آقا صفا برای کارآفرین شدن فرش زیرپایش را هم فروخت
علی رنجکش| کمتر کسی است که در محله آبوبرق حاجآقارضا صفا را نشناسد؛ بهخصوص قدیمیترها این مرد را خوب میشناسند. مرد ميان سالی که چهره نورانی و تبسم زیبایش بیشتر از هر چیز دیگر او را بین اهالی محل مشهور و معروف کرده است.
البته این فقط ظاهر حاجرضا نیست که اهالی محل را شیفته کرده، بلکه مردمشناسی و مردمداری در کنار حسنخلق نیز در او دیده میشود. در کنار تمام این اوصاف اخلاقی، فعالیتهای اجتماعی وی در عرصه کارآفرینی و خدمات بسیار در سطح خانواده و فامیل و محله، ما را برآن داشت تا به سراغ این کارآفرین برويم و از تجربیات ارزندهاش بشنویم.
در یک ظهرگرم ماه رمضانی مرداد به سراغش رفتیم تا شاید در یک گپوگفت دوستانه راز مردمی بودن او را بدانیم. هرچند میدانیم خیلی کمحرف است و از خودش زیاد حرف نمیزند. خیابان هفتتیر و محله آب و برق مشهد، مقصد ماست. در راکه باز میکند با لبخند زیبایی دستم را میفشارد و مرا دعوت میکند داخل. بعد از چاقسلامتی اولیه، نوبت میرسد به گفتگو با حاجرضا که با هم میخوانیم.
آقای صفا، شنیدهام شما توجه ویژهای به کارهای فرهنگی و نشر آن در خانواده و اطرافیان دارید، به ویژه در محیطهای کاری مثل کارخانه و... دلیل اهمیتدادن شما به مقوله فرهنگ چیست؟
از دوران کودکی خانهزاد مسجد و هیئت بودم. یادم میآید از آن زمانها مرحوم پدرم دست ما را میگرفت و به جلسات مذهبی میبرد. برای همین شخصیت ما با منبر و روضه عجین شد و رفتهرفته شخصیت ما در این مسیر شكل گرفت. در کنار اینها و در سالهای بعد الگو و معلم اخلاقی چون مرحوم سیدرضا خدیوپور داشتم که همیشه راه درست زندگیکردن را به من میآموخت؛ ایشان مردعمل بودند. در همین راستا، تصمیم گرفتم به هرشکل ممکن من هم سهمی در ترویج معارف امامان داشته باشم؛ حال چه با برگزاری جلسات مختلف مذهبی و دعوت از همه يا تهیه و توزیع کتاب و معرفی جوانان به محافل آموزشی و تربیتی سطح شهر.
آقای صفا شنیدهام شما از کارآفرینان نمونه شهرمان هستید و در طول سالهایی که مدیریت مجموعهاي نسبتا بزرگ در تهیه و تولید کلوچه و کیک را برعهده داشتهاید، فراز و نشیبهای زیادی را طی کردهاید؟ برایمان از سختی کار و صبر و شکیبایی خود بگویید.
سال۵۱ بودکه به شمال رفتیم. آن سالها پدر همسرم در گیلان کار توزیع محصولات یک شرکت تهیه کیک را برعهده داشت. بعد از مدتی به این فکر افتادیم که ما هم خودمان تولیدکننده باشیم؛ با تلاش زیاد و حسنخلق و احترام به حقوق مردم آهستهآهسته توانستیم کارگاه کوچکی را دستوپا کنیم و با چهار نفر بهصورت ۲۴ساعته کار را شروع کردیم.
کار بسیار سختی بود ولی چون به کارمان عشق میورزیدیم خستگی برایمان هیچ معنایی نداشت و خدا هم لطف کرد، روزبهروز کارمان گستردهتر شد. سال۵۵ کارگاه را به مشهد منتقل کردیم و در محله آبوبرق دوباره با تعداد محدودی کار را از سرگرفتیم. با گذشت سالها، مجموعه بزرگ و بزرگتر شد و به مقطعی رسید که کارگاه به کارخانه تبدیل شد. گرچه در مقاطعی مجبور شدیم دوباره کار را از صفر شروع کنیم.
سال۵۵ کارگاه کیک را به مشهد منتقل کردیم. با گذشت سالها، مجموعه بزرگ شد و کارگاه به کارخانه تبدیل شد
با مدیریت صحیح و تدبیر، در سالهای بعد ضمن موفقیت در کار اولیه، مجموعههای دیگری نیز در کنار ما متولد شد و رونق گرفت. البته در مقاطعی نیز کار با افتوخیزهایی همراه بود. متاسفانه در این سالها عدهای با کملطفیهایشان ما را تنها گذاشتند ولی از آنجا که تکیهگاهمان فقط خدا و اهلبیت(ع) بود، از گردنههای سخت گذشتیم.
چگونه توانستید بر مشکلات غلبه کنید؟
باهمت و تلاش شبانهروزی و احترام به حقوق کارگر. من خودم چون شروع کارم با کارگری بود، اعتقاد داشتم اگر به درددل کارگر گوش دهیم و مشکلاتش را تا آنجایی که توانمان اجازه میدهد حل کنیم، کارگر کار را از خود میداند و برای بهبود آن تلاش میکند. ولی اگر ما کارگر را استثمار کنیم و فقط به فکر منافع خود باشیم، به مرور زمان کارگر کار بیگانه میشود و دلسرد؛ بازده کاریاش هم به صفر میرسد و دیگر نمیشود از او توقع کار خوب داشت.
در زمان مدیریتم چه در زمانی که چهار نفر کارگر داشتیم و چه زمانی که بیش از ۲۰۰نفر در کارخانه مشغول به کاربودند، در اتاقم به روی همه باز بود و هیچکس احساس غریبی نمیکرد؛ همه با هم اعضای یک خانواده بودیم. توصیه من به مدیران جوان این است كه هیچوقت تجربه بزرگان را دستکم نگیرند. به نظرم جوان وقتی میتواند خوب نتیجه بگیرد که از تجربه و خرد بزرگان درکنار احترام به حقوق کارگر بهرهمند باشد.

آقای صفا، میگویند هر کجا که مدیر موفقی هست، باید به دنبال همسر موفق و تاثیرگذاري نیز گشت، کسی که محیط را برای رشد انسان آماده میکند. همسر شما در این سالها چه نقشی در زندگی شما داشته است؟
تمام موفقیتم را مدیون همسر مهربان و صبورم هستم. کسی که با دلگرمی، تشویقها و راهنماییهایش همیشه حامی و پشت و پناه من بوده و هست و من از صمیم قلب سپاسگزار تمام زحماتش هستم. ایشان روزهای سختی را در کنار من تحمل کردند. یادم میآید در روزهای اول زندگی مشترکمان در شمال، زیراندازمان کارتنهای خالی کیک بود و تمام داراییمان چند قاشق و بشقاب و لیوان، اما همسرم با عشق و مهربانی صبوری کرد و پاداش صبرش را نیز از خداوند به زیبایی گرفت.
شنیده و دیدهام علاقه ویژهای به اهلبیت(ع) دارید، به ویژه حضرت امیرالمومنین مولاعلی(ع)؛ چه ویژگی مهم این امام(ع) در زندگی شما پررنگ بوده و سعی کردهاید آن را دنبال کنید؟
افتخار میکنم که خادم و کفشدار جلسات اهلبیت(ع) هستم و آن را با هیچ چیز دیگر عوض نمیکنم، چون نجاتبخش ما در دو دنیا، نوکری در خانه ایشان است و این یعنی عاقبتبهخیرشدن و رستگاری در دنیا و آخرت. سعی کردهام در حدتوان باکمک کردن به دیگران دنبالهرو این امام بزرگوار باشم.
این گزارش چهارشنبه، ۱ شهریور ۹۱ در شماره ۱۸ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.
