کد خبر: ۱۸۹۱
۲۳ آبان ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

جانشینی برای دایی‌یوسف

گاهی مسیری که تقدیر برمی‌گزیند، نتیجه‌اش دلچسب‌تر است. مثل اتفاقی که برای زینب بلنجابی، هنرجوی هنرستان دخترانه عارفه افتاد و راه دیگری را برایش باز کرد. او عاشق رشته طراحی دوخت بود، اما آن سال به دلایلی دیرتر از دیگر دانش‌آموزان ‌برای ثبت‌نام رفت. تعداد هنرجویان این رشته کامل بود و امکان ثبت‌نام در آن فراهم نشد. زینب به‌اجبار و اکراه تنها رشته مجاز، یعنی طراحی فرش را انتخاب کرد. او آن روز خیلی ناراحت و دلگیر بود و هرگز فکرش را نمی‌کرد که بتواند در این هنر بدرخشد، اما او اکنون رتبه اول استان در رشته گلیم‌بافی را بین هنرجویان دانش‌آموز از آن خود کرده و برای خانواده و مدرسه‌اش افتخاری را رقم زده است.

گاهی مسیری که تقدیر برمی‌گزیند، نتیجه‌اش دلچسب‌تر است. مثل اتفاقی که برای زینب بلنجابی، هنرجوی هنرستان دخترانه عارفه افتاد و راه دیگری را برایش باز کرد. او عاشق رشته طراحی دوخت بود، اما آن سال به دلایلی دیرتر از دیگر دانش‌آموزان ‌برای ثبت‌نام رفت. تعداد هنرجویان این رشته کامل بود و امکان ثبت‌نام در آن فراهم نشد. زینب به‌اجبار و اکراه تنها رشته مجاز، یعنی طراحی فرش را انتخاب کرد. 

او آن روز خیلی ناراحت و دلگیر بود و هرگز فکرش را نمی‌کرد که بتواند در این هنر بدرخشد، اما او اکنون رتبه اول استان در رشته گلیم‌بافی را بین هنرجویان دانش‌آموزاز آن خود کرده و برای خانواده و مدرسه‌اش افتخاری را رقم زده است. دختر هنرمند ساکن محله پنجتن اکنون آخرین سال تحصیلی‌اش را می‌گذراند و به آینده قالی‌بافی بسیار امیدوار است.

هرکاری در آغاز سخت است، اما وقتی نتیجه اثر را در پایان کار می‌بینی، شیرینی خاصی دارد که خستگی را از تن می‌گیرد

 

با قالی‌بافی بیگانه نبودم

آرزوی زینب معلمی است، آن هم ‌در رشته گلیم‌بافی و طراحی نقشه فرش؛ هنری که بزرگ‌ترین ثروت خانواده مادری‌اش است و زینب درباره‌اش می‌گوید:‌ دایی‌یوسف خدابیامرزم در ‌روستاهای بیرجند فرش‌باف ماهری بود. از پدر و مادرم شنیده‌ام هرکسی می‌خواست دار قالی به‌پا کند، از او برای چله‌کشی فرش کمک می‌گرفت؛ مادرم هم همین‌طور. با اینکه مادر و به‌خصوص‌ دایی‌هایم در قالی‌بافی بنام بودند، من هیچ علاقه‌ای به این هنر نداشتم و می‌خواستم در رشته طراحی دوخت ادامه تحصیل دهم. اما همه‌چیز دست‌به‌دست هم داد و او مجبور به انتخاب رشته‌ای شد که به هنر خانوادگی‌اش ربط پیدا می‌کرد؛ رشته نقشه‌کشی فرش. یک رقابت شیرین انگیزه‌اش را برای ادامه کار بیشتر کرد. خودش تعریف می‌کند: ‌2سال پیش بود که کار بافت تابلوفرش را شروع کردم. قرار بود یکی‌ برای مدرسه ‌و یکی هم برای خودم ببافم. اصلا از مسابقه خبر نداشتم. 

کار را برای کلاس آماده کرده بودم. آذر پارسال معلم پرورشی نشستی با معلم‌های مدرسه گذاشته بودند تا هرکدامشان دانش‌آموزی را برای شرکت در مسابقه معرفی کنند. در بین هنرجویان رشته طراحی نقشه فرش، من انتخاب شدم. تا صبح روزی که در گروه اطلاع‌رسانی مجازی مدرسه نامم را به‌عنوان نفر اول استان دیدم، از ماجرا اطلاع نداشتم. 

این خبر ذوق‌زده‌ام کرد و وقتی نامم را روی بنر دیوار مدرسه دیدم، شادی‌ام چندبرابر شد. اکنون زینب به هنر خانوادگی‌اش می‌بالد و به رسم ادب می‌خواهد از پدر و مادر و آموزگارانش قدردانی کند و قول بدهد که جزو بهترین‌های این هنر شود. با افتخار می‌گوید: پدرم کارگر است و به‌زحمت خانواده چهارنفره‌مان را می‌گرداند. من برای تهیه دار قالی که هزینه زیادی دارد، بعد ‌دردسرهای فراوان، توانستم یک دار قالی از دانش‌آموزان 3سال پیش را که خراب بود، تعمیر و کارم را شروع کنم. زحمت تعمیر و آماده‌کردن دار قالی بر دوش پدرم بود. 

مادرم هم در همه مدت بافت پابه‌پای من پای دار قالی می‌نشست تا خم‌وچم کار را گوشزد کند. از یک سو حمایت پدر و مادرم و از سمت دیگر پشتیبانی آن‌هایی که در مدرسه حمایتم کردند، من را شرمنده کرد.

 

قدردان همه هستم

زینب دلش می‌خواهد نام حامیانش را بیاورد: خانم زهره زهانی، معلم طراحی نقشه، واقعا دلسوزانه به همه بچه‌ها آموزش می‌داد. از خوبی و مهربانی خانم طیبه ملاشاهی هم هرچه بگویم، کم گفته‌ام که نه فقط برای من، بلکه برای همه دانش‌آموزان دل می‌سوزاند. زینب در پایان کلامش می‌گوید: هرکاری در آغاز سخت است، اما وقتی نتیجه اثر را در پایان کار می‌بینی، شیرینی خاصی دارد که خستگی را از تن می‌گیرد.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44