در کارگاه نمور محله آبکوه، استاد امیر غلامنژاد، چوبهای بیجان را با هنر خراطی به آثار جاودان تبدیل میکند. او که سالهاست عشق را با قلم روی چوب حک میکند، اکنون نگران فراموشی این هنر اصیل در هیاهوی دنیای مدرن است.
محمودآقا میگوید: آنقدر در کار با چوب تجربه داشتم که مطمئن بودم از پس خراطی هم برمیآیم. دلم روشن بود که موفق میشوم. برای همین با آرامش کارگاهامدی اف را جمع کردم و وارد زیرشاخهای از هنرِ چوب شدم که البته صبر زیادی میخواهد.
محمد نباتیان نجار قدیمی محله طلاب است. او سالها بعد، درست پس از جانبازی حرفه نجار ی را کنار میگذارد و خادم افتخاری حرم امام رضا (ع) میشود. او درحال حاضر بانی تورهای زیارتی برای هم محلهای هایش است.
داییام حاجحسین شیریانی، خرّاط بود و اطراف حرم کارگاه داشت. آن زمانها با دستگاه کمانی کار میکردیم و هنوز دستگاه برقی خرّاطی که بعدها آن را برای نخستینبار در مشهد به مغازهام در این خیابان آوردم، نبود.
اوستا علیاصغر ۵۲ سال دارد و سالهای زیادی است که صبح خود را با بوی چوب و شبها را با تکاندن خاک اره نشسته روی لباساش آغاز میکند.
برات بیگزاده خاطراتش را با ساخت تابوت برای رزمندهها دوره میکند و میگوید: «توی جبهه تابوتساز بودم.» علاوه بر اینها صداقت حاجبرات باعث شده مردم، لقب کلانتری محله را هم بیندازد پشت اسمش.
حاجمحمدرضا نصراللهی تعریف میکند: حاجاصغر بستنی دقت، یک دوچرخه داشت؛ از آن دوچرخههای دومیل توپر. فصل توت که میشد، میرفت توت میتکاند و میریخت توی طبق.






