برای شروع ورزش، نه دورههای تخصصی را در آکادمیهای مختلف گذرانده و نه در آزمونهای استعدادیابی شرکت کرده است. حتی یکبار هم سالن ورزشی را از نزدیک ندیده بود، یعنی در محله امام هادی(ع) خبری از این چیزها نیست، فقط تا دلش میخواسته با خواهر و برادرها بازی میکرده است.
سمانه یازدهمین فرزند در میان 13فرزند خانواده است. زندگی در یک خانواده پرجمعیت، یعنی سرزندگی و بازی همیشگی با برادرها، برادرزادهها و خواهرزادهها. علاوهبر بازیهایی مانند «زو» که بازی هر روزشان بوده و با روحیه سرسخت و مبارزهطلبانهاش همخوانی داشته است، کارکردن در زمینهای کشاورزی پدرش او را به آمادگی جسمانی رسانده بود که به محض ورود به دنیای ورزش، خیلی زود درخشیده و توانسته عنوان قهرمان قهرمانان دانشگاه آزاد اسلامی را از آن خودش کند.
سمانه افخم بانوی سیوششسالهای که از بدو تولدش تاکنون ساکن محله امام هادی(ع) است از سال83 که پا به دانشگاه گذاشته، عضو تیم کبدی استان خراسان بوده و حتی لباس تیم ملی را هم بر تن کرده است. او سالهاست که سرمربی تیم کبدی استان خراسان است و با این تیم تا قهرمانی مسابقات کشوری پیش رفته است.
رابطه خواهرانهای که با بچههای تیمش دارد، دلیل خوبی است برای اینکه بخواهد قرار مصاحبهمان را در سالن هیئت کبدی بگذاریم تا این نوجوانان پرانگیزه و پرشور هم حضور داشته باشند. سمانه افخم پرافتخارترین بانوی کبدی خراسان رضوی، در همین حال که بچهها را به دو گروه تقسیم میکند تا تمرینشان را شروع کنند، میگوید: افتخار میکنم که یک کشاورززادهام، در دنیایی دور از تجملات، با سادگیهایی که باعث میشد بسیاری از کاستیها و تفاوتها را درک نکنم.
منظورم از تفاوتها، تفاوت دنیای ساده و کودکانه من با بچههای همسن و سالم بود. مثلا من تا وقتی که به رشته تربیتبدنی رفتم اصلا سالن ورزشی یا استخر ندیده بودم و حتی نمیدانستم چه لباسی باید بپوشم. خوب به خاطر دارم دفعه اولی که پا به سالن ورزشی گذاشتم، لباس مردانه برادرم، شلوار ورزشی و کتانیهای بچه خواهرم را پوشیدم، وقتی وارد سالن شدم احساس کردم لباسم شبیه گرمکن و شلوار بقیه است و حتی متوجه تفاوت لباس خودم با آنها نشدم.
بیادعاست اما با هیاهو نکات فنی را به بچهها گوشزد میکند. سمانه به ما میگوید: بچه درسخوانی نبودم، وقتی برای ثبتنام به دبیرستان تربیتبدنی فاضله رفتم، من را به خاطر معدلم ثبتنام نکردند اما مدیر خوشرو و خوشبرخورد آن مدرسه متوجه استعداد من شد و گفت: «اگر قول بدهی که خوب درس بخوانی و در ورزش هم موفق باشی، ثبتنام میشوی.»
حمایتی که مدیر و معاون مدرسه از من داشتند باعث شد بیشتر تلاش کنم. همان سال بود که برای اولینبار پا به سالن ورزشی گذاشتم. با همان لباسهای پسرانه گشاد که اصلا برایم مهم نبود، در آزمون آمادگی جسمانی از میان 300نفر سوم شدم و انگیزهام بیشتر از قبل شد. بعد هم بهخاطر قولی که داده بودم، خوب درس خواندم و معدل پایان سالم 17 شد.
تلاش سمانه ادامه داشت تا سال83 که وارد رشته تربیتبدنی در دانشگاه آزاد مشهد شد. در بدو ورودش از همان ترم اول، میشود قهرمان قهرمانان؛ یعنی دانشجویی که در چندین رشته ورزشی فعال است و در تمام آنها رتبه و مقام کشوری کسب کرده است.
یکسال که برای مسابقات والیبال کشوری میخواستم بروم، برادرهایم اجازه ندادند و از مسابقات بازماندم
او تعریف میکند: خانهمان بزرگ بود و تعدادمان هم زیاد. خواهرهایم هوایم را داشتند، برادرهایم را به بهانههای مختلف به حرف میگرفتند تا بتوانم یواشکی از خانه بیرون بزنم و بروم دانشگاه. همان سال اول برای مسابقات کوهپیمایی کشوری رفتم و دوم شدم. بعد به مسابقات دوومیدانی اعزام شدم و سوم کشور شدم. اما مخالفتهای خانواده بهویژه برادرهایم همچنان ادامه داشت، حتی یکسال که برای مسابقات والیبال کشوری میخواستم بروم، برادرهایم اجازه ندادند و از مسابقات بازماندم.
سمانه سال اول دانشگاه از طریق یکی از همکلاسیهایش با ورزش کبدی آشنا میشود. تعریف میکند: دوستم گفت کبدی، یعنی همان زو. من با داداشها خیلی زو بازی میکردم و با ذوق فراوان رفتم سراغ این رشته. در آزمون اول هم برای تیم ملی انتخاب شدم. متأسفانه در مشهد بهجز من هیچ ورزشکار دیگری در رشته کبدی نبود، مربی هم نداشتیم. در سرتاسر استان خراسان رضوی دو ورزشکار از فریمان بودند و یکی هم از سبزوار.
برای مسابقات کشوری، خودم از بین دوستانم تیم جمع میکردم و بدون داشتن مربی و حامی مالی در مسابقات شرکت میکردیم. هربار که به اردوی تیم ملی میرفتم سعی میکردم فوت و فن مربیگری را از استادانم بیاموزم و آنها را به ورزشکاران مشهدی منتقل کنم.
سمانه در ادامه به حمایتهای همسرش اشاره میکند و میگوید: بین دوره کاردانی و کارشناسی در سال85 ازدواج کردم. شوهرم با اینکه سیکل داشت و یک کارگر ساده بود اما چنان انرژیای به من میداد و از من حمایت میکرد که خیلی ورزشکاران از همسر دکتر و مهندسشان نمیگیرند. فهم و درکی که او از ورزش داشت خیلیها نداشتند. مدتی بهخاطر زایمان دو دخترم از مسابقات دور شدم اما با تشویق همسرم خیلی زود توانستم دوباره به زمین کبدی برگردم. از سال93 پرقدرتتر از قبل مسابقات را شروع کردم.
روز پرواز به من خبر دادند که از فهرست تیم خط خوردهام، آن هم به بهانه اینکه قصد جوانگرایی در تیم را دارند
در مسابقات کرهجنوبی و سریلانکا تا مرحله آخر انتخابی رفتم اما در لحظه آخر از فهرست اعزامیها خط خوردم. اما در مسابقات آسیایی گرگان در سال97 عضوی از تیم ملی بودم و عنوان سوم مسابقات را هم به دست آوردیم.
سمانه ادامه میدهد: مسابقات آسیایی جاکارتا سال98 بود که من تا آخرین اردوی تیم ملی کبدی حضور داشتم اما روز پرواز به من خبر دادند که از فهرست تیم خط خوردهام، آن هم به بهانه اینکه قصد جوانگرایی در تیم را دارند. خیلی ناراحت شدم اما با همین حرف جرقه مربیگری در ذهنم زده شد.
مشهد در این 13سال هیچوقت مقام نداشت چون برای بانوان مربی نداشتیم. عزمم را جزم کردم که تیم را به موفقیت برسانم. به بچههای تیمم گفتم با قهرمانی شما من این اتفاق را فراموش میکنم. یک ماه بیشتر نگذشته بود که در فینال مسابقات کشوری اراک بچهها با امتیاز 54 بر 4تیم گرگان را که قهرمان چند ساله کشور بود، شکست دادند.
برای افخم پایان بازی در تیم ملی، شروع پرورش استعدادها در مشهد است. او حمایت هیئت را نقطه عطف کبدی بانوان خراسان میداند و به آینده این رشته در استان خراسان رضوی امیدوار است.