
حال و هوای زندگی در حوزه علمیه امام محمد باقر(ع)
به سراغ طلبههای جوانی رفتیم که تبلیغ کار اصلیشان است. ورود به حوزه علمیه برای خانمها تقریبا ممنوع و همراه با محدودیت است اما با همراهی مسئولان کار راحتتر میشود و من در یک شب سرد در مقابل مجموعهای در محله ایثار مشهد هستم که نام امام محمدباقر(ع) بر تارک آن نشسته است. تاسیس حوزه به سال۱۳۵۷ بر میگردد و این تاریخ در کاشی کاریهای سر درآن حک شده است.
همچون دیگر طلبهها وارد مدرسه میشوم، حتی صدای نگهبانی که مقابل درِ ورودی، عبور و مرور طلاب را کنترل میکند مانع ورودم نمیشود. از دالانی که به سالن بلندی منتهی میشود عبور میکنم. اتاق مدیریت و آموزش همین قسمت قرار گرفته است. اما فضای حوزه خیلی بیشتر از اینهاست و قسمتهای مختلفی را شامل میشود.
حیاط بزرگ با ساختمانهایی که اطراف آن قرار گرفتهاند از شیشههای همین قسمت هم دیده میشوند. چند روحانی نشستهاند و سرگرم صحبت هستند و خیلیها هم در حال رفتوآمد به دفتر آموزشی هستند اما من هنوز بهطور رسمی اجازه گفتگو با کسی را ندارم.
زندگی در سلک طلبهها
آنها در خانه دوم خود بیشتر احساس راحتی میکنند، راحت لباس پوشیدهاند و خیلیها حتی عمامههای خود را نیز برداشتهاند. بعضیهایشان نان به دست وارد میشوند و بعد میفهمم کسانی که مجرد هستند به صورت شبانهروزی در همین مجموعه زندگی میکنند.
آنها به هر کاری مشغولند، درسهایشان را پاکنویس میکنند، مشکلات خود را با طلبههای رتبه بالاتر در میان میگذارند یا از تجربههای خود در سفرهای تبلیغی حرف میزنند. باید منتظرحجتالاسلام والمسلمین دیانی، مدیر مجموعه باشم. وی امام جماعت مسجد گوهرشاد است و معمولا یک ساعت بعد از نماز به اینجا میرسد.
خانوادگی حوزوی هستیم
طلبههای نوجوان در حال رفت و آمد هستند. از طلبه نوجوانی که هنوز معمم نشده میپرسم شرط ورود به مدرسه چیست که جواب میدهد خیلیها با مدرک سیکل وارد میشوند و بعضیها هم با مدرک دیپلم به سلک طلبهها در میآیند اما بیشتر کسانی که در این مجموعه مشغول تحصیلند خانوادگی حوزوی هستند. با وجود اینکه اجازه ورود به محوطه مدرسه را ندارم اما از تعریفهای طلبههای جوان میفهمم که زندگی در اینجا چیزی شبیه زندگی خوابگاهی است با روحانیت و معنویت بیشتر.
قبلا طلبههایی از دیگرکشورها مثل پاکستان هم در مدرسه بودهاند اما حالا بیشتر آنها شهرستانی هستند
یکی از آنها میگوید در برخی از حجرهها طلبههایی زندگی میکنند که متاهل هستند، بسیاری از جوانانی که در حجرهها زندگی میکنند برای توجه بیشتر به درس، خود را از رادیو و تلوزیون محروم کردهاند، اینجا درس در اولویت است. قبلا طلبههایی از دیگرکشورها مثل پاکستان هم در مدرسه بودهاند اما حالا بیشتر آنها شهرستانی هستند.
احساس آرامش میکنم
خیلی از طلبههای نوجوان شانه به شانه بزرگسالان راه میروند، مباحثه میکنند یا به درددلهای آنها گوش میدهند. یکی از آنها با شادی میگوید: خانه ما کوچک است اما من در آن احساس آرامش میکنم. وی با ذوق ادامه میدهد: خیلی خوشحالیم که شما میهمان ما هستید.
چند لحظهای میگذرد که صدای مکبرها بلند میشود. طلبهها به نمازخانه رفتهاند تا نماز مغرب را به اقامت یکی از بزرگان به جاآوردند. از طلبه جوانی که وضو گرفته و با شتاب خود را به نمازخانه میرساند میخواهم که مرا به حجرهها ببرد، با تعجب نگاهم میکند و میفهمم که ورود بانوان به این قسمت ممنوع است. ترجیح میدهم بمانم تا نماز تمام شود و حاج آقا بیاید. اتاقک کوچک انتهای سالن که همان اتاق مدیر است با یک فرش و چند پشتی و یک یخچال مفروش است. قبل از هر چیزی عکسهای کوچک از شهدایی دیده میشود که بعد میفهمم از شهدای همین حوزه بودهاند.
حس خاصی که آدم دارد
از طلبه دیگری که بهطور اتفاقی به بخش آموزش آمده است درخصوص شرایط زندگی در اینجا میپرسم که میگوید: شبها قبل از نماز صبح بیدار میشوم، تهجدی میکنم و برای اقامه نماز جماعت به نمازخانه میروم و بعد کمی مطالعه میکنم. ساعت۷ به کلاس درس میروم تا هنگام نماز و بعد از نمار وقت ناهار است. بعد از ناهار یکی دوساعت استراحت میکنم و به مطالعه دروس قبل و بعد و مباحثه با دوستان میپردازم. او هم همان حرف طلبه قبلی را میزند: اینجا آدم احساس خاصی دارد چون صدای نفسهای مقدسی از درودیوار این حجره شنیده میشود. او هر روز از خواب که بیدار میشود میداند که یک روز دیگر برای ساختن نفسش پیشرو دارد.
او با دوست همحجرهایاش از آن چایهای طلبگی ریختهاند و به سمت کتابخانه میروند. معمولا بعداز نماز مغرب و عشا تا پاسی از شب درسهایشان را مرور میکنند، اینجا بچهها از هر فرصتی برای
درس خواندن استفاده میکنند.
طلبگی یک راه انتخاب شده است
سید محمدصادق نعمتی مشغول تحصیل در سطح یک فقه و اصول است. سال۷۸ وارد حوزه میشود. او میگوید: زندگی طلبگی به دور از خانه و خانواده است اما شور و نشاط خاصی دارد و یک زندگی گروهی مانند خوابگاه دانشجویی است که رنگ و بویش متفاوت است. او اعتقاد دارد طلبگی یک راه انتخاب شده است و کسانی که آن را بر میگزینند با لذت انتخاب میکنند.
روحیات بچهها در اینجا مثل هم است، مثلا خیلیها همدیگر را سفارش میکنند تا برای نماز شب بیدار شوند. یکی دیگر از طلبهها هم اعتقاد دارد که دوران حجرهنشینی از شیرینترین و به یاد ماندنیترین دورههای زندگی هر طلبه به حساب میآید. طلبهها مثل دانشجویان میمانند، هر کس عهدهدار کاری میشود یکی خرید میکند، یکی هم به کارهای حجره میرسد و بعد با لبخند ادامه میدهد: طلبگی آداب خاصی دارد.
از مباحثه تا دوستیهای ریشهدار
خیلی از آنها مشغول مباحثه هستند. مباحثه مهمترین درس حوزه است. معمولا هر طلبهای بحث خود را در میان دوستانش آغاز میکند. طلبههایی که دوستان نزدیکی در کلاس ندارند با دیگر همکلاسیها قرار بحث میگذارند و همین مسئله در بسیاری از اوقات به یک دوستی ابدی و ریشهدار تبدیل میشود. به این ترتیب درسهای هر روز برای طلبهها مرور میشود و نقطه ابهامی باقی نمیماند.
دوستیهای ریشهدار از حوزه
مباحثه باعث شکلگیری دوستیهای ریشهدار، صمیمانه و درازمدت میشود خیلی از مراجع که زمانی طلبهای جوان بودهاند هنوز هم با دوستان خود در ارتباط هستند، مسافرت میروند و حتی زمانی که به درجات بالاتر میرسند رابطه خود را حفظ میکنند.
زمانی برای معمم شدن
از طلبه دیگری که در حال رفتن به کتابخانه است در رابطه با مراسم خاص طلبگی میپرسم؛ عمامهگذاری. میگوید: عمامهگذاری نیاز به آیین و مراسم ویژه ندارد و هر طلبهای که تا اندازهای معلومات دینی دارد، میتواند عمامه به سر بگذارد.
با وجودی که نیازی به برگزاری مراسم نیست و طلبهها خودشان میتوانند این کار را انجام دهند اما بیشتر آنها ترجیح میدهند که برای تبرک و خاطره شدن این رویداد نزد یکی از علما و بزرگان حوزه بروند و به دست او معمم میشوند.
عمامهگذاری نیاز به آیین و مراسم ویژه ندارد و هر طلبهای که تا اندازهای معلومات دینی دارد، میتواند عمامه به سر بگذارد
حوزهای که پا گرفت
حاجآقا دیانی از حرم میرسد و مستقیم میرود بهطرف دفتر مدیریت. بعد از حضور حاجآقا دفتر، محل رفتوآمد طلبههای جوان میشود. حجتالاسلاموالمسلمین عبدالمجید دیانی متولد و بزرگ شده روستاهای تیلک ساری است و هنوز هم تابستان که میشود همراه با بچههای حوزه به این کوهپایهها سفر میکنند. او طلبگی را از اجدادش به ارث برده است.
در همان آغاز صحبت، نخستین سالهایی را به خاطر میآورد که به مشهد آمده است؛ سال۱۳۴۵. میگوید: مدتی را هم در زندان لشکر۷۷ بودم. علاقهام به طلاب و خدمت به آنها باعث شد از همان سالها به فکر تأسیس مجموعهای برای کلاسها و رفتوآمد طلبهها باشم و این بود که در سال۵۲ فضایی را در همین محدوده طلاب به ماهی ۲۵۰تومان اجاره کردیم.
انقلاب که پیروز شد به این مجموعه منتقل شدیم، سنگ بنای اولیه حوزه امام محمدباقر(ع) از همان سالها گذاشته شد و با استقبالی که از آن صورت گرفت روز به روز فضایش گرمتر و پرشورتر شد. حاجآقا از طریق دوربینی که در مجموعه نصب شده است فضای سه طبقه را نشانمان میدهد و میگوید: طلبههای زیادی برای تحصیل آمده و رفتهاند و الان ۲۴۰طلبه مشغول به تحصیل در این مجموعه هستند. باید گفت بسیاری از منبریهای ورزیده از طلبههای اینجا بودهاند. حاجآقا به مراحل توسعه ساختمان اشاره میکند و میگوید: این فضاها در سالهای پیاپی و با خریدن حیاطهای مجاور امکانپذیر شده است.
۳۳شهید از این حوزه
وی بعد از مکثی کوتاه به عکسهای سرتاسر دیوار اشاره میکند و میگوید: با شروع جنگ طلبهها هم برای رفتن پیشقدم شدند و خیلیهایشان مجروح شدند و بعضیهایشان هم دیگر بر نگشتند مثل همین ۳۳نفر...
حاجآقا باید به امور طلاب رسیدگی کند. من هنوز هم اجازه ورود به ساختمان و حجرههای آنها را ندارم اما همزیستی آنها را میتوانم در بین همین رفتوآمدهای سادهشان حس کنم با چهرههایی که شادی در آنها نمایان است که حتما به خاطر حال و هوای معنوی آن است دیگر.. بیرون که میآیم منبریهایی را میبینم که با عمامههای سفید یک تفاوت خاص با دیگر آدمهای اطرافم دارند.
*این گزارش یکشنبه، ۱۷ دی ۹۱ در شماره ۳۷ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.