صحبت اول و آخرش؛ پدرش است و تا اینجای کار او را عامل اصلی موفقیتهایش میداند. علیرضا نصرآبادی مقدم با آنکه 25 سال بیشتر ندارد، اما ایدههایی در سر دارد که میتواند در سطح ملی، صنعت مد و کفش ایران را تغییر دهد. علیرضا دوران کودکیاش را در کارگاه پدرش گذرانده است، فضایی مملو از بوی چسب و چرم. از همان زمان و به دلیل شرایط محیط به کفاشی علاقهمند شده و بعدها تصمیم میگیرد جسارت دهه هفتادیاش را به رخ بکشد و متفاوت با بازار حرکت کند. او چندی پیش در جشنواره مد سالانه ایران به عنوان نفر اول معرفی شد و نشان داد مسیرش را درست انتخاب کرده است. آنچه در ادامه می خوانید ماحصل گفتوگو با جوان موفق محله مطهری است.
علیرضا نصرآبادی مقدم صحبتش را اینگونه آغاز میکند: نزدیک 20 سال پیش بود که کودکیام را در کوچه پسکوچههای مطهری گذراندم. من از بچگی و زمانی که هم سنوسالانم با اسباب بازی و لگو و ماشین بازی میکردند، در کارگاه پدرم بودم و با چسب و چرم و قالب کفش ... دوران کودکیام را گذراندم. پدرم جزو کفاشان باسابقه و قدیمی مشهد بود و کارگاهش نزدیک به ۴۰ سال است که فعالیت میکند. از دوران دبیرستان به هنر علاقهمند بودم و تکنیکهای کار با آبرنگ و نقاشی را یاد گرفتم. زمان کنکور باتوجه به علایق خودم و همینطور به واسطه فعالیت پدرم و تواناییهایی که داشت، رشته معماری را انتخاب کردم. از همان ابتدا معتقد بودم یک معمار میتواند فضایی را خلق کند که براساس روحیات طرف مقابل و باتوجه به مبانی ساختمانسازی باشد.
این جوان توانمند بعد از دانش آموختگی و گرفتن لیسانس معماری، باتوجه به علایقی که به کارهای هنری داشته، مسیر زندگی خود را تغییر میدهد تا بتواند از آموزههای دانشگاهی بهرهمند شود و به اهداف و خواستههایش برسد: «همیشه دوست داشتم چیزی را خلق کنم و براساس ملاکهای خودم طراحی کنم و همینطور به واسطه فعالیت و سابقه پدرم در کار کفاشی، فعالیت در این حوزه را انتخاب کردم. دوست نداشتم کارهایی تولید کنم که در ویترین مغازهها به چشم بخورند. دلم میخواست تولیدم به گونهای باشند که کسی نمونه آن را ندیده باشد. همیشه می خواستم براساس درس هایی که خواندم و تجربیات و دانستههایی که داشتم وارد بازار شوم و با همین نگاه طوری قدم بردارم که متفاوت از بقیه باشم. تقریبا 3 سال پیش فعالیت خودم را با این دیدگاه شروع و 2 سال پیش هم برند شخصی خودم را ثبت کردم.»
مقدم ادامه میدهد: متأسفانه نمونه کفشهای موجود در بازار بیشتر کپی شده از نمونهها و مدلهای خارجی است، البته نمونههای ایرانی و داخلی هم داریم که طراحیهای قوی و خوبی ندارند و متأسفانه هیچ فکری پشت طراحی آنها نیست و این برای ایرانیهایی که در حوزه فرش و طراحی و امور هنری این چنینی، در دنیا زبانزد هستند خیلی خوب نیست. این در حالی است که طراحهای خیلی خوبی داریم؛ ولی متأسفانه جرئت اجرای متفاوت نداریم. من اعتقاد دارم که در همین شهر مشهد، کفشهایی تولید میشود که از لحاظ کیفیت، جنس، راحتی و همه ملاکهای موجود در بازار تقریبا بهترین هستند، ولی متأسفانه کپی از نمونه و برندهای خارجی محسوب میشوند و هیچ فکر و ایده نویی برای تولید آن وجود ندارد و این مدل کار کردن در طولانی مدت صنعت مد ما را از بین میبرد.
چند ماه پیش سومین جشنواره ملی مد و لباس در تهران برگزار و از مقدم درخواست میشود که در این جشنواره شرکت کند. او هم با استقبال از این موضوع دست به کار میشود و ثبتنام میکند: «قبل از شروع جشنواره، یکی از مدیران آن که دورادور کارها و محصولات ما را رصد میکرد، به من پیام داد که کارهای ما قابلیت حضور و رقابت در این جشنواره را دارد. من هم تصمیم گرفتم باتوجه به موضوع جشنواره و با الهام گرفتن از معماری اصیل ایرانی کفشی را طراحی کنم و با 2000 شرکت کننده دیگر این همایش به رقابت بپردازم. در ابتدا چند طرح با الهام از آرامگاه خیام و فردوسی زدم تا طرحی مشهدی و بومی را طراحی کردم؛ اما در نهایت با الهام گرفتن از برج آزادی کفشی را طراحی کردم، آن را ساختم و به جشنواره ارسال کردم. با توجه به اینکه نخستین سال حضورم در این جشنواره بود، اصلا فکر نمیکردم که رتبه یا مقامی کسب کنم، به ویژه اینکه بیشتر شرکتکنندهها خانم بودند و تفکرات بانوان در صنعت مد بسیار جلوتر و پیشقدمتر از آقایان است«.
درست است که مقدم با علاقه شخصی و کسب تجربههای مفید از کار کردن کنار پدر، پا در این مسیر گذاشته است؛ اما همیشه هراسی را در وجودش حس میکرده که به گفته خودش در نهایت توانسته بر آن غلبه کند: «زمانی که کارم را شروع کردم، ترس خاصی داشتم و همیشه به این فکر میکردم که اگر در این کار موفق نباشم، باید برگردم و در رشته تحصیلی خودم فعالیت کنم. مثلا فکر میکردم حتما باید به خاطر رشته تحصیلی خودم، ساختمان بسازم یا براساس اصول نظام مهندسی طراحیهایی را داشته باشم که در اصطلاح استاندارد باشد؛ اما من تصمیم خودم را گرفتم و به بقیه هم همین توصیه را دارم، حتما در زمینهای که به آن علاقه دارند فعالیت کنند حتی اگر در انجام آن کار موفق نشدند؛ اما کاری را شروع کردهاند که علاقه قلبی به آن داشتهاند و بعدها افسوس آن را نخواهند خورد.»