تئاتر «قصه شهر بلور» بهعنوان روایتی از عشق به انسانیت و دست یافتن به کمال اخلاق عجین با ویژگی خاصی بود که با هنرمندی روشندلانی اجرا شد که با اراده قوی خود به ما و خودشان ثابت میکنند خواستن توانستن است.
12دختر نوجوان هنرمند این تئاتر که 3نفر آنها نابینا و 9نفرشان کمبینا هستند با تمرینات طولانی و سخت در مدت 6ماه توانستهاند بر تمام مشکلات و محدودیتهایی که در مسیرشان قرار داشته است فائق آیند و هنر و استعداد خود را در این صحنه به نمایش بگذارند.
فاطمه حیدریان کارگردان این تئاتر است و خودش با وجود نابینایی یک انسان توانمند و مدیرعامل مؤسسه رؤیای سپید نابینایان است. او این بچهها را خوب میفهمد و میداند وقتی قرار باشد از دیگر حواسشان بهره ببرند خیلی بیشتر از یک فرد بینا استعدادشان درخشش پیدا میکند؛ درست مثل خود او. دلش میخواهد مسیر درست را به شاگردانش نشان دهد.
او با همکاری خانم خسروی، مدیر مدرسه نابینایان تقوا، احمد اخلاقی نویسنده و اکرم دهقان گریمور و صحنهآرا، توانسته از یک گروه تازهکار و مبتدی یک اجرای حرفهای را به نمایش بگذارد که هم مخاطب نابینا را به خنده و تأمل وامیدارد و هم مخاطب بینا را محو خود میکند.
فاطمه حیدریان، کارشناس زبان و ادبیات فارسی، از سال74 در مدرسه نابینایان مشغول به تدریس است. 48سال دارد و در مؤسسه رؤیای سفید نابینایان عضو هیئت مدیره است. او کارگردان گروه نمایشی عندلیب در تئاتر قصه شهر بلور به نویسندگی احمد اخلاقی است.
در همان ابتدای صحبت، حیدریان به خاطرات گذشتههای دور بازمیگردد و میگوید: در زمان کودکیام فضای جامعه مانند الان نبود و ما در کوچه و حیاط با بچههای بینا به راحتی ارتباط برقرار میکردیم و مشغول بازی میشدیم. یکی از تفریحات ما بازیکردن تئاتر بود که با بچههای همسایه انجام میدادیم. من خیلی وقتها برای خودم در تنهایی و با صداهای مختلف تمرین میکردم که برایم بسیار جالب بود.
رویکرد جدید مؤسسه رؤیای سفید نابینایان به سمت مباحث فرهنگی پیش میرود. او دراینباره میگوید: من بهعنوان عضو هیئت مدیره تمایل داشتم در مؤسسه غیر از مباحث مالی روی مباحث فرهنگی هم کار کنیم. بهگونهای که بچهها را به سمت هنر سوق دهیم. هنری مانند تئاتر که علاوهبر پرکردن اوقات فراغت بچهها، اعتمادبهنفسشان را افزایش میدهد و اگر مستعد باشند در آینده برایشان منبع کسب درآمد نیز خواهد بود.
با مدرسه نابینایان هماهنگ شدیم تا کلاسهای متفاوتی برگزار کنیم. این کلاسها در قالب تدریس مهارتهای زندگی و تئاتر برگزار شد. من خودم کارگردانی تئاتر را برعهده گرفتم تا برای آغاز ببینیم به چه سمت و سویی پیش میرود.
نظر من این بود که فقط گذران اوقات فراغت نباشد و نگاه بلندمدت به این مقوله داشته باشیم و از دل این گروهها استعدادیابی کرده و یک گروه مستعد را بیرون بکشیم. به نظر من بچههای روشندل نباید فقط در یک زمینه فعالیت کنند، معمولا این بچهها فقط به سمت گروههای سرود سوق داده میشوند و از بقیه هنرها دور میمانند.
او تئاتر خود را بر اساس داستان «قصه شهر بلور» که توسط احمد اخلاقی نوشته شده است کارگردانی کرده و در اینباره میگوید: ایدهآل من این بود که برای اجراهایمان از داستانهای منطقالطیر شروع کنیم اما احساس کردم که برای شروع کار قدری سنگین است و باید از کار سادهتری تمرینات را آغاز کنیم. به همین دلیل بر اساس داستانی که آقای اخلاقی نوشتند تمرینات را آغاز کردیم. البته به دلیل محدودیتی که بچهها داشتند بخشهای زیادی از متن را همراه خود آقای اخلاقی تغییر دادیم.
او که برای به ثمر رسیدن این اجرا سختیهای فراوانی را متحمل شده است، ادامه میدهد: تعدادی از بچهها برای کلاس اوقات فراغت ثبتنام کردند و بعد از تمامشدن تابستان دیگر در تمرینات شرکت نکردند زیرا رفت و آمد برای بچهها بسیار دشوار بود. با همکاری مدرسه نابینایان تقوا توانستیم تمرینات را به این مکان انتقال دهیم تا بخشی از مشکلات مسیر را حل کنیم اما باز هم برای بعضی بچهها رفتوآمد خارج از ساعات درسی دشوار بود.
چند نفر از بچهها هم که از شهرستانهای اطراف هستند و در خوابگاه زندگی میکنند تابستان در کلاسها حضور نداشتند اما بعد از شروع مدرسهها که برخی بچهها نتوانستد به تمرینات خود ادامه دهند از این دخترانمان کمک خواستیم تا جایگزین دوستان خود شوند. بچهها پس از مدتی احساس خستگی میکردند اما با صحبتهایی که میشد آنها را متوجه کردیم که کار دشوار است اما باید با سعی و تلاش و پشتکار به فعالیت خود ادامه دهند تا به نتیجه مطلوب دست یابند.
ما سعی میکردیم فضای خوب و شادی را برای بچهها فراهم کنیم و دورهمیهای خوب و خاطرهانگیزی را برایشان ایجاد کنیم. به اعتقاد من فضای هنر نباید خشک باشد و به همین دلیل تا جایی که امکان داشت از خود بچهها نیز در ایفای نقش نظرخواهی میکردم. مثل یک خانواده شده بودیم که در تدارک تئاتر همه حس همکاری داشتیم.
حیدریان با اشاره به اینکه هر کاری را بالأخره باید با انگیزه شروع کرد، ادامه میدهد: ما قبول داریم که آماتور هستیم اما من معتقدم که باید از یک نقطه شروع کرد. با اینکه برای آموزش بچهها سختی زیادی کشیدم اما تأکیدی بر این ندارم که حتما این گروه بهطور یکنواخت به تمرین بپردازند.
به نظر من آنها میتوانند در گروههای مختلف تئاتر با توجه به استعدادشان مشغول به کار شوند. اینکه بچهها در کنار هم، در گروه نابینایان تمرین کنند یکسری مزایا دارد و آنها را منسجم میکند و اینکه به همراه گروههای دیگر به اجرا بپردازند مزایای دیگری دارد و مهارتها و مشارکتهای اجتماعیشان را افزایش میدهد.
او به این موضوع اشاره میکند که اجرا، هم برای افراد بینا و هم نابینا باید جذابیت میداشت و اضافه میکند: ما برای رسیدن به سطح مطلوب به تمرینات زیادی نیاز داشتیم اما من از ابتدا تأکید داشتم که بچهها نباید از کلاسهای درسی جا بمانند. به همین دلیل تمرینات ما پنجشنبهها برگزار میشد و جالب اینجاست که با وجود مشکلات فراوان در رفتوآمد، تمرینات تئاتر با استقبال زیادی از سوی خانوادهها روبهرو شد.
برخی از بچهها به قدری مشکل داشتند که خود من مجبور بودم رفتوآمدشان را به عهده بگیرم. متأسفانه یکی از دختران فعال ما هم دچار سرطان شد و به دلیل بیماری نتوانست به تمرینات خود ادامه دهد.
حیدریان تأکید میکند که دیدهشدن هنر و تلاش این بچهها نیاز به همکاری ارگانهای مختلف دارد. او ادامه میدهد: برای سال جدید با شهرداری و اداره آموزش استثنایی صحبتهایی کردهایم تا این اجرا را در مکانهای مختلف داشته باشیم. در تابستان سال آینده هم تصمیم داریم تا بهتر و جدیتر مبحث تئاتر را پیگیری کنیم.
هدف من بهترشدن وضع روحی بچهها و خودشناسی و ارتقای اعتمادبهنفس آنها بود. خواسته من این بود که خانوادهها فرزندان روشندل خود را باور کنند و به تواناییهای آنها پی ببرند که تا حدود زیادی موفق شدیم. این مسیر را با افراد علاقهمند ادامه میدهم و معتقدم حتی اگر تعداد انگشتشماری از این بچهها مسیر هنری خود را پیدا کنند من به هدف خود رسیدهام.
نفیسهسادات فتحعلیپور، نقش شاگرد نانوا، کلاس یازدهم
سال گذشته در کلاسهای 15روزه برای یک تئاتر ساده به همراه خواهرم شرکت کردیم و اجرای خوبی هم داشتیم. تابستان امسال هم برای کلاسهای اوقات فراغت در بخش تئاتر شرکت کردم. پس از شروع کار متوجه شدم که علاوهبر علاقه استعداد هم دارم و با تشویقهای مربیام، خانم حیدریان، برای ادامه این هنر بیشتر مصمم شدم. این دوره از تمرینات بسیار طولانی شد اما باوجود اینکه زمان زیادی طول کشید دلسرد نشدیم و شکر خدا نتیجه آن را هم به خوبی دیدیم.
یگانه امیربیک، نقش میوهفروش، کلاس یازدهم
به نظر خودم برای تئاتر، هم استعداد و هم علاقه مهم است که من هر دو را دارم. در تنهایی خودم با شخصیتهای واقعی تمرین میکنم. گاهی اوقات شخصیتهایی را هم طراحی کرده و با صداگذاریهای خاص به تمرین میپردازم. برای انتخاب نقش میوهفروش، مربی تشخیص داد که مناسب هستم و من هم پذیرفتم.
خانواده همیشه در فعالیتهای مختلف مرا تشویق کرده و حمایتم میکنند. من علاوهبر تئاتر در رشته دوومیدانی نیمهاستقامت و همچنین موسیقی فعالیت میکنم. دوست دارم در آینده نقشهای متنوع مثبت و منفی بازی کنم و با ارادهای که دارم حتی به گرفتن سیمرغ هم فکر میکنم.
تکتم حسنی، نقش پارچهفروش، کلاس دوازدهم
تشویقها و تمرینات مربی تنها چیزی بود که به من انگیزه داد و نتیجهای که پس از اجرای تئاتر به دست آمد برای من خیلی رضایتبخش بود. خانوادهام که موفق نشدند اجرای مرا از نزدیک ببینند با دیدن فیلم آن بسیار خوشحال شدند و به من انگیزه بیشتری دادند تا به تمریناتم ادامه دهم.
من تاکنون فقط در گروه سرود فعالیت داشتم و به دلیل اینکه سال آخر هستم و باید برای کنکور آماده شوم فعالیتهای جانبی خود را کمتر کردهام اما پس از کنکور حتما این مسیر را ادامه خواهم داد. دوست دارم یک هنرپیشه معروف باشم ولی هنوز به سبک مورد علاقهام فکر نکردهام.
زینب عباسی، شاگرد حکیم، کلاس یازدهم
من قبلا هم در تئاتر فعالیت داشتم و زمانی که در خراسان شمالی بودم در تئاتر حرفهای «سیاه و سفید» بازی کرده بودم. به دلیل شرایطم که تابستان را در شهرستان محل زندگیمان گذراندم نتوانستم در کلاسهای اوقات فراغت و در تمرینات تابستان شرکت کنم. اما با شروع مدارس به من فرصت داده شد تا خود را به دوستان بازیگر دیگرم برسانم و بتوانم در تئاتر «قصه شهر بلور» ایفای نقش کنم.
در شهرستان گرمه که محل سکونت من است هیچ امکاناتی وجود ندارد و به دلیل محدودیتهایی که جامعه و فضای دانشگاه برای ما ایجاد کرده است در رشته دانشگاهی هم نمیتوانیم به سراغ تئاتر برویم. اما من با ارادهای که دارم مسیر خودم را پیدا میکنم و حتما تئاتر را به عنوان بخشی از فعالیتهای زندگیام ادامه خواهیم داد.
من همیشه دوست دارم شبیه خودم باشم و در بازی تئاتر سبک خاص خودم را داشته باشم. خواهرهای من همیشه به من انگیزه میدهند و میگویند تا هر جا که بخواهم پیش بروم از من حمایت میکنند. من در بخشهای دیگر هنری مانند سرود هم فعالیت دارم. در مسابقات مختلف از جمله کتابخوانی، نهج البلاغه و دیگر مسابقات نیز شرکت میکنم.
بهاره زرخش، نقش مادرعروس، کلاس یازدهم
وقتی شنیدم که در مدرسه کلاس تئاتر برگزار میشود بسیار خوشحال شدم زیرا علاقهای از کودکی در درونم وجود داشته است و همیشه به بازیکردن فکر میکردم. هنگام تمریناتم سعی میکردم که به درسهایم لطمهای وارد نشود و با وجود جوّ شاد و صمیمی تمرینات تئاتر برای درس خواندن روحیه بهتری پیدا میکردم. روز تئاتر، مادر من برای تماشا آمد، او اصلا تصور نمیکرد که من تا این حد خوب بازی کنم به همین دلیل چشمانش از شادی پر از اشک شده بود.
نگین حقیریان بافنده، نقش حکیم، کلاس دوازدهم
با اینکه در گروههای سرود و ورزش فعالیتهای مستمری داشتهام اما تئاتر برای من دنیای دیگری دارد. زمانی که در تمرینات تئاتر شرکت کردم خانم حیدریان برای ما توضیح داد که اصل مفهوم تئاتر چیست و چگونه میتوانیم در این راه پیشرفت کنیم. تمرینات خیلی سخت و زمانبر بود و گاهی احساس خستگی زیادی میکردم، اما اطرافیان، خانواده، دوستان و مربیان همه به ما انگیزه میدهند.
تئاتر مثل درسخواندن نیست که با حفظ کردن و خواندن در آن پیشرفت کنیم. تئاتر یک هنر است و در هنر باید حس خوب به انسان منتقل شود تا پیشرفت کنیم. خوشبختانه اجرای تئاتر قصه شهر بلور هم به خود ما حس خوب داد و هم بازتاب خوبی در بین تماشاچیان داشت.
فاطمه گنجآبادی، نقش شاگرد میوهفروش، کلاس دهم
خانواده من مشوق اصلی در این زمینه بودند، حتی بعد از اجرای من برادر کوچکم هم به تئاتر علاقهمند شده است. من با راهنماییهای مربی توانستم نقشم را طوری ایفا کنم که هم خودم راضی باشم و هم مورد تشویق تماشاچیان باشم. دلم میخواهد در آینده نیز بهطور حرفهای تئاتر را دنبال کنم تا به موفقیتهای هنری دست پیدا کنم.
فاطمه هاشمیزاده، نقش تازهوارد، کلاس یازدهم
من به استعداد اعتقادی ندارم و همیشه میگویم اصلیترین پایههای رسیدن به موفقیت علاقه و تلاش هستند. اگر انسان به کاری علاقه داشته باشد و در مسیر خود با اراده و پشتکار حرکت کند میتواند موفق باشد. نیروی محرک من هم علاقهام بود. از نظر من توجیه بعضی آدمها که میگویند در فلان کار استعداد ندارم کاملا غلط است. من از کودکی خود را بر روی سن تئاتر میدیدم و باور داشتم که با اراده و پشتکار به تخیلات و آرزوهایم دست مییابم.
وقتی به رؤیاهایمان فکر کنیم حتما موقعیت آن پیش میآید و کافی است هشیار باشیم و موقعیتهای طلایی زندگیمان را دریابیم. قطعا در این مسیر سختیها و خستگیهایی بوده ولی بر اساس قانون هزینه فرصت چیزی را که به دست آوردم ارزش آن همه تلاش و سختی را داشت. من علاقه دارم که در آینده در فضای تئاتر با گروههای غیرمعلول همکاری داشته باشم تا مسیر حرفهای خود را کامل کنم. به نویسندگی و موسیقی هم علاقه زیادی دارم و به نویسندگی تئاتر هم فکر میکنم. من در برنامههای دیگری هم بهعنوان مجری شرکت کردهام.
مبینا حسنزاده، شاگرد پارچهفروش، کلاس نهم
من علاقه زیادی به تئاتر داشتم و با خواست خودم در این کلاس شرکت کردم. با وجود اینکه یک خواهر و برادر کوچک دارم و رفت و آمد برایم خیلی سخت بود ولی باز هم با تمام سختیها و همکاری خانواده توانستم در این تئاتر شرکت کنم. اگر شرایط مهیا باشد و بتوانم خانواده را راضی کنم که سختی رفتوآمد را تحمل کنند در کلاسهای دیگر تئاتر و موسیقی هم شرکت خواهم کرد.
راضیهسادات حسینی، نقش نانوا، کلاس دهم
من بیشتر از اینکه به هنر تئاتر فکر کنم از فضای شاد کلاسها و تمرینات تئاتر لذت بردم. هنگام اجرای تئاتر خواهر کوچکم با دیدن اجرای من به وجد آمده بود، خانواده هم با دیدن روحیه من تأکید دارند که حتما تمرینات تئاتر را ادامه دهم. من آرزو دارم به قدری در بازیگری پیشرفت کنم که در فیلمهای تلویزیون هم ایفای نقش کنم. علاقه من در زمینه نقاشی هم هست و تصمیم دارم که به این هنر هم بپردازم.
زهرا بهرامیان، نقش راوی، کلاس یازدهم
خانوادهام تصمیمگیری را برعهده خودم گذاشتند که رشته هنری مورد علاقهام را انتخاب کنم. من هم تئاتر را انتخاب کردم. در این کلاسها علاوهبر کار گروهی صبر و شکیبایی را یاد گرفتم. در کنار تمرینات سختی که داشتیم فضای شاد و دوستداشتنی هم وجود داشت که باعث میشد سختی تمرینها کمرنگ شود.
خانواده من موقع اجرا نبودند اما وقتی فیلم اجرا را دیدند بسیار خوشحال شدند. من از خانم حیدریان برای فراهمکردن این فضا ممنونم، شاید این هنر به عنوان شغل اصلی من در آینده نباشد اما این تمرینات از خاطرهانگیزترین اتفاقات عمرم است. برای شغل آیندهام معلمی را در نظر دارم و به گرافیک هم بسیار علاقهمندم.