اولین باری که صدایم زد، مانده بودم که یک بانوی مسجدی چه کار با من دارد. فقط چند دقیقه کافی بود که مرا با خود به دنیای کتابهایش ببرد. او میخواست مرا تشویق به کتاب خواندن کند. ساکن محلهشان نبودم، ولی همین که مرا چند باری سر صف نماز جماعت دید، برایش کافی بود که بخواهد همنشین کتابهایش شوم.
چند کتاب از کیف دستیاش بیرون آورد و خواست تا یکی را انتخاب کنم. شِمای کلی داستان را برایم گفت تا انگیزه بیشتری برای شروع داشته باشم. بانویی که تا به حال تعداد بانوان زیادی را کتابخوان کرده است. فرشته قندریز متولد ۱۳۳۵ ساکن محله پروین اعتصامی.
بارها او را دیدم که هر بار دیگران را به دنیای کلمات دعوت میکرد. کتابهایی که بعدها فهمیدم بیشترشان از جیب خودش خریداری شده است. البته گاهی هم از مقر کتاب جلدهای مورد نظرش را تأمین میکند. مثلا همین امسال در روز شهادت امام رضا (ع) نذر کتاب داشت.
مبلغی را خودش و بخشی را از دیگران جمعآوری کرد و تعدادی کتاب آگاهیدهنده با ۵۰ درصد تخفیف از مقر خرید تا میان بانوان جوان توزیع کند. هر بار که به حرم میرود تعدادی از کتابهای نذری را با خودش به حرم میبرد و معتقد است این کار خودش بهترین امر به معروف است.
با اینکه کتاب گران و قیمت پشت هر مجلد چند برابر شده، اما اشتیاق او به این کار بیشتر شده است. هر بار که به کتابفروشی میرود دست پر باز میگردد و برای جمع کوچک کتابخانهاش دوستانِ مهربان دیگری میخرد. معتقد است که این کار برکت به مال و زندگیاش میدهد. اگرچه هزینه صرف میکند، اما به جای آن رزق معنوی نصیبش میشود.
بیشتر سعی میکند کتابهای داستانی با موضوعهای جذاب و مفاهیم دینی داشته باشد
معمولا هم اول سعی میکند آنها را خودش بخواند و بعد به دیگران توصیه کند! شوقِ خوانِش و فهم تازه در وجودش بیکار نمینشیند و دوست دارد دیگران را به آن دعوت کند. بیشتر سعی میکند کتابهای داستانی با موضوعهای جذاب و مفاهیم دینی داشته باشد تا رگههای خواب کتابخوانی را در وجود دیگران بیدار کند.
کتابخانه کوچک قندریز در پروین اعتصامی ۱۸ بدون تعطیلی و ساعت کار چشم انتظار مشتاقانی است که دل به دلِ سطور نوشته شده در میان کاغذ میدهند. معتقد است که با اینکه در انقلاب و جنگ و پشت جبهه حضور فعال داشته، اما حق مطلب را ادا نکرده است.
وقتی پا در دنیای نامتناهی کتاب میگذارد و سعی میکند مردم را با ورق زدن کاغذها آشنا کند تازه میفهمد چقدر کار بر زمین مانده هست که هیچکس در آن قدم نگذاشته است.
چقدر جامعه به فرهنگ کتابخوانی نیاز دارد تا از طریق دانستن سطح سواد و بینشش را بالا ببرد. تلاش پیگیر او را دیدهام. وقتی بعد از چند مدت با من تماس گرفت که از من بپرسد: کتابت را خواندهای؟ و با پاسخ منفی من روبهرو شد مرا تشویق کرد که چند ورقی بخوانم تا اشتیاقم بیشتر شود. با همه همینطور است. پیگیر و ساعی در کارش.
هر بار که او را در مسجد دیدم کارش همین بود. نشسته بود میان خانمها و کتاب تحویل میداد یا میگرفت. کیفش همیشه چند جلدی کتاب اضافه دارد که اعضایش حق انتخاب داشته باشند. بعضی خانم مسجدیها مشتری پر و پا قرص کتابهایش هستند. خادم مسجد هم به همت قندریز کتابی شده است.
بعد از مصاحبه تازه فهمیدم که کیف کتابش همیشه و همه جا همراهش است. فرقی ندارد به یک روضه خانگی برود یا به کلاس درس فلان استاد. به آرایشگاه زنانه برود یا جلسه قرآن.
کتابها همیشه با او هستند تا اگر کسی خواست کتابی به امانت بگیرد دست رد به سینهاش نزند. خودش مجری و مبلغ کارش است. به محض اینکه سر صحبت باز میشود از کتاب میگوید و دست به کیفش میبرد تا اولین پیشنهاد کتاب را بدهد.
از کتابهایی که خودش یا دیگران موقع خواندنش لذت بردهاند، شروع میکند. هیجانِ شیرین کتابداریاش باعث میشود که فرد مشتاقانه به حرفهایش گوش فرا بدهد و یک تردید در دلش بیفتد که حالا یک کتاب امانت بگیرم بعد ببینم چه میشود. او با این روش تعداد زیادی را کتابخوان کرده است.
کتابخانه او که شاید ۲۰۰ جلد کتاب نداشته باشد حدود ۵۰ عضو فعال دارد
در هر دفتر نام کسانی که از او کتاب به ودیعه میبرند مینویسد و نام کتابی که میهمان او شده است. با دقت که نگاه کنی بعضیها حدود ۶۰ جلد کتاب خواندهاند. عجیب، ولی باورکردنی است کتابخانه او که شاید ۲۰۰ جلد کتاب نداشته باشد حدود ۵۰ عضو فعال دارد. گاهی دوستان، گاهی دوستان دوستان، گاهی اقوام یا کتابخوانهای گذری!
دخترش هم برای همسایههای آپارتمانیاش از مادرش کتاب به امانت میگیرد. هم عضو از سیدی دارد و هم عضو از وکیلآباد. جالب اینجاست که بیشتر کتابها را خودش برای اعضایش میبرد و از این بابت خسته نشده است. اسم خودش را گذاشته عاشقِ کتاب!
پیش از این خیاطی و هنرهای دستی هم نقش مهمی در برنامه روزانهاش ایفا میکردند تا نشان بدهد دستی در هنر هم دارد، اما حالا جلسههای نهجالبلاغه و تفسیر جامعه کبیره جایشان را پر کردهاند. جلسههایی که ۶ سال مستمر خودش در آنها حضور دارد و اول بار ۴ سال پیش به واسطه آن، با مقر کتاب و دنیای بیانتهای کتابخوانی آشنا میشود.
وقتی طعم شیرین دانستن زیر دندان او مزه میکند حس آدمی را دارد که میوه شیرینی دارد که باید دیگران هم طعم آن را بچشند. ۲۰ جلد کتاب میخرد و از همانجا شروع به کتابداری میکند. دوست دارد به همه بگوید که طعم شیرین کلماتی که خوانده چطور دنیایش را تغییر داده است.
حالا او افزون بر جلسههای تفسیری که میرود خودش هم نشستهایی را برگزار میکند. شنبهها و سهشنبهها در مسجد محله جلسههای خوانش تفسیر جامعه کبیره دارد و در این بین مشتریهای خاص کتابهایش را هم جستوجو میکند.