بنایی در مرکز شهر و کنار ساختمان ادارهکل آموزش و پرورش استان خراسان رضوی قرار دارد که سالیان سال میزبان دوستداران کتاب بوده است. کافی است اشاره کوچکی به کتابخانه نزدیک میدان شهدا کنید تا در ذهن همه «کتابخانه عمومی دکتر شریعتی» نقش ببندد. کتابخانهای که در سال1303 به تلاش و همت ادیب بجنوردی (موسوی نسل) کفیل فرهنگ خراسان وقت شکل گرفت. او گزارشی به مقامات تقدیم و تقاضا کرد تا اجازه دهند از محل اعتبارات صرفهجوییشده تعدادی کتاب و مقداری اثاثیه بهمنظور ایجاد قرائتخانه و کتابخانه خریداری شود.
مرحوم سلیمان میرزا، وزیر فرهنگ وقت، نیز در نامهای نوشت با تأسیس کتابخانهای بهنام معارف در مشهد موافقت کرده است. سپس تعدادی کتاب که از مصر، انگلستان و پاریس خریداری شده بود، همچنین مقداری اثاثیه برای کتابخانه فرستاده شد. از آنزمان تاکنون نزدیک به یک قرن میگذرد و همچنان این کتابخانه پابرجاست.
گرچه حدود 60سال است در مکان فعلی خود مستقر شده، اما در گذر سالها افراد زیادی را به خود دیده است. کتابخانه عمومی دکتر شریعتی اکنون بیش از 53هزار عنوان کتاب و 2هزار و 700عضو دارد و یکی از کتابخانههای شناختهشده شهر است همزمان با روز کتاب و کتابخوانی با مسنترین، فعالترین وهمچنین کوچکترین عضوهای این کتابخانه همکلام شدهایم.
کلامش گرم و دلنشین است، به طوری که اگر ساعتها با او همصحبت شوید باز هم متوجه گذر زمان نخواهید شد، در میانههای گفتوگو گریزی به خاطراتش میزند و از تجربیاتش میگوید. شاید همین خودمانی حرف زدن او، ما را مشتاقتر به همصحبتی میکند. محمود سمایی هفتادوششساله یکی از اعضای فعال کتابخانه است.
او متولد و بزرگشده تهران و مهندس راه و ساختمان است که برای اجرای پروژههای عمرانی به شهرهای مختلفی سفر کرده است. پروژه راهآهن «یزد- مشهد» آخرین مأموریت او قبل از بازنشستگی بوده که سبب شده 17سالی ساکن شهر طبس شود. با وجودی که متولد پایتخت است، اما بعد از بازنشستگی مشهد را برای سکونت انتخاب کرده است.
درست هفت سال پیش که به خانهای در مشهد نقل مکان کرد مطابق عادت همیشگی دنبال کتابخانهای بود که با عضویت در آن بتواند بهترین کتابهای تاریخی را انتخاب و مطالعه کند. سمایی عادت دیرینه جالبی دارد، او از همان دوران جوانی زمانی که سی و چند ساله بوده در تمام مأموریتهای خود با ورود به هر شهری، سراغ کتابخانه آنجا را میگرفته تا با گذاشتن کارت شناسایی بهصورت امانی کتاب بگیرد و مطالعه کند. اینگونه میشود که با بردن مدارک شناسایی به عضویت کتابخانه دکتر شریعتی درمیآید.
او هر بار که به کتابخانه دکتر شریعتی میرود پنج جلد کتاب انتخاب میکند، اما تمام آنها را قبل از رسیدن موعد 15روز میخواند و برای گرفتن کتاب جدید دوباره راهی کتابخانه میشود. نکته جالب توجه برایمان این است که دخترش نیز با دانستن سلیقه پدر از کتابخانه دیگری برای او کتاب میآورد.
سمایی که روزی چهار تا پنج ساعت مطالعه مفید دارد با همان کلام دلنشینش به روزگار نوجوانیاش اشاره میکند؛ زمانی که تلویزیون در هر خانهای نبود و بیشتر وقت مردم با خواندن کتاب و روزنامه میگذشت. حالا همان کتابها تبدیل به فیلم شده و حتی فرصت خواندن را از مخاطب گرفته است.
کتابهای خاطرات شفاهی سیاستمداران و همچنین تاریخ ایران مورد علاقه اوست، با هیجان خاصی میگوید: زمان دکتر مصدق، فروغی، زاهدی و... را زندگی کردهام به همین دلیل خواندن خاطرات آنها و موضوعاتی که در کشور وجود داشته برایم جالب است از طرفی دانستن تاریخ کشورم در زمان قاجار و صفویه را دوست دارم.
کوچکترین عضو کتابخانه دکتر شریعتی «ثنا سلیمانی» دختری یک سال و پنج ماهه است و حدود شش ماهی میشود که عضو این کتابخانه شده است. اعظم آسایش مادر ثناست و هر سه فرزندش را از همان کودکی عضو کتابخانه کرده است.
زمانی که متوجه میشود ثنا کوچکترین عضو کتابخانه است متعجب نمیشود و در کمال خونسردی و با خنده شیرینی توضیح میدهد: من و همسرم علاقه زیادی به مطالعه داریم و بیشتر وقت آزاد خود را کتاب میخوانیم از زمانی که محمدصدرا و بعد سارا دختر دیگرم متولد شدند برای آنها کتاب میخواندیم و همین موضوع سبب شد تا الان که یازده و شش ساله هستند بهترین تفریح برای آنها کتاب باشد.
خانواده سلیمانی کتابخانه کوچکی در خانه دارند که کتابهای کودک در آن قرار دارد. مادر برای ثنا کتابهای قصه میخواند و با به امانت گرفتن کتابهای مصور میخواهد چشم و گوش فرزندش بیشتر با کتابها آشنا شود. همچنین با اسباببازی داستان کتاب را به صورت نمایش اجرا میکند و از این طریق تأثیر یادگیری و افزایش هوش بچههایش را کاملا احساس کرده است.
او و همسرش همیشه دو سه جلد کتاب را روی میز و جلو چشم بچهها میگذارند تا آنها تشویق به مطالعه شوند. همانند بسیاری دیگر از والدین فرزندانش را پارک میبرد و برای آنها خرید میکند ولی از همان زمان که محمدصدرا را برای گردش بیرون میبرد، در کنار خرید خوراکیها برای آنها کتاب میخرید.
عبدالحسین شریعتی متولد1314 و بازنشسته فرهنگی است. از زمانی که دانشجوی رشته ادبیات بوده و حتی سالها قبل از آن، کتابها را جزئی از زندگی خود کرده است. همان اول صریح میپرسد: چقدر کتاب میخوانی؟ جواب میدهم هر شب. بدون مکث میگوید حالا سؤالهایت را بپرس.
شور و اشتیاق او به کتاب خواندن، حقیقی است و مُسری. این موضوع را بهراحتی میتوان از بین صحبتهایش متوجه شد. شریعتی که مسنترین عضو فعلی کتابخانه است، بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه به عنوان دبیر ادبیات در مدرسه کارش را شروع میکند. از سال اول در کنار تدریس کتاب درسی، دانشآموزانش را تشویق به مطالعه میکند.
او کتاب و بازه زمانی را مشخص میکرد و از شاگردانش میخواست تا آنچه از کتاب فهمیدهاند را با دوستانشان در کلاس به اشتراک بگذارند. این ارتباط صمیمی تا آنجا ادامه پیدا کرد که دانشآموزان کتابهایی را که خوانده بودند برای مطالعه پیشنهاد میدادند.
کتابخانه ای با 2هزار جلد در منزل خود دارد. گاهی یک کتاب را چند بار خوانده است چون درسهای زیادی از آن گرفته است. گاهی کتابی به او پیشنهاد شده که شاید خیلی باب سلیقهاش نبوده ولی یکبار آن را خوانده، به نظرش هر کتابی به مخاطبش توصیه و پندی را منتقل میکند و درس زندگی است.
به دلیل رفت و آمدش بین شهرهای مشهد و تهران عضو چند کتابخانه در هر دو شهر شده است و همیشه خودش برای انتخاب کتاب راهی کتابخانه میشود. او در حال حاضر مشغول مطالعه کتاب «کارنامه عملیات سپاهیان اسلام در هشت سال دفاع مقدس» است. از اینکه همسر و فرزندانش نیز پابهپای او کتاب میخوانند با شادی و افتخار یاد میکند و با لحن دلسوزانه و پدرانهاش میگوید: «اگر کتاب نخوانی عمرت را هدر کردهای.»
کتاب خواندنش معطوف به امروز و دیروز نمیشود، در دهه30 زمانی که بسیاری از بچهها از تحصیل بازمانده بودند و یا سوادشان در حد خواندن و نوشتن بود او در نهسالگی روزنامه و مجله میخواند. با غرور خاصی این موضوع را برایمان تعریف میکند و کاملا جدی است. «علی وکیلیان» متولد 1325 از همان کودکی با کتاب عجین شده است، او به یاد دارد زمانی که هشت ساله بود پدر و مادرش به سفر حج رفتند و او در این مدت به خانه دایی خود «جعفر وزیرنژاد» که مدیر دبیرستان پیرزاد آنزمان بود رفت.
خانه دایی کتابخانه بزرگ و کتابهای مختلفی داشت. شبها که دایی برای گرفتن مدرک کارشناسی درس میخواند او نیز با برداشتن کتابی از کتابخانه خودش را سرگرم میکرد از همان موقع رفاقتش با کتابها آغاز شد و این پیوند نزدیک به 70سال است که ادامه دارد.
جوان که بود عضو کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی شد و بعد به عضویت کتابخانه شریعتی درآمد. گرمای تابستان و سرمای زمستان برایش فرقی نمیکرد صبح زود به حرم میرفت تا بعد از سلام و عرض ارادت به امام رضا(ع) به کتابخانه برود.
هنگامی که کتابها را از قفسه کتابخانه جدا میکرد چون تعداد محدودی از آنها را میتوانست به امانت بگیرد انتخاب برایش سخت بود برای همین در سالن مطالعه مینشست و شروع به خواندن میکرد. آنقدر غرق خواندن میشد که گذر زمان را متوجه نمیشد یکباره از صدای اذان ظهر به خودش میآمد با نگاه به ساعت تازه میفهمید چهار تا پنج ساعت گذشته است.
کلامش گرم و گیراست و توصیههای خوبی میکند. او هنوز هم بهترین دوستش را کتاب میداند؛ «هر چقدر کتاب بخوانید و اطلاعات عمومی شما اضافه شود باز هم موضوعی وجود دارد که دانستههای شما درباره آن محدود باشد و کتابی هست که اطلاعات مفیدی به شما منتقل کند.»
او که در خانوادهای بزرگ شده که تمام اعضای آن اهل مطالعه بودهاند، با افتخار از مادرش یاد میکند؛ مادری که او را علاقهمند به حفظ شعر کرده بوده و از همان کودکی با پسرش مشاعره میکرد. مکثی میکند و زمانی را به خاطر میآورد که که با لباس مدرسه با سه دانشآموز دیگر مشاعره میکرد. پس ذهنش دوباره همان حال و هوا نقش میبندد و بیتی از حافظ را برایمان میخواند؛ «گویند سنگ لعل شود در مقام صبر/ آری شود ولیک به خون جگر شود».
حافظهاش عالی است. در کنار مطالعه کتابهای تاریخ و ادبیات، ابیات شاعران بزرگی مانند حافظ، سعدی و مولانا را نیز حفظ کرده است و هر وقت میخواهد به کسی توصیهای کند یک بیت شعر او را مهمان میکند. صدای اذان ظهر به گوش میرسد دیگر مجالی برای همصحبتی نمیبیند و برای خواندن نماز اول وقت ما را ترک میکند.
زهرا فدایی شصتونهساله بازنشسته فرهنگی آموزش و پرورش است. مشغلههای زندگی و تدریس فرصت کمتری برای مطالعه به او میداد تا اینکه همسرش «علی شفقی» چهار سال پیش به دلیل بیماری قلبی و عمل جراحی مدتی خانهنشین شد. یکی از دوستان که برای عیادت به منزل آنها میرود پیشنهاد میکند حالا که امکان بیرون رفتن از خانه را ندارند وقتشان را با خواندن کتاب پر کنند. همان موقع فکر عضویت در کتابخانه دکتر شریعتی به ذهن زهراخانم میرسد و یک هفته نشده که با دستی پر از کتاب به خانه بازمیگردد.
آقای شفقی که تا پیش از این به دلیل شغل آزادی که داشت بیشتر ساعتهای روز را در مغازه سر میکرد، ماندن در خانه برایش سخت بود تا اینکه اولین کتاب را خواند. سپس دومی و سومی را به دست گرفت و این چرخه ادامه پیدا کرد. او که قبل از بیماری هم گاهی مطالعه میکرد حالا خواندن کتاب جزئی از زندگیاش شده است و روزی نیست که وقتی برای مطالعه نگذارد.
او فهرست کتابهایی را که دوست دارد به همسرش که عضو کتابخانه شده میدهد و زهرا خانم با چرخیدن در قفسههای کتابخانه از پنج کتابی که میتواند بردارد دو رمان برای خودش و سه کتاب با محتوای ادبیات و تاریخ شفاهی برای همسرش انتخاب میکند و اینگونه در کنار کارهای خانه و زمانی که آقای شفقی مطالعه میکند خودش نیز بینصیب نمانده و از محتوایی که میخواند لذت میبرد. البته مدتی است که شفقی نیز همراه همسرش به کتابخانه میآید تا خودش از بین عناوینی که وجود دارد کتابها را ورق زده و با خواندن چند سطر یکی را انتخاب کند.
آنها با دیدن کتابهایی که به امانت رفته و جلدشان مخدوش و یا صفحاتش پاره شده دلشان میگیرد و با چسباندن صفحات پارهشده و مرتب کردن جلد سعی میکنند کتابها را آراسته کنند، فدایی توضیح میدهد: شاید برایتان درککردنی نباشد که همسرم با دیدن این جلدهای مخدوش شده و یا لکههایی که بر صفحات کتاب افتاده چه افسوسی میخورد.
آتریسا و رستا رستمی دو خواهر دوازده و هشت ساله و عضوهای فعال کتابخانه دکتر شریعتی هستند که هفتهای یکبار به کتابخانه مراجعه میکنند تا کتابهای مورد علاقهشان را به امانت ببرند. شاید برای شما هم شنیدن این موضوع که رستا در چهار سالگی کتابخوان نمونه استان شده است جالب باشد ولی برای مادرش هیچ جای تعجبی ندارد چون از زمانی که دخترانش چند ماهه بودند برای آنها کتاب میخوانده است.
آتریسا دختر بزرگتر خانواده به دلیل شنیدن قصه کتابها، هنگامی که در دو سالگی میتواند کلمات را به جمله تبدیل کند، کتابهای مختلف را به دست میگیرد و همانند مادر قصه آنها را تعریف میکند بهطوری که وقتی دوستان و بستگان او را میدیدند تصور میکردند این دختر خردسال سواد خواندن دارد.
آتریسا اکنون که 12سال دارد علاوه بر کتابخانه دکتر شریعتی عضو کتابخانه مدرسه نیز هست، کتابهای علمیتخیلی را دوست دارد و در مسابقات کتابخوانی شرکت کرده و توانسته مقام دوم و سوم ناحیه را کسب کند. با صدایی آرام و کودکانه میگوید: کتاب مثل سریال است یک قسمت را که میخوانی دوست داری قسمت بعدی را هم بدانی درست مثل کارتون! وقتی خواندن یک کتاب را تمام میکنم دلم میخواهد کتاب دیگری را شروع کنم.
او که کتابهای زیادی خوانده است تعداد آنها را به خاطر ندارد ولی لذتبخشترین قسمت کتاب خواندن را مربوط به زمانی میداند که معلم درباره موضوعی در کلاس میپرسید و او بهراحتی به این سؤالها جواب میداد چون قبلا درباره آنها در کتاب خوانده است.
آتریسا که از کودکی به کمک مادر شعر حفظ میکرده، در حال حاضر یکی از دانشآموزانی است که در شاهنامهخوانی موفق ظاهر شده است؛ به طوری که آموزش و پرورش ناحیه3 در شب یلدا و یا مراسمهای مختلف از او دعوت میکند برایشان اجرا داشته باشد.
هر شب تمام اعضای خانواده چهار نفره آنها کتاب میخوانند. رستا دختر دوم که در کلاس پایه دوم تحصیل میکند، شبها کتابهای قصهاش را برمیدارد و همراه خواهر بزرگترش روخوانی میکند. همین کتابخوانی سبب شده تا روانخوانی بهتری نسبت به همسن و سالهایش داشته باشد.