حالا وضعیت حتی در خیابانها و کوچههای این منطقه هم فرق کرده است. کولرهای گازی مثل خال روی پیشانی ساختمانها جا خوش کردهاند. کمکم کولرهای آبی از رده خارج میشوند، اما هنوز تابستان خیلی از خانهها را خنکای پوشالهایی مرطوب میکند که حس رخوت دلانگیزی را توی گرمای تابستان به جان آدم میپاشد. به قول محمد سالمیان از نیمههای بهار باید به فکر تعمیر کولرها باشیم، اما خیلی هم دیر نشده است تا پای سخن کسی بنشینیم که در این کار سررشته دارد.
محمد سالمیان استاد تمارعیار فنی است. کمتر کسی است که خادم کولرساز را توی کوچههای انتهای پنجتن نشناسد. اوهم خادم افتخاری حرم حضرت رضا (ع) در قسمت فنی است و تنظیم چیلرها را عهدهدار است و هم خادم مسجد صاحبالزمان (عج) است و هم صلواتی کار مردم راه میاندازد (البته شرایط دارد)، آن هم در زمینه تعمیر و تنظیم کولرهای آبی. همه اینها بهانه یک گفتوگوی کوتاه تابستانی را در فضای مسجد آماده میکند.
چند دینام کولر و وسایل مربوط به آن در گوشهای از حیاط به چشم میآید که به دلیل نام فنی و تخصصی از آوردن نامشان منصرف میشویم. او مسیر گفتگو را کاملا عوض میکند و میگوید اجارهبهای زیاد مغازه این بلا را سرمان آورد و بعد لبخند میزند و ادامه میدهد: مردم سفارشهایشان را همینجا میآورند. البته سعی کردم خودشان استاد این کار شوند و دوباره میخندد. ۲ ماه مانده به تابستان در مسجد جلسه آموزشی تعمیر و راهاندازی کولرهای آبی گذاشتم. برای این مردم هرکاری از دستم ساخته باشد، انجام میدهم. محض رضای خدا و صلواتی میکنم.
دل بزرگی دارد و همسری که همراه و همدل است. این را خودش تعریف میکند: با تمام وجود خوشبختم. برای اعتبار بین مردم همه چیز دارم. تنها چیزی که گاه کمبودش احساس میشود... بگذریم.
اصلاً نمیخواهد درباره آن حرفی بزند. میگوید: پول ارزش این حرفها را ندارد که به زبان آورده شود. اگر بفهمم کسی دستش خالی است، با جان و دل برایش کار میکنم، بیهیچ هزینه و منتی. هر چندگاهی همسرم ایراد میگیرد و میگوید زندگی خرج دارد و نباید حاتمبخشی کنی.
دستی به محاسن سپیدش میکشد و ادامه میدهد: بیشتر از ۴۰ سال سن دارم، اما از غصه مردم تمام موهایم سفید شده است. کار زیادی از دست من ساخته نیست. با همین حرفهای که بلدم، نوکری همهشان را میکنم. برای روحانیان و سادات و مهاجران هم نیمهبها حساب میکنم.
محمد سالمیان مثل همه آدمهای دیگر زندگی پرفرازونشیبی دارد که در این سطرها خلاصه نمیشود. همین اندازه تعریف میکند که دل به درس نمیدادم. از هشتسالگی شاگرد سیمپیچ شدم. تا قبل از سربازی استاد شده بودم و بعد از آن مشغول سیمپیچی موتورهای صنعتی شدم و بعد هم مسئول فنی یک شرکت: خدا را شکر با همان درآمد توانستم خانهای برای خودم جفتوجور کنم، اما عاشق خدمت در مسجد و حسینیهها هستم و همین شدت علاقه باعث شد خادمی مسجد را بپذیرم. البته قبل از آن تعمیر کولرهای مساجد و حسینیهها را انجام میدادم. درباره مغازه هم که برایتان توضیح دادم. تا چندسال قبل میارزید که درش باز باشد، اما حالا ترجیح میدهم بدون مغازه کار کنم.
کولرهای آبی فوتوفن خودشان را دارند و او کامل آنها را میداند. به قول خودش صدای کولر با او حرف میزند و میفهمد شرایطش به چه شکل است، تنظیم و روی روال است یا نه، احتیاج به تعمیر دارد.
دوباره تأکید میکند که برای تعمیر کولر آبی چندماه مانده به تابستان باید اقدام کرد و بعد میگوید: بیشتر کولرهای آبی روی پشتبامها قرار دارند و این بدان معناست که نور مستقیم آفتاب به آنها میتابد. پس برای اینکه نور آفتاب موجب تبخیر بیش از حد آب و گرم شدن باد کولر نشود، باید از سایهبان استفاده کنید. یکی از مهمترین بخشها در کولر، سیستم توزیع آب یا ناودانی پنجرههای کولر است که موجب خیس شدن پوشالها میشود. باید مطمئن شوید که هیچ مانعی موجب مسدود شدن لولههای توزیع آب نشده است. بهترین کار استفاده از یک فنر نازک است که باید آن را داخل لولهها فرو کنید تا اگر رسوبی در آنها وجود دارد، برطرف شود.
بعد هم میگوید: شیلنگ انتقال آب از پمپ هم باید رسوبگیری شود. هرسال باید پوشالها تعویض و پرههای ورودی هوا رسوبزدایی شوند و توری و پمپ کولر آب تمیز شوند.
او لازم میداند یک نکته را توضیح دهد که موجب سوختن خیلی از موتورها شده است. اینکه بدون هیچ سرویسکردنی کلید روشن کردن را بزنیم.
یک نکته دیگر را هم لازم میداند که بگوید و حرفهایش را به پایان برساند. اینکه بعد از تابستان موتور کولر را جدا کنید و در محیطی خشک نگهداری کنید. این امر هم مانع سرقت میشود و هم تخریب آن. استاد کلامش را با همان عبارت دلنشین پایان میدهد: «من غلام و چاکر این مردم هستم.»