
«نمیدانم اولینباری که به سازمان انتقال خون در خیابان سناباد رفتم، با چه انگیزهای بود؛ اما خوب یادم هست 3بار رفتم و جواب «نه» شنیدم. میگفتند پسرجان! شما شرایط خوندهی را نداری! کوتاه نیامدم. چهارمینبار هم با سماجت به سازمان رفتم. اینبار فرمی مقابلم گذاشتند به این معنی که میتوانم خون بدهم. انگار دنیا را به من داده باشند. سوزش فرورفتن آنژوکت در بازویم، غرور و حس خاصی به من میبخشید که لذتبخش بود. این شد آغاز راهی که بهمرور هدف زندگیام قرار گرفت.» اینها گفتههای سیدحسین عمادی با گروه خونی+B است که به قول خودش با احتساب زمان سیساله بازنشستگی برای هر شغلی، 3سال به این ایام در اهدای خون مانده، البته این را از سر شوخطبعی میگوید و نقبی به گذشته زندگی خود میزند: اولینبار پیش از هجدهسالگی برای خون دادن اقدام کردم. دلیل اصلیاش را نمیدانم، اما خاطرم هست آن زمانها وقتی کسی عمل جراحی داشت، چندنفر از افراد فامیل یا دوستان برای دادن خون پیشقدم میشدند. شاید یکی از دلایل همین بود؛ اما دوران دبیرستان هم درباره گردش خون و فواید خوندادن در کلاس صحبتهایی شده بود. اوایل که برای اهدا میرفتم، زمانی که روی تخت دراز کشیده بودم تا فرایند انجام شود، آن صحبتها در ذهنم تداعی میشد.
عمادی که در آستانه چهلوپنجمین سال زندگیاش است، درباره حسوحالی که قبل و بعد اهدای خون دارد، میگوید: خیلی به این موضوع وابسته شدهام. نمیدانم نقل درستی است اینکه بگویم معتاد آن شدهام یا نه، اما چون معمولا هر 3ماه یکبار آن را انجام میدهم، چندروز مانده به موعود، بدنم سنگین میشود، اما بعد از اهدا، تا چند روز سبکی، سرحالی و شادابی و باز شدن چهره، حس خوبی به من میدهد. یک مثال ملموس برایتان بزنم تا بهتر حالم را درک کنید. حس و حال من بعد خون دادن مثل کسی است که از شهری با هوایی بهشدت آلوده به یکی از شهرهای خوشآبوهوای شمال سفر کرده باشد و حس تازه شدن و طراوت و شادابی داشته باشد.
۲۷سال اهدای خون بهعبارتی میشود ۱۰۸نوبت اهدا که هرسال ۴ و گاه 5نوبت اتفاق میافتد. این یعنی آقای عمادی الان باید دارنده کارت طلایی اهدای خون باشد، اما این کارت را ندارد: هیچوقت دنبال این چیزها نبوده و نیستم. چون معامله من با خداست. شماره و تعداد خون دادنهایم را هم ندارم. اوایل که ثبت سیستمی نبود، در دوره دانشجویی هم که تهران بودم و آنجا خون میدادم. سالهای ۹۰-۹۱ هم به پیشنهاد سازمان، پلاسما و پلاکت اهدا میکردم. الان هم به دلیل ضرورت نیاز، پلاکت و پلاسما اهدا میکنم. هروقت یاد این جمله میافتم که اهدای خون برابر با اهدای زندگی است و با این تصور خونی که من میدهم میتواند ناجی یک نفر باشد ، کلی انرژی میگیرم و حس میکنم با این کار زکات سلامتی خود را میپردازم.
لازم به یادآوری است پلاسمای خون، علاوه بر نجات جان بسیاری از بیماران، یکی از مواد اولیه برای تهیه داروهایی ازجمله فاکتورهای انعقادی، ترکیبات پلاسمایی و عوامل ایمنی به شمار میرود. اهدای پلاسما با اهدای خون فرقی ندارد و تنها 15دقیقه بیشتر از اهدای خون باید برای آن وقت بگذارند.
او از تجربههای خود در این حوزه میگوید: کسی که حجامت کرده باشد، تا یک سال نمیتواند خون اهدا کند. گاه سفر به برخی شهرهای آلوده هم میتواند مانعی شود برای اهدای خون. شنیده بودم با سفر به برخی شهرهای آلوده امکان خون دادن از فرد اهداکننده سلب میشود. برای همین چندسال قبل که میخواستم به منزل برادرم در بندرعباس بروم، چند روزی زودتر برای اهدا رفتم تا بعد از برگشت، 3ماه برای نوبت بعدی زمان گذشته باشد.
حرف آخر عمادی توصیه به سازمان انتقال خون است و اینکه سعی کنند با تبلیغات و تهیه کلیپهای تأثیرگذار در فضای مجازی شور و هیجان کمک به همنوع را در جامعه برانگیزانند. مردم ما مردمان نوعدوست و مهربانی هستند. فقط کافی است به موضوع مهمی آگاه شوند تا از جان مایه بگذارند.