کد خبر: ۱۲۹۷۳
۳۰ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
خاطره درختان در خراطی محمود خردمند

خاطره درختان در خراطی محمود خردمند

محمودآقا می‌گوید: آن‌قدر در کار با چوب تجربه داشتم که مطمئن بودم از پس خراطی هم برمی‌آیم. دلم روشن بود که موفق می‌شوم. برای همین با آرامش کارگاه‌ام‌دی اف را جمع کردم و وارد زیرشاخه‌ای از هنرِ چوب شدم که البته صبر زیادی می‌خواهد.

کنار دستگاه کاسه‌تراشی ایستاده است و از پشت طلق کلاه ایمنی‌اش، یک کاسه چوبی کوچک را برانداز می‌کند. سرانگشتانش، راضی از لمس انحنای کاسه و ظرافتی که با مهارت، از یک تکه چوب خشک و بی‌جان، خلق کرده است، دستگاه را خاموش می‌کند.

حالا محمود خردمند، هنرمند خرّاط محله رده، در کارگاه کوچکی که با تراشه‌های چوب، مفروش شده، آماده است برای روایت راهی که او را به دنیای دست‌سازه‌های چوبی کشانده است؛ دنیایی با آرامش خیال‌انگیز که او را در تنهایی کارگاه، به خلق آثاری نو، فرامی‌خواند.

 

یادگار‌های طبیعت

اینجا بوی طبیعت می‌دهد، بوی جنگل و خاطراتی دور که از حافظه شهر به یغما رفته است. می‌شود بی‌توجه به حرکت شتابان عقربه‌های ساعت، دقیقه‌های متمادی را در این کارگاه، با سرخوشی تنفس عطر چوبِ پیچیده در فضا سپری کرد. دو فنجان چای تازه‌دم هم که ضمیمه گفت‌و‌گو شود، سفری کوتاه به چند دهه پیش را ساده‌تر می‌کند؛ «متولد ۱۳۵۹ هستم، در خانواده و فامیلی که همه‌جور شغلی در آن پیدا می‌شد به‌جز هنر. به درس‌خواندن علاقه‌ای نداشتم و تا سوم راهنمایی توانستم خودم را به مدرسه رفتن مجاب کنم.

بعد تصمیم گرفتم شروع کنم به یادگرفتن یک حرفه. نجاری همان بود که دلم می‌خواست. تنوع داشت. هر روز با تجربه تازه‌ای مواجه می‌شدم. مدتی که گذشت، مطمئن شدم که می‌خواهم همیشه درکنار چوب‌ها بمانم و به‌عنوان شغل، روی این حرفه، حساب باز کنم.»

 

یک دنیا تجربه

چهارسال کارآموزی و شاگردی در یک کارگاه نجاری با انبوه تولیدات چوبی، از مبل و صندلی گرفته تا میز و کمد، برایش به‌سرعت برق و باد گذشت. پس از آن، دو سال خدمت سربازی هم نتوانست آرامش پنهان در کار با چوب را از خاطرش ببرد؛ بنابراین دوباره به این دنیا برگشت و با رقم‌زدن تجربه همکاری در دو نجاری دیگر، سبک‌های کاری متفاوتی را تجربه کرد؛ «دلم می‌خواست چیز‌های تازه یاد بگیرم. برای همین دوران شاگردی‌ام نزد استادکار‌های مختلف، طول کشید؛ چیزی حدود هشت‌سال. مدتی را هم به کابینت‌سازی و کار با‌ام‌دی‌اف گذراندم. درآمد خوبی دارد، اما پر‌زحمت است.

تصور کنید حمل صفحه‌های سنگین و چند‌متری‌ام‌دی‌اف را از پله‌های یک ساختمان. به‌خاطر همین سختی‌ها بود یا لذتی که در نوجوانی، از ساخت دست‌سازه‌های چوبی در ذهنم مانده بود، نمی‌دانم. هر‌چه بود با پیشنهاد برادرم، مسیر فعالیتم را تغییر دادم.»

 

خاطره درختان در خراطی محمود خردمند

 

یک تصمیم متفاوت

چیزی که برادر محمود در تلفن همراهش به او نشان داده بود، عکس‌هایی ساده بود از چند دست‌سازه؛ قهوه‌خوری‌هایی چوبی که در یک سینی چوبی، چیده شده بودند. عکس دیگر، پیاله‌های چوبی کوچکی را نشان می‌داد که با هنرمندی تمام تراشیده شده و صیقل خورده بودند. او باید در شغل پر‌زحمت و پر‌درآمد‌ام‌دی‌اف‌کاری می‌ماند یا با تغییر رسته فعالیت‌هایش به صنایع دستی، به بازاری ناشناخته، قدم می‌گذاشت؟

هر روز با تجربه تازه‌ای مواجه می‌شدم تا اینکه مطمئن شدم که می‌خواهم همیشه درکنار چوب‌ها بمانم

برای او که در آستانه آغاز سومین دهه از عمرش قرار داشت و پیوند زناشویی، دغدغه‌های مالی‌اش را مضاعف کرده بود، انتخاب ساده‌ای نبود. هنرمند محله رده که گمشده درونی‌اش را در خراطی می‌دید، عنان تصمیم را به قلبش سپرد؛ «آن‌قدر در این سال‌ها شاگردی کرده بودم و در کار با چوب تجربه داشتم که مطمئن بودم از پس خراطی هم برمی‌آیم. دلم روشن بود که موفق می‌شوم. برای همین با آرامش و بی‌اضطراب، کارگاه‌ام‌دی اف را جمع کردم و وارد زیرشاخه‌ای از کار با چوب شدم که صبر زیادی می‌خواهد و البته، خطر هم کم ندارد.»

 

از بید تا بلوط و کاج

کارگاه، پر است از حلقه‌های چوب با قطر‌های مختلف که در ضخامت‌های متفاوت، برش‌خورده و روی‌هم‌چیده شده‌اند؛ «این یکی چوب گردو‌ست، این یکی اقاقیا. چوب درخت بید و بلوط و کاج هم خوب‌اند برای کار ما. با چوب انجیر ولی هیچ‌طور نمی‌شود کنار آمد.

به قول ما خراط‌ها لمس است و مثل کاه می‌ماند.» محمود، نگاهمان را از چوب‌های سپید، کِرِم‌رنگ و قهوه‌ای می‌گیرد و به رد زخم‌های متعددی هدایت می‌کند که بر تن دیوار‌ها و سقف کارگاه نشسته‌است؛ «وقتی با دستگاه کار می‌کنی و مشغول خراطی هستی، دور دستگاه بالاست. اینکه چوب براثر فشار دستگاه از دستت فرار کند و به در و دیوار یا به بدن خودت اصابت کند، زیاد پیش می‌آید. نتیجه‌اش برای دیوار‌ها و سقف کارگاه می‌شود همین لطمه‌هایی که می‌بینید و برای من، کبودی‌ها یا همین انگشتی که ورم آن هنوز نخوابیده است.»

او در باران این آسیب‌های ناگزیر کاری، چتر حمایتی از جنس بیمه هنرمندان شاغل در تولید صنایع دستی ندارد و خطر‌هایی که اشاره شد، می‌تواند به اختلال در معیشت روزانه‌اش منجر شود. برای همین دست مسائل است که حاضر نیست هنرجویی را به حضور بپذیرد و به مراجعان متعددی که از مقابل کارگاهش در کوچه شهید حشمتی ۸ عبور می‌کنند و محو هنرنمایی‌اش می‌شوند، به ناچار پاسخ منفی می‌دهد.

می‌گوید: «دختر‌ها و پسر‌های زیادی می‌آیند برای شاگردی. نمی‌توانم مسئولیت سلامتی‌شان را قبول کنم وگرنه قلبم به یاد دادن این هنر مایل و مشتاق است. یک بار رفتم فنی و حرفه‌ای بلکه بتوانم از فضای کارگاه‌هایشان استفاده کنم برای آموزش. قبول نکردند.»

 

خاطره درختان در خراطی محمود خردمند

 

دلخوشی‌های گاه‌به‌گاه

«نه» شنیدن هنرجو‌هایی که با اشتیاق برای یادگیری به کارگاه خردمند در محله رده می‌آیند یک سوی ماجرای این ظرفیت مغفول محلی است و دشواری‌های معیشتی‌اش به‌دنبال کاهش فروش تولیدات هنری، سوی دیگر آن؛ «قیمت مواد اولیه کار ما که مهم‌ترین آن چوب است، بالا است. کمترین آن مترمکعبی ۴۰ میلیون تومان آب می‌خورد. روغن رِمِرتس که برای ظروف غذاخوری استفاده می‌شود را هم اضافه کنید. قدرت خرید مردم پایین آمده است و من هم در منطقه، جایی را به عنوان نمایشگاه عرضه محصولات، نمی‌شناسم.»

محمود خردمند، مردی که از نجاری آغاز کرد، از‌ام‌دی‌اف گذشت و خراطی را با عشق و صبر پیش می‌بَرد، ماجرا را بازمی‌گرداند به خوشی‌های کارش؛ به داستانی که پشت هر ترک و رگه چوب خوابیده است، به مشتری‌هایی گاهگدار که با خرید حضوری خود از کارگاهش، هنر این استاد کار چوب را تأیید و به ادامه راه، دلگرمش می‌کنند.

 

* این گزارش یکشنبه ۳۰ شهریورماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۳۱ شهرآرامحله منطقه ۳ و ۴ چاپ شده است.

کلمات کلیدی
آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44