بعضی ها فکر می کنند در مواقع بحران، این وظیفه دولت هاست که مثل فرشته نجات همه مشکلات را رفع و رجوع کنند. حالا کاری به این نداریم که واقعا هم دولت ها در این زمینه مسئولیت دارند، ولی تاریخ را اگر نگاه کنیم می بینیم هیچ دولتی در هیچ دوره ای در کنترل بحران ها موفق نبوده، مگر اینکه از ظرفیت های مردمی کمک گرفته است.
راه دوری نرویم. در همین موج های فلان و فلان کرونا هرجا برای پیشبرد برنامه های ستاد کرونا نیاز به کاتالیزور بوده است، نیروهای داوطلب و جهادی مردمی آماده بوده اند. اصلا بیایید کلی حرف نزنیم و با هم به یکی از محلات منطقه مان برویم. مثلا محله قدمت دار آب و برق. آقای مستغنی و بانو را بیشتر افراد در محدوده بولوار هفت تیر می شناسند. آن ها این اواخر هر روز حداقل یک بار در محله گشت می زنند و مردم را به زدن ماسک و حفظ فاصله اجتماعی تشویق می کنند.
برای این کار از استانداری حکم هم گرفته اند. البته که قبل از حکم هم خودشان همان کارها را می کردند. حتی بعد از اینکه حکم گرفتند هم، هیچ وقت نیاز نشد به کسی آن را نشان بدهند، آن قدر که با مردم محترمانه برخورد می کردند. فقط یک بار بود که آقای مستغنی توی صف نانوایی به چند نفر که ماسک نزده بودند و آن جلو تجمع کرده بودند گفت: این اصلا درست نیست که شما ماسک ندارید. که یکی شان برداشت گفت: این دروغ غرب است! آقای مستغنی هم گفت: ولی من باور دارم چون در محله من از یک خانواده هفت نفر رفتند. این را که گفت، بقیه هم از پشتی اش درآمدند.
حتی همان هایی که ماسک نداشتند گفتند: این آقا درست می گوید. و سعی کردند از هم فاصله بگیرند. حتی به پاچال دار نانوایی گفتند: نان این آقا (همان آقای معتقد به دروغ غرب را می گفتند) را زودتر بدهید برود که در صف نباشد!
آقای مستغنی و بانو البته هیچ وقت در محله شان آدم های بی تفاوتی نبوده اند. از همان 20سال پیش که به این محله آمدند، با همه مشغله کاری ای که داشتند، حواسشان به محله هم بود و هرجا عیب و ایرادی می دیدند پی اش را می گرفتند. مثلا تکه ای از آسفالت اگر خراب می شد، موزاییکی از پیاده رو اگر کنده می شد، آدم نابابی اگر توی محله می دیدند که به نظرشان مشکوک می آمد، سعی می کردند به شیوه خودشان این چیزها را رفع و رجوع کنند.
شیوه شان هم بیشتر وقت ها مبتنی بر کمک گرفتن از همسایه ها و به مشارکت کشاندن آن ها بود
شیوه شان هم بیشتر وقت ها مبتنی بر کمک گرفتن از همسایه ها و به مشارکت کشاندن آن ها بود. اصلا سر همین قضایا هم بود که آقای مستغنی عضو شورای اجتماعی شد. بگذارید خودش ماجرا را تعریف کند: سر هفت تیر3 یک کال بود. شب ها با خودرو می آمدند آشغال می ریختند، نخاله می ریختند. من هر شب می آمدم باهاشان دعوا می گرفتم که چرا می ریزید؟
ما اینجا داریم زندگی می کنیم! ولی نمی شد که هر شب دعوا کنم. آمدم دو ردیف چاله در حاشیه کال کندم و درخت کاشتم. بعد که کال ساخته شد و شهرداری آمد فضای سبز درست کند، یک روز دیدم لودر انداخته اند زیر درخت ها و دارند از ریشه درشان می آورند. هرچه رفتم جلویشان را بگیرم نگذاشتند.
حتی یک مسئول وقت در شهرداری به من گفت: تو زمین شهرداری را تصرف عدوانی کرده ای! چه دردسرتان بدهم، تا بازرسی شهرداری رفتم تا آخر سر حق را به من دادند و گفتند کسی حق ندارد درخت ها را قطع کند. بعد این قضایا بود که در انتخابات اخیر شورای اجتماعی محلات شرکت کردم و به عنوان نماینده ساکنان انتخاب شدم.