هنوز در این شهر چراغ راه دکتر قریب و پزشک میبدی معروف به «دکتر 500 تومانی» خاموش نشده است. هنوز پزشکانی هستند که لباس مدافع سلامت بر تن کرده و به دل نقاط محروم و رنجور از نابرابریها زدهاند تا در هنگامه رواج جهل و کیسهدوختن برخی از کرونا، طرف مردم را بگیرند. او یکی از آنهاست و با این آرزو شروع به صحبت میکند که «امیدوارم تنها شیفتگان خدمت به این حرفه ورود پیدا کنند تا اگر دردی از رنج مردم را درمان نکردند، دستکم زخمی نیز بر دل و جانشان نزنند. اینجا فرصتی برای ثروتاندوزی نیست؛ اینجا فقط و فقط باید خدمتگزار مردمانی باشیم که جنسشان بلوری است و بهشدت شریف.»
دکتر جواد رضایی را همه با ویزیتهای رایگانش میشناسند. موضوعی که روی تابلوی مطبش هم نوشته است: «ویزیت»
به سراغ این پزشک خیّر رفتهایم و درباره اقدامات درمانی خیرخواهانهاش و نوع نگاهش به زندگی و مردم به گفتوگو نشستهایم. در حالی که خودش میگوید: من خیّر نیستم و هیچگاه بهدنبال اینجور کارها نبودم. اصلا در ژنتیکم این مسائل نیست. من به این مسیر آورده شدهام و تا زمانیکه لطف خداوند شامل حالم باشد، پیش خواهم رفت!
دکتر ماجرا را اینطور روایت میکند: «سال 84، خیریه المنتظر(عج) در بولوار استاد یوسفی اعلام کرد مددجویانی در کالزرکش دارد که به ویزیت و درمان نیاز دارند. در واقع خیریه باعث و بانی این شد که من وارد چنین مسیری شوم. از آن زمان 15 سال میگذرد و این فعالیتها بهطور مستمر ادامه دارد.»او میگوید: «اوایل هر دو هفته یک بار میرفتم، اما بعدها که استقبال مردم بیشتر شد، هفتهای یکبار. تا پیش از کرونا، روزهای سهشنبه به حسینیهای در آن حوالی میرفتم که مال خانمی است به نام «نوری جان».
اهالی زرکش که بیشتر از اتباع مهاجر و اقشار آسیبپذیر هستند، برای مداوا به این حسینیه میآمدند و علاوه بر معاینه و ویزیت، داروی رایگان هم به آنها میدادم. داروها اهدایی بودند و بخشی از هزینههای آنها را خیریه المنتظر از بین مردم جمعآوری میکرد. داروها را تفکیک میکردم و در جعبه قرار میدادم و به هر مراجعهکنندهای به تناسب بیماریاش، داروی مورد نیازش را میدادم.»
بعدها نوریجان که به فعالیتهای خداپسندانه دکتر ایمان آورده بود و سیل بیماران نیازمندی را که هر هفته برای مداوا جلوی حسینیه صف میکشیدند دیده بود، به او پیشنهاد داد که: «میخواهم حسینیه را به نام شما وقف کنم تا اینجا درمانگاه بزنید.» اما دکتر به او گفت: «اگر بنا به وقف دارید، به خیریه المنتظر بدهید». این ماجرا به 6 سال پیش بازمیگردد. بعد از این پیشنهاد وقفنامه حسینیه نوشته و میان نوری جان و خیریه المنتظر رد و بدل شد. حالا به برکت این وقف، علاوه بر اقدامات درمانی دکتر رضایی، برنامههای فرهنگی و اجتماعی نیز برای حاشیهنشینها در این حسینیه برگزار میشود.
دکتر رضایی میگوید: «4 سال پیش مطب دیگری در منطقه طرق زدم. مراجعهکننده زیاد بود و آنجا هم به بیماران همزمان دارو میدادم. برنامه روزهای سهشنبه کال زرکش را هفته در میان کردم و سهشنبههایی که آنجا نمیرفتم به نیازمندان طرق اختصاص دادم. از آنجا که روی دیابت تحقیق و پژوهش میکردم و این بیماری برایم حائز اهمیت بود، در مطب طرق، اعلام کرده بودم که بیماران دیابتی را رایگان ویزیت میکنم، اما افراد با بیماریهای دیگر هم میآمدند که مشکل مالی داشتند و رایگان ویزیت میشدند.»
در کنار این مناطق، دکتر سالی سه چهار روستا در اطراف مشهد را که دور و بریها سفارش میکردند میرفت و بیماران را رایگان ویزیت میکرد. در مطب قاسمآبادش هم هر کسی که مراجعه میکرد درحالی که از خیریه معرفینامه داشت، رایگان ویزیتش میکرد. بیشتر بیمارانی که به مطب قاسمآباد مراجعه میکنند، بیمارانی هستند که خیریهها آنها را ارجاع دادهاند. دکتر میگوید: «یا معرفینامه دارند یا کلامی بیان میکنند که از خیریه آمدهایم. فرقی نمیکند، به هر حال رایگان معاینه میشوند.» جالب این است که حتی گاهی پیش میآید که طرف میگوید: «نمیخواهم پول بدهم!» دکتر او را هم پذیرش میکند و دست رد بر سینه هیچ بیماری نمیزند.
او درباره نوشتهای که روی تابلوی مطبش درج شده است، اینطور توضیح میدهد: «اوایل قید کرده بودم «روزهای یکشنبه برای دیابتیها رایگان!» یعنی چه فرد مراجعه کننده تمکن مالی داشته باشد، چه نداشته باشد، در صورت دیابتی بودن رایگان ویزیت میشد، اما بعدها قید «دیابتی» را برداشتم و نوشتم: «پذیرش بیماران در روز یکشنبه رایگان» یعنی هر بیماری با هر مشکلی مراجعه میکرد، به پرداخت وجه نیاز نداشت. به این ترتیب روزهای یکشنبه بهطور کامل رایگان است.
دیگر روزها هم اگر موردی پیش بیاید رایگان طبابت میکنم.» او درباره ویزیت رایگان روزهای غیر از یکشنبه میگوید: «تفاوتش این است که روزهای یکشنبه از هیچ کس ویزیت دریافت نمیشود، اما روزهای دیگر اگر بیماری اعلام نکند از خیریه معرفی شده و دوست داشت هزینه ویزیتش را پرداخت کند، از او دریافت میشود. شاید از هر 10 مریض، تنها 2نفر هزینه پرداخت کنند. دیگران هم رایگان ویزیت میشوند و هم داروی رایگان دریافت میکنند.»
با این اوصاف چندان بعید نیست که تصور کنیم «حتی هزینه منشی هم به سختی از درآمد این مطب درمیآید.» که البته خود دکتر هم آن را تأیید میکند. با این حال باز هم خدا را شکر میکند. او بیشتر از اینکه به فکر سوددهی مطبش باشد، به فکر سود و ضرر مردم بهویژه قشر آسیبپذیر است. با همین نگاه هم از زمان شیوع کرونا، رفت و آمدهایش به کال زرکش را متوقف کرده است.
میگوید: «صفهای طولانی بسته میشد. هر چه میخواستم فاصله اجتماعی بین مراجعهکنندهها را رعایت کنم، توجهی نمیکردند. دیدم حضورم، مردم را بیشتر متضرر میکند، زیرا احتمال آلودگیشان به ویروس کرونا افزایش مییافت. بنابراین برنامه ویزیت را بهطور موقت لغو کردم. ولی همچنان چشم انتظارم که فرصت دیگری برای ملاقات اهالی محروم این منطقه فراهم شود«.
او میگوید: «با توجه به حجم بالای حاشیهنشین در مشهد قادر به کمک مالی به تک تک آنها نبودم، اما میتوانستم زکات علمم را بدهم و تلاشم را برای معالجه رایگان بیماران نیازمند میکنم تا دست کم هزینه ویزیت و دارو ندهند.»
بیماریهای بیشتر مراجعهکنندگانش مزمن است که دکتر ناگزیر است بالغ بر 10 قلم دارو برای برطرف کردنشان تجویز کند. همه اقلام نسخه را خودش از طریق داروهای اهدایی تأمین میکند. حتی تهیه داروها نیز بر دوش بیمار نمیافتد. او میگوید: «اگر این حمایتها نباشد، فرایند درمان این افراد متوقف خواهد شد، زیرا هیچ کدامشان توان و استطاعت خرید داروها را ندارند.»
با اینحال دکتر معتقد است که «واقعا شقالقمر نکردم!» او میگوید: «اینکه در حد توان برای درمان رنجشان تلاش کنم، کار خاصی نکردهام و این لطفشان هست که همیشه مشمول حالم شده است. واقعیت این است که از صدقه سر همین آدمها، من و امثال من فرصت درس خواندن و علماندوزی پیدا کردهایم، بنابراین نه تنها منتی نیست بلکه سادهترین وظیفهام را انجام میدهم.»
دکتر رضایی روایت میکند که در بیست سالگی ازدواج کرده و بلافاصله عازم جبهه شده است. او در تمام 8 سال جنگ تحمیلی حضور فعال داشته است، اما از آنجاکه مادرش مخالف رفتنش به جبهه بود و او مصمم به حضور، ابتکار به خرج داد و برای فراگیری دورههای امدادگری دست به کار شد تا به عنوان امدادگر و دستیار پزشک وارد جبهه شود و از شدت نگرانی مادرش بکاهد.
با پایان یافتن جنگ با وجود دارا بودن 2 فرزند در کنکور شرکت میکند و در رشته پزشکی پذیرفته میشود. وقتی در سال 75 از رشته پزشکی دانشآموخته میشود، صاحب 4 فرزند بوده است.
به فضای مطبش اشاره میکند و میگوید: «وقتی دیگران به یک ویزیت رایگان من و مداوای نیازمندان اینقدر پَر و بال میدهند، درک نمیکنم چراکه کار من در برابر الطاف بیکران خداوند و سلامتیای که عطا کرده، ناچیز است. برای نمونه زمین اینجا را بعد از جنگ، به رزمندهها دادند. انگار خداوند پیشبینی کرده بود که قرار است سالها بعد، زمین اهدایی در حاشیه خیابان قرار گیرد و در خدمت بیماران بهرهبرداری شود. حالا ویزیت نگرفتن من گرانبهاتر است یا کرامت حضرت حق!»
«من خودم برای فعالیتهایی که انجام میدهم، هیچ ارزش و جایگاهی قائل نیستم.» این جمله را در حین گفتوگو بارها تکرار میکند و میگوید: «هیچ طلبی از هیچ احدی ندارم و اقرار میکنم که در مقابل عنایت پروردگار و آنچه به ما عطا کرده است، هنوز بدهکارم.»
او به آنهایی که ممکن است صحبتهایش را کلیشهای و غیرواقعی تلقی کنند، حق میدهد و میگوید: «شاید برای نسل جدید پذیرفتنی نباشد، اما واقعیت این است که بسیار بیشتر از آنچه در ظاهر دیده میشود، اجر مادی و معنوی گرفتهام. بارها چیزهایی عایدم شده است که با چشم سر قابل رؤیت نبودهاند».
میگوید جز مطب و خانهای که بالای آن بنا شده، سرمایه دیگری ندارد، با این حال خودش را پزشک ثروتمندی معرفی میکند که شاید کمتر کسی این روزها قادر به درکش باشد و منشأ آن را برکتی میداند که خداوند به جان و مال و زندگیاش داده است.
مرام و شیوه زندگیای که دکتر رضایی در این سالها در پیش گرفته است، این پرسش را به ذهن متبادر میکند که آیا همسر و فرزندانش نیز از زاویه دید او به دنیا نگاه میکنند، یا اینکه جبر روزگار به کنار آمدن و همسو شدن با دکتر وادارشان کرده است؟ از همان سالی که دکتر رضایی برای درمان و مداوای بیماران کال زرکش وارد گود شد و به نیاز مردم این منطقه لبیک گفت، همسر دکتر هم که تحصیلات حوزوی دارد، پا به پای او به میدان رفته و اجرای برنامههای فرهنگی را در اولویت قرار داده است.
دکتر میگوید: «با بیشتر شدن مراودات همسرم با حاشیهنشینها، متوجه وجود چند دختر جوان شد که با وجود گذشت چند سال از عقدشان بهدلیل نداشتن جهیزیه امکان رفتن به خانه بخت را نداشتند. موضوع را با نمازگزاران مسجد سیدالشهدا(ع) درمیان گذاشتیم و در عرض کمتر از 15 روز، نزدیک به 30 دست جهیزیه با کمک و همراهی اهالی جمع و جور شد. دم دمای عید نوروز بود. بیشتر وسایل در جریان خانهتکانیها جمعآوری شد، اما در این میان چنان فضای معنویای ایجاد شده بود که حتی یکی از مسجدیها، هزینه برگزاری مراسم برای سالگرد پدر مرحومش را صرف خرید 4 دست جهیزیه برای 4 عروس نیازمند کرد. به این ترتیب 30 دختر جوان از سرگردانی رها شدند و زندگی مشترک خود را آغاز کردند».
تلاش خانم آقای دکتر برای تهیه جهیزیه دخترهای بیبضاعت تا همین 3، 4 سال پیش به همین شکل ادامه داشت. در طول اینسالها شاید نزدیک به 800 جهیزیه آماده کرد، اما از زمانیکه قیمت وسایل خانه و اقلام مورد نیاز چند برابر و از آنطرف، توان اقتصادی مردم ضعیفتر شد، این برنامهها تا حد زیادی کمرنگتر شده است.
این پزشک خیّر 2دختر و 2پسر دارد که خرج و برجشان بر اساس جیب «پدر پزشک داشتن» نیست، بلکه با حقوق کارمندی بزرگ شده و زندگی کردهاند. دکتر رضایی که بازنشسته سپاه است، میگوید: «سال 92 با حقوق 2 میلیون تومان بازنشسته شدم و تا همین اواخر حداکثر به 3 میلیون تومان رسیده بود، اما حالا با اجرای طرح همسانسازی حقوق به 5 میلیون تومان رسیده است».
او اما هیچ گلهای ندارد و در پاسخ به آنها که این اعداد و ارقام را برای یک پزشک 30 سال خدمت سپاهی باور نمیکنند، میگوید: «به همین هم راضی هستیم و طلبی نداریم. اگر 10 برابر این مبالغ میدادند، اما خدای ناکرده خرج یک قلم دارو برای دور و بریهایم یا هزینه فساد یکی از فرزندانم میشد، خوب بود!؟ خدا را شکر که اگر 2میلیون تومان گرفتم تا الان که 2برابر شده، تماما برکت است و برکت!».
او این روحیه را مدیون بچه انقلاب و جنگ بودنش میداند و شکر خدا را به جای میآورد که هنوز هم به همان تفکرات 40 سال پیش پایبند است. چنانکه بالا و پایین شدنهای چرخ گردون عاملی برای دور شدن او از اعتقادات عمیقی که برایش جهاد کرده است، نشده است و برخلاف برخی همنسلهایش میگوید: «هرگز پشیمان نشده و نخواهم شد!».
در بین صحبتهایش خاطره جالبی روایت میکند. ماجرا به 15 سال پیش بازمیگردد که سوار بر اتوبوس همنشین مسافری شده بود که بعد از 7 سال اسارت در عراق به وطن بازگشته بود. میگوید: «وقتی این جانباز آزاده از زندگیاش تعریف کرد که چه مشکلاتی دارد، از او پرسیدم در قبال این همه رنج و مشقتی که تحمل کردی، چه عایدت شده است؟ بعد شرایطم را با او مقایسه کردم و با خود گفتم: مگر من چه کردم؟ چند سال جبهه رفتم که با وجود اینکه زیر تیربار دشمن بودم، حتی یک تیر هم به من اصابت نکرد. نه توفیق جراحت پیدا کردم و نه جانبازی! جنگ هم که تمام شد، به عنوان سهمیه حضور در جبهه، این زمین 160 متری را دادند و در ادامه هم فرصت درس خواندن برایم فراهم شد».
او باز هم تأکید میکند که هنوز هم بدهکار خدا و خلق خداست و حداقل کاری که در قبال لطف لایزال الهی میتواند بکند این است که زکات علمش را بدهد و این اتفاق عجیب و غریبی نیست!
او این توصیه را به فرزندانش هم کرده است که همیشه روحیه بدهکاری داشته باشند. زیرا معتقد است آنها که طلبکارند، هر چه عایدشان شود، باز هم کمشان است چون این آدمها سیربشو نیستند. میگوید: «گاهی برخی افراد همه چیز دارند و تنها کافی است در برههای نقصی در سلامتیشان رخ بدهد. دیگر زمین و زمان را به هم میدوزند و خدا را بنده نیستند. در حالی که باید به آنها گفت: در مسیر دین و انسانیت چه قدمی برداشتهاید؟»
دکتر رضایی، لقمه حلال و بدون شبهه را رمز مهم زندگی سالم برمیشمارد و میگوید: «لقمه شبههناک دودمان انسان را برباد میدهد. منشأ تمام پلیدیها و گناهان، حرامخوریهای ریز و درشت و بیتوجهی به حلال خوری است. اگر نسبت به این مسئله حساسیت و حتی وسواس نشان دادیم، باید به لطف و کرم پروردگار امیدوار باشیم، در غیراینصورت اگر مانند خیلیها که این روزها بیان برخی عبارات حرام لقلقه زبانشان شده که «انشاءا... که حلال است....، همه میدزدند، چرا ما ندزدیم و ...» باید منتظر عواقب جبرانناپذیر آن باشیم».
در روزگاری که نسل جدید و حتی قدیمیترها با حساب و کتاب رشته پزشکی را برای ورود به دانشگاه انتخاب کردهاند، معتقد است: «اگر نگاه کسی خدمت است باید وارد این حرفه شود وگرنه به کاهدان زده است و در رشتههای دیگر بسیار راحتتر و بهتر میتواند پول دربیاورد. ذات رشته پزشکی خدمت به خلق خداست نه خالی کردن جیبشان!».
اوایل شیوع ویروس کرونا بود که برخی از آنها که لباس سپید و مقدس پزشکی را برتن کرده بودند، وحشت رویارویی با بیماران کرونایی خانهنشینشان کرد و از ترس اینکه پای کار کشیده نشوند، ایران را به مقصد کشور دیگری ترک کردند، اما این پزشک همانند بسیاری از همکاران شجاع و مردمدوستش لحظهای پا پَس نکشید و گاهی تا روزی 180 نفر را در مطب کوچکش ویزیت و مداوا کرد. خودش این را یکی دیگر از الطاف الهی میداند و میگوید: «گاهی در دوران پیک ابتلا روزانه 300 نفر در مطبم رفت و آمد میکردند و من جز ماسکی که بر صورت داشتم، هیچ پوشش خاص دیگری نداشتم، اما دست کم تا الان کرونا به سراغم نیامده، البته اعضای خانواده و فرزندانم مبتلا شدند، ولی خدا را شکر که در حد سبک بود و بدون عارضه برطرف شد». او باز هم از شکرگزاری سخن میگوید و اینکه هر چه بابت سلامتی سپاسگزار خداوند باشیم کم است و برای همین یک نعمت ارزشمند، تا ابد بدهکار او هستیم.
میگوید: «یک نابینا حاضر است همه زندگیاش را بدهد در ازای یک لحظه دیدن عزیزانش. بیمارانی که در نوبت پیوند قلب هستند، گاهی همه دار و ندارشان را میفروشند و حتی زیر بار میلیونها تومان قرض میروند که صاحب یک قلب سالم شوند. حال چرا وقتی این نعمت بزرگ سلامتی را داریم، شکر آن را بهجا نمیآوریم و دست بنده خدایی را نمیگیریم؟»
در حین گفتوگو گوشی همراه دکتر زنگ میخورد. پشت خط صدای خانمی شنیده میشود که بهدنبال کپسول اکسیژن برای پدر پیرش هست که کرونا 90 درصد ریهاش را سفید کرده است. دکتر با آرامش به نگرانی او پاسخ میدهد و میگوید: «تنها یک کپسول اکسیژن در مطب داریم که برای بیماران اورژانسی استفاده میشود». با این حال دلش نمیآید دست رد بر سینه دختر پیرمرد بزند. میگوید: «برای یک هفته میتوانید بیایید و این کپسول را ببرید، اما بعد از آن دوباره به مطب بازگردانید که نیاز است.»
صحبتش که تمام میشود، با افسوس میگوید: «هزینههای درمانی بیماران کرونایی سنگین است و بیمه هم تقبل نمیکند. تنها یک قرصش 100هزار تومان قیمت دارد. خرید همین کپسول اکسیژن 6 میلیون تومان و اجاره آن شبی 50 هزار تومان هزینه بر دوش خانواده بیمار میگذارد».
این درحالی است که بیماران دکتر، این کپسول اکسیژن را بهصورت رایگان خانه میبرند و بعد کپسول در اختیار مریض بعدی قرار میگیرد. آوازه دکتر به شهرستانهای اطراف هم رسیده است. زنگ میزنند و شرح حال میدهند و داروهایی که دکتر برایشان تجویز میکند را میگیرند. بعد هم خبر سلامتیشان را به گوش دکتر میرسانند.
روایتش از «دست خوب» که بیمارانش به آن ایمان دارند، متفاوت است. نگاه او این است که لطف خدا موجب شده که از قلم او نسخهای جاری شود. میگوید: «هر بار بیماری توصیه میکند دارویی برایم بنویس که دردم زودتر برطرف شود، به او میگویم دعا کن آن دارو را خداوند در قلم من بر روی کاغذ جاری کند تا سلامتی را هر چه زودتر به تو بازگرداند».
بیمارانش که سالهاست برای درمان هر دردی تنها و تنها راه همین مطب را در پیش گرفتهاند، اعتقاد عجیبی به تجویزهای دکتر رضایی دارند. خودش اما مراجعه هر نیازمندی را لطف خداوند به خودش میداند و میگوید: «دعای هر لحظه من این بوده که در رسیدگی به محرومان و گرهگشایی از آنها ناکام نمانم. محتاج این هستم که عامل جاری شدن لطف پروردگار به دیگر بندگان باشم».
دکتر فکر راهاندازی کلینیک ترک اعتیاد را در دورهای که بیشتر پزشکان با هدف درآمدزایی دنبالش بودهاند، از سر به در کرده است چون معتقد بوده اگر این کلینیک را دایر کند، تنها به یک قشر خاص و محدود میتواند خدماترسانی کند و فرصت خیررسانی در حد وسیعتر از او سلب میشود. حتی عطای گرفتن تخصص را هم با همین نگاه به لقایش بخشیده و میگوید: «ترسیدم که آنطور که باید و شاید نتوانم به بیشتر بیماران کمک کنم».
تابلوی «پزشک نمونه سال 99» بالای سر دکتر نصب شده است. توضیحی که در این باره میدهد هم خالی از لطف نیست. با خندهای فروتنانه میگوید: «چیز خاصی نیست؛ هر ساله به تعدادی از پزشکان میدهند، امسال هم لطف کردند قرعه به نام ما افتاد!».