کد خبر: ۲۰۷۹
۱۹ آذر ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰
از روزی که ویروس کرونا جهان را تحت‌تأثیر قرار داد، اهمیت کار پرستاران بیشتر پیش چشممان آمد. تحمل چندساعته گان‌ها در تابستان، بیداری‌های شبانه و ندیدن‌های چندروزه خانواده، فداکاری‌هایی نیست که به این زودی از ذهن مردم پاک شود. یکی از سخت‌ترین دوران کار پرستاران در این 2سال، تماشای پرپرشدن بیماران کرونایی جلو چشمشان بود. آنان که در خط مقدم مبارزه با این ویروس بودند، در این راه جانشان را نیز فدا کردند و به جمع شهدای سلامت پیوستند. روز پرستار بهانه‌ای است تا نگاهی بیندازیم به داستان زندگی 4پرستار مشهدی که نشان می‌دهند در هر برهه‌ای آماده‌باش هستند و جانشان را برای سلامتی مردمشان می‌دهند.

 از روزی که ویروس کرونا جهان را تحت‌تأثیر قرار داد، اهمیت کار پرستاران بیشتر پیش چشممان آمد. تحمل چندساعته گان‌ها در تابستان، بیداری‌های شبانه و ندیدن‌های چندروزه خانواده، فداکاری‌هایی نیست که به این زودی از ذهن مردم پاک شود. یکی از سخت‌ترین دوران کار پرستاران در این 2سال، تماشای پرپرشدن بیماران کرونایی جلو چشمشان بود. آنان که در خط مقدم مبارزه با این ویروس بودند، در این راه جانشان را نیز فدا کردند و به جمع شهدای سلامت پیوستند. روز پرستار بهانه‌ای است تا نگاهی بیندازیم به داستان زندگی 5پرستار مشهدی که نشان می‌دهند در هر برهه‌ای آماده‌باش هستند و جانشان را برای سلامتی مردمشان می‌دهند.

 

روایت ماندن و رفتن اولین مامای شهید سلامت مشهد

کادر درمان با شیوع ویروس کرونا سنگ‌تمام گذاشت، جانش را کف دستش گذاشت تا جان هم‌وطنانشان را نجات دهد. بی‌بی‌صدیقه سیدی یکی از شهدای کادر درمان مشهد است که سال گذشته آسمانی شد. محل کارش شهرک مهرگان بود. 2سال تمام هر روز صبح در سرما و گرما از قاسم‌آباد خودش را به جاده سیمان می‌رساند تا به مردم این منطقه خدمت کند. مسیر رفت‌وآمد و ترافیک جاده سیمان برای همه کلافه‌کننده است، به همین علت، او منزلی را حوالی شهرک مهرگان اجاره کرد تا بتواند به مردم بیشتر و بهتر خدمت کند. کرونا که آمد، داوطلب شد تا هرکجا نیاز به کادر درمان باشد، روی کمک او هم حساب کنند. برای تست از بیماران کرونایی از او دعوت کردند به مرکز بهداشت شهید احمدی در بولوار شهید قرنی برود. چندهفته‌ای حاضر می‌شوند که متأسفانه به ویروس کرونا مبتلا می‌شود و به جمع شهدای سلامت مشهد می‌پیوندد.

 

کرونا به پرستار دفاع مقدس هم رحم نکرد 

در دوران دفاع مقدس بانوان نقشی کلیدی در پشتیبانی جبهه‌ها داشته‌اند؛ از پخت نان و شست‌وشوی لباس و هرکاری که روی زمین مانده، نخودی در آش می‌انداختند. درست زمانی که بنی‌صدر خائن به رزمنده‌ها امکانات و تجهیزات نمی‌داد، زهرا قیداری با وجود اینکه همسرش به شهادت رسیده بود، خودش را به خط مقدم رساند و در بیمارستان‌های صحرایی مشغول به خدمت شد. او در بخشی از خاطراتش گفته است: «یکی از رزمنده‌ها 2پایش مجروح شده بود. به دکتر گفتم یکی از پاهایش کار نمی‌کند. خیلی جوان محجوبی است. دکتر گفت عصب‌هایش از کار افتاده است و راهی برای نجاتش وجود ندارد. به ایشان اصرار کردم اگر راهی وجود دارد، پیش پای پرستارها بگذارد. دکتر هم بعد از کمی تأمل گفت روزی هزارمرتبه روی پایش را ماساژ دهید. با این حرف خوش‌حال شدم و با پرستارها نوبت گذاشتیم که هر روز یک نفر این کار را بکند و سرانجام هردو پایش خوب شد.

زهرا قیداری در دوران زندگی‌اش از این‌دست کارها فراوان انجام داده و به داد خیلی از رزمنده‌ها و بیماران رسیده است. شهریور1400 این پرستار دوران دفاع مقدس، بر اثر ابتلا به کرونا آسمانی شد.

 

تقسیم شادی مراسم عروسی با نیازمندان محله

منا خفاجی و مهدی نظام‌دوست سال1398 در محیط کارشان یعنی در بخش رادیولوژی بیمارستان امام‌حسین(ع) و درمانگاه فجر باهم آشنا می‌شوند و بعد از مدت کوتاهی احساس می‌کنند برای زندگی به درد هم می‌خورند. درست بعد از عقد آن‌ها خبر کرونا در ایران می‌پیچد. آن‌ها که به‌صورت مستقیم با بیماران کرونایی سروکار دارند و شرایط را درک می‌کنند، قید برگزاری جشن ازدواج را می‌زنند و تصمیم می‌گیرند بدون تشریفات زندگی‌شان را زیر یک سقف آغاز کنند. با هزینه برگزاری مراسمشان برای نیازمندان محله‌شان غذا سفارش می‌دهند و در روز عید غدیر شادی‌شان را بین نیازمندان تقسیم می‌کنند. 


خاطره‌های سیاه و سفید رزمنده سفیدپوش

روایت‌های مردانه بسیاری از جنگ شنیده‌ایم و اتفاقاتی را که برایمان روایت می‌کنند، تصور می‌کنیم. این درحالی است که تجربه‌های زنانه از جبهه و جنگ هم کم نداریم. یکی از این تجربه‌های زنانه به بانوان پرستاری تعلق دارد که تلخی روزهای سخت هنوز زیر زبانشان است و هر‌گاه به آن زمان فکر می‌کنند، بوی خون مشامشان را پر می‌کند. این بانوان زمانی که احساس کردند می‌توانند در رفع نیازی کمک کنند، بدون اینکه خطر حضور در جبهه را در نظر بگیرند، درنگ نمی‌کنند. هنوز ناگفته‌ها از ایثارگری زنان پشت جبهه بسیار است و می‌شود از آن فیلم‌ها ساخت و کتاب‌هایی نوشت که مخاطب را پا‌به‌پا در تصویرسازی لحظات نفس‌گیر آن دوران درگیر کند.

یکی از این افراد، معصومه رضاپور است که بیش‌وکم از اوایل انقلاب در بیمارستان امدادی مشهد فعالیت می‌کرده است و 6 ماه و 6روز نیز در دزفول و زیر سقف آسمانی که گلوله و خمپاره مدام آن را شکاف می‌داد، به مجروحان جنگی خدمت می‌کرد. او هنوز از کمک‌رسانی دست نکشیده است و در دهه هفتم زندگی‌اش، برای کمک به درمان، به‌صورت جهادی به روستاهای محروم و بدون امکانات می‌رود.

 

برای درمان زائران امام رضا(ع) باید صبور تر بود

مهدی شجاع متولد 1344 است او نخستین پرستاری بوده که سال 1369 با مدرک پرستاری در دارالشفای حرم مطهر مشغول به کار شده است. همین روزها بازنشسته می شود. تا دلتان هم بخواهد تجربه و خاطره از دوران پرستاری اش دارد. بیشتر بیمارانی که به دارالشفا مراجعه می کنند زائران امام مهربانی هاست و جنس خدمت آقای شجاع متفاوت است. او قبل از اینکه پرستار باشد خادم است و همیشه به همکارانش توصیه می کند در برابر بیماران این مرکز باید صبورتر باشند.

قبل از اینکه کار پرستاری را به صورت رسمی آغاز کند در دوران دفاع مقدس سال های 1362 تا 1365 در بیمارستان های خط مقدم به رزمنده ها خدمت کرده است. او فقط در عملیات فاو طی 24 ساعت حدود سه هزار بیمار را پانسمان کرده است. دهه هفتاد هم، زمانی که مرزها باز بود بیماران زیادی از پاکستان و افغانستان و... برای درمان به مشهد می آمدند و مستقیم راهی دارالشفا امام مهربانی ها می شدند به طوریکه جای سوزن انداختن در این مرکز نبوده از این طرف آقای شجاع و همکارانش برای زائران آقا سن تمام می گذاشتند.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44