از نخستین مراسم بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی در 25 اردیبهشت 77 ، 24سال میگذرد. از آن سال تاکنون، هر سال بزرگداشت و یادبودی بر مزار حکیم فرزانه توس برگزار میشود، گاه این بزرگداشت با یاری ارگانهای دولتی و همکاری نهادهای خصوصی با شکوه و جلال همراه بوده و گاه بهگونهای صمیمانه و مردمی با شاخه گل و شمعی روشن بر مزار این شاعر بزرگ محدود شده است.
مراسم بزرگداشت امسال آمیختهای از اینهاست و اجرای نمایش «افسانه ماردوش» در محوطه باغ آرامگاه فردوسی نیز شکوه این مراسم را بیشتر خواهد کرد. «افسانه ماردوش» نمایشی فاخر به نویسندگی منوچهر اکبرلو و کارگردانی محمد جهانپاست که در آن حکیم توس روایت نیک و بد ناپایدار بشر را در سرگذشت عبرتآموز جمشید و ضحاک در قالب داستانی پرکشش بهزیبایی به تصویر کشیده است.
این نمایش به همت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان خراسان رضوی و معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری مشهد، از 23اردیبهشت در باغ آرامگاه فردوسی اجرا میشود و به مدت 10شب ادامه خواهد داشت. در یکی از روزهای تمرین کنار این گروه نمایش حاضر میشویم تا مروری بر این روایت حماسی داشته باشیم.
محمد جهانپا کارگردان نمایش «افسانه ماردوش»، متولد سال1361 و دارای مدرک تحصیلی کارشناسیارشد رشته بازیگری تئاتر است. او از سال1380 به عنوان بازیگر و کارگردان در انجمن هنرهای نمایشی خراسان رضوی مشغول به فعالیت است و دریافت تندیس بهترین کارگردانی در جشنواره تئاتر کودک و نوجوان کشور در سالهای 97 و 98 فقط بخشی از جوایز ملی هنرمند محله رحمانیه در سالهای اخیر بوده است.
او کارگردانی نمایشهای خاطرهانگیزی را برعهده داشته است، «دیواکولا»، «تیستو سبزانگشتی» و «مورچهای بهنام موری» اما «افسانه ماردوش» برای او حکایتی دیگر دارد، نمایشی که پیشتر در بیست و ششمین جشنواره تئاتر کودک و نوجوان خوش درخشید و بیشترین جوایز را از آن خودش کرد، از تندیس نمایش اول برگزیده از نگاه تماشاگران تا عناوینی همچون بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر مرد، بهترین بازیگر زن، بهترین نمایشنامهنویسی و...
او میگوید: نمایش حماسی «افسانه ماردوش» برای ما ایرانیان نامی آشناست و تأکیدی بر دلایل ظهور و اوجگیری و سقوط پادشاهان مستبدی نظیر جمشید و ضحاک. حضور پررنگ و مقتدر زنانی همچون «فرانک» در رسیدن به حق و عدالت از دیگر وجوه متمایز افسانه ماردوش است، همچنین مردمیکردن قیامی که درفش آن در دستان کاوه آهنگر است، پیشهور باغیرتی که 17پسرش به قتل رسیده و مغز آنها خوراک مارهایی بر دوش ضحاک شده است اما همچنان برای نجات جان تنها پسرش تلاش میکند.
هنرمند مشهدی درباره علت انتخاب این بخش از شاهنامه برای تبدیلکردن به اثری نمایشی، تصریح میکند: من در جلسات متعدد با کارشناسان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، به ویژه مربیانی که در طول سال از طریق کلاسهای قصهگویی با نوجوانان در ارتباط هستند، به این نتیجه رسیدم که داستان ضحاک بیشترین توفیق را در جلسات کتابخوانی، قصهگویی و نقالی داشته است، از فضاهای رزمی و حماسی این داستان گرفته تا رویش مارها بر شانههای ضحاک، صحنههای جذابی را برای جوانان ایجاد میکند.
همچنین در این داستان مانند بسیاری دیگر از روایات شاهنامه، شاهد تقابل خیر و شر هستیم و قهرمانهایی مانند کاوه، فریدون و آبتین در مبارزه با ضدقهرمان و فردی شیطانخو به نام ضحاک، روایتگر فراز و نشیبهای فراوانیاند که قرنهاست برای شنونده جالب و جذاب است.
محمد ادامه میدهد: در نمایش «افسانه ماردوش» پرداختن به قهرمانهای اساطیری را میبینیم که با رجوع به گذشته، تاریخ ما را بازخوانی میکند تا بدانیم چه گذشته غنیای داریم و اعتماد به نفس ملی تقویت شود. این نمایش میتواند اصالت فرهنگ و تاریخ ملی ما را زندهتر کند و آنانی را که محو فرهنگ غرب هستند به خود بیاورد.
کارگردان نمایش «تیستو سبزانگشتی» اقتباس از روایات شاهنامه برای خلق آثار هنری در عرصه تئاتر و سینما میگوید: شاهنامه فردوسی علاوهبر بیان داستانهای حماسی و عاشقانه، گنجینهای عمیق از اخلاق، انسانیت، میهنپرستی، مهرورزی و معنویات و از سوی دیگر به لحاظ نمایشی هم دارای تراژدی، داستانپردازی و ابعادی دراماتیک است. از داستان ابتدایی کیومرث به عنوان موجود میرا گرفته تا داستان جمشید و پس از آن قصه ضحاک و فریدون و کیخسرو و قصههای دیگری که در «شاهنامه» میبینیم.
شاهنامه فردوسی علاوهبر بیان داستانهای حماسی و عاشقانه، گنجینهای عمیق از اخلاق، انسانیت، میهنپرستی، مهرورزی و معنویات است
جهانپا ادامه میدهد: شاهنامه در فضای نمایشی و سینما بسیار جای کار دارد. این اثر ادبی بیبدیل از جنبه درامنویسی، قصهپردازی، شخصیتسازی، گفتوگونویسی، تنظیم حوادث و فضاهای داستان، مقدمهپردازی، صحنهآرایی، تصویرگری و... مملو از سوژههای بکر و دستنخورده برای نمایشگران و فیلمسازان است اما متأسفانه در سالیان گذشته از چنین گنجینهای غفلت کردهایم.
عضو شورای فنی تئاتر حوزه هنری خراسان رضوی در پاسخ به این سؤال که چرا توجه به شاهنامه از سوی نمایشنامهنویسان و به طور کلی هنرمندان کشورمان کم بوده است، توضیح میدهد: «ژان کلود کریر» از آن سر دنیا «منطقالطیر» عطار را به نمایشنامه تبدیل میکند و «پیتر بروک» آن را در تمام دنیا اجرا میکند بعد ما به این آثار توجه نمیکنیم. به نظر من ما خودمان را باور نداریم و به فرهنگ خود توجه نکرده و بسیار کم پژوهش کردهایم. در این میان از دولت گرفته تا روشنفکران و نویسندگان همه مقصرند.
جهانپا میگوید: نبود مطالعه، نبود پژوهش و اتصالنداشتن به بدنه دانشگاهی از دیگر مواردی است که باعث جدایی قشر روشنفکر از شاهنامه شده است. تاکنون چند تن از هنرمندان ما پای صحبت بزرگانی همچون محمدجعفر یاحقی نشستهاند که 50سال از عمر خود را برای کار بر روی شاهنامه صرف کرده است و با شاهنامه زندگی میکند؟
چند نفر از هنرمندان کتاب شاهنامه را یکبار از ابتدا تا انتها مطالعه کردهاند، چه به نظم، چه به نثر!؟ البته این را هم بگویم یکی از مشکلات خلق پروژههای حماسی و پهلوانی، ساخت و طراحی دکور، طراحی لباس، تعداد زیاد هنرمندان و گریم مناسب شخصیتهاست. برای فراهم کردن تمام این موارد بودجه سنگینی نیاز است که بسیاری از تهیهکنندگان را دچار تردید میکند.
آخرین هنرمند مشهدی که توفیق اجرای نمایش در محوطه آرامگاه فردوسی را داشت، رضا صابری بود که نمایش «رستم و سهراب» را روی صحنه برد، حالا بعد از گذشت 15سال نوبت به محمد جهانپا رسیده است که نمایش حماسی دیگری به نام «افسانه ماردوش» را در جوار حکیم سخن اجرا کند.
او نمایش این اثر هنری را با جشنوارههای تئاتر «دیونیسوس» آتن و «آوینیون» روم مقاسیه میکند که اولی در کاخهای پادشاهان روم باستان و دیگری در خرابههای اکروپلیس یونان برگزار میشود و هرساله میلیونها گردشگر را راهی این کشورها میکند. جهانپا معتقد است که اجرای تئاتر در مکانهای تاریخی هم به گسترش مخاطبان تئاتر کمک میکند، هم سبب جلب توجه بیشتر به مکانهای تاریخی میشود.
او میگوید: واقعا مأیوس میشوم وقتی میبینم افرادی که به مشهد سفر میکنند با پارکهای آبی بیشتر آشنا هستند تا آرامگاه فردوسی!
واقعا مأیوس میشوم وقتی میبینم افرادی که به مشهد سفر میکنند با پارکهای آبی بیشتر آشنا هستند تا آرامگاه فردوسی!
مدیر مرکز تخصصی تئاتر کودک و نوجوان مشهد در طول عمر هنری خود در نمایشهای بسیاری هنرنمایی کرده است که اقتباسی از روایات شاهنامه بوده و تم حماسی و پهلوانی دارد. او درسال 1382 بازیگری در نمایش «بازینامه باستان» را تجربه میکند، نمایشی به کارگردانی رضا صابری که شامل تعدادی از پهلوانان است که در نقش رستم و سهراب و اسفندیار و گیو و بیژن و کیخسرو و گستهم حضور دارند.
فضای اجرا در زورخانه است و نمایش را «مرشد رستم» و «مرشد مراد» نقل میکنند و ضربگیر فضاسازی میکند .این نمایش با استقبال بسیاری از علاقهمندان روبهرو شد و در جشنواره فجر هم حضور موفقی داشت.
او از سال98 کارگردانی داستان «افسانه ماردوش» را برعهده گرفت و با این نمایش که داستان ضحاک و قیام کاوه آهنگر را روایت میکند، بیشتر جوایز جشنواره تئاتر کودک و نوجوان در سال 1398 را از آن خود کرد. جهانپا درحال حاضر هم مراحل نویسندگی و انتخاب بازیگر نمایش «کیخسرو» را آغاز کرده و امیدوار است طی دو سه ماه آینده این نمایش را در مشهد اکران کند.
محمد به داستان کیخسرو اشاره میکند و میگوید: «کیخسرو» فرمانروایی است که در دیانت و شهامت سرآمد شاهان کیانی است و در زمان او سرزمین توران برای همیشه فتح میشود. پس از قریب به ۶۰سال فرمانروایی ظفرمندانه به همراه پیروزیهای بزرگ برای ایران، کیخسرو از تخت سلطنت کنار میرود و آن را برای جانشینش، لهراسب باقی میگذارد. در پایان هم برای عبادت به کوهها میرود و زندگانی جاودان مییابد.
ساجد اندرون از جمله بازیگران نمایش «افسانه ماردوش» است که نقش ضحاک را برعهده دارد. او با نمایش «رومئو و ژولیت» در جشنواره فجر سال97 کشور حضور درخشانی داشت و با ایفای نقش در نمایش «نیمه پر لیوان»، رتبه اول بازیگری جشنواره دانشجویی کشور را در همان سال از آن خود کرد.
هنرمند بیستوهفتساله مشهدی درباره برداشت شخصیاش از نقش ضحاک میگوید: ضحاک در افسانه ماردوش پادشاهی بیگانه، آزمند، بداندیش، قدرتپرست و مستبد است که خفقان از ویژگیهای روزگار حکومت اوست. دو مار روی شانههای ضحاک زندگی میکنند که از میان همه اعضای بدن انسان، مغز یعنی جایگاه خرد انسان را میخواهند، ضحاک در این داستان با آگاهی و خرد انسان به کشمکش میپردازد.
عنوان سومی جشنواره نقالی و نمایشخوانی استان در سال96 از دیگر افتخارات ساجد در عرصه تئاتر است. او درباره نقش نقالی در نمایشهای اساطیری و حماسی میگوید: نقالی شاهنامه یکی از الگوهای مهم و تأثیرگذار نمایش در ایران است، اینگونه نمایش، قدمتی مربوط به دوره ساسانیان و اشکانیان دارد و آنموقع نقالها با استفاده از آواز و موسیقی، داستانهایی را روایت میکردند. در واقع نقالان و شاهنامهخوانان نگهبانان قصههای عامیانه هستند.
او یادآوری میکند: امروزه نقالانی که با نقل زندگی را میگذرانند به تعداد انگشتان دست هستند و این امر تهدیدی برای هنرهای آیینی و سنتی است، البته حضور افرادی همچون «مرشد ولیا... ترابی» و «مرشد محسن میرزاعلی» و شاگردهایی که تربیت میکنند همچنین جشنوارههای دانشآموزی نقالی که در سراسر کشور برگزار میشود ما را امیدوار میکند که این الگوی نمایش ایرانی درحال جان گرفتن است.
پرستش سلطانی دیگر بازیگر نمایش افسانه ماردوش است، هنرمندی که بیش از دو دهه از حضورش در تئاتر میگذرد و در سال1398 تندیس و لوح سپاس بهترین بازیگر زن جشنواره تئاتر کودک و نوجوان کشور را از آن خود کرده است. او در نمایش افسانه ماردوش نقش «فرانک» را برعهده دارد، برجستهترین و شایستهترین زن شاهنامه که مادر فریدون و همسر آبتین است.
پرستش میگوید: «فرانک» در نمایش افسانه ماردوش رسالتهای چندگانهای را برعهده دارد؛ گاه مظهر عشق و دلدادگی است و عاشق است، گاه معشوق است، زمانی همسر است و در وقتی دیگر در مقام دلسوز و مادر فداکار خودش را نشان میدهد.
فرانک همچنین مظهر پارسایی و توکل است و خردمندی و سیاستمداری و میهنپرستی هم از بارزترین ویژگیهای او است. فرانک زنی تأثیرگذار در دگرگونیهای اجتماعی عصر خود است، زیرا علاوه بر حفظ جان فرزند، مسئولیت سنگین دیگری هم دارد و آن پرورش، تربیت و تهذیب فردی است که باید جهان را از شر و بدی پاک کند. به شخصه آرزو دارم خودم و همه بانوان سرزمینم شخصیتی همچون «فرانک» داشته باشیم، یک زن قوی، بااراده و سختکوش.
«فرانک» در نمایش افسانه ماردوش گاه مظهر عشق و دلدادگی است و عاشق است، گاه معشوق است، زمانی همسر است و در وقتی دیگر در مقام دلسوز و مادر فداکار خودش را نشان میدهد
بانوی هنرمند مشهدی که حضور در سریال تلویزیونی «بیقرار» را هم در کارنامه حرفهای خود دارد، از قدرت و تأثیرگذاری زنان در کتاب شاهنامه ابراز خوشحالی میکند و میگوید: در شاهنامه نزدیک به بیست زن نقشآفرینی میکنند، بهدرستی میتوان گفت که در هیچ کتاب دیگری در ادبیات کهن پارسی اینچنین زنان خردمند و ستودهای وجود ندارند و هیچ شاعری مانند فردوسی زنان را اینچنین ستایش نکرده است، از رودابه، تهمینه، جریره و منیژه تا کتایون، فرانک و فرنگیس.
محمد تقینژاد میلانی هنرمند پیشکسوت مشهدی است که در نمایش «افسانه ماردوش» نقش «کاوه آهنگر» را بازی میکند. او از 50سال پیش تاکنون خاک صحنه خورده و هنر نمایش را نزد بزرگانی چون داریوش و انوشیروان ارجمند، تیمور قهرمان و جلیل صابر فراگرفته است، او دراین سالها در نمایشهای به یادماندنی فراوانی حضور داشته که از میان آنها میتوان به «آنجا که ماهیها سنگ میشوند»، «پلنگ نیمروز»، «مرگ یزدگرد»، «مرد فرنگی» و... اشاره کرد.
قیام کاوه آهنگر، قیام فردی از میان مردم است؛ پیشهوری شیرمرد که حکومت هزار ساله پادشاهی مقتدر به نام ضحاک را به پشتیبانی فریدون و مردم از میان برمیدارد
او درباره نقش کاوه آهنگر در داستان «افسانه ماردوش» میگوید: شاید آنچه اسطوره کاوه آهنگر را در میان داستانهای شاهنامه متمایز و محبوب میکند، برخاستن کاوه آهنگر از میان مردم و طبقه فرودست است. قیام کاوه آهنگر، قیام فردی از میان مردم است؛ پیشهوری شیرمرد که حکومت هزار ساله پادشاهی مقتدر به نام ضحاک را به پشتیبانی فریدون و مردم از میان برمیدارد.
از محمد تقینژاد درباره پیام اخلاقی داستان افسانه ماردوش میپرسم که در جواب میگوید:داستان ضحاک جلوههای حضور شیطان در نقشهای مختلف در کنار انسانهاست. داستان ضحاک و مرداس(پدر ضحاک) میتواند این پیام را دربرداشتهباشد که انسان آزمند و قدرتطلب، آنچنان دگرگون میشود که علاوهبر فراموش کردن مهر و عطوفت پدری و حرمت آن، خود را فراموش میکند که این، مقدمه فراموشی خداست.
فردوسی به عنوان یک فرد ضداستبدادی عملا روحیه جهاد و مقاومت در برابر ابلیسهای متنوع را در داستان ضحاک به تصویر میکشد همان مبارزه با هواهای نفسانی و... فردوسی میگوید ما انسانها همواره باید هوشیار و آگاه باشیم چراکه ابلیس به یکباره انسان را به گناهان بزرگ وادار نمیکند بلکه قدم به قدم جلو میرود و در بزنگاههای زندگی، انسان را فریب میدهد.