
خواهران نقاش جاهدشهر به همسایهها نقاشی میفروشند
نجمه آخرتی| در خیابان بوستان در حال قدم زدن به سمت دفتر روزنامهام که نقاشی روی شیشه مغازه لباسفروشی نظرم را به خودجلب میکند؛ نقاشی تمثال حضرت علی (ع) که به طور ماهرانهای با مدادرنگی کشیده شده است.
از پیادهرو به سوی دیگری که مغازه آنجاست، میروم و داخل سهکنج آفتابگیرش روبهروی نقاشی میایستم و مدتی گذشت زمان را متوجه نمیشوم.بعد از چند لحظه نگاهم را از نقاشی میگیرم و از پشت شیشه مغازه داخل را میپایم. چند بوم بدون قاب نقاشی که کنار هم در گوشهاي چیده شده چشمانم را خيره خود میکند.
کمی تعجب میکنم از این همه تابلوی نقاشی داخل این مغازه لباسفروشی! کنجکاو میشوم ببینم جریان چیست و این طرحهای زیبا با دستان هنرمند چه کسی روی بوم نقاشی حک شده است. وارد مغازه که میشوم خانم میانسالی که فروشنده مغازه است، در حال گفتگو با چند نفر از همسایههاست که مشتری مغازهاند.
لهجه شیرین کردی فروشنده با مشتری کُرد زبانش در تلفیق با طرح نقاشی زن ایلیاتی با دامن و چارقد محلی که سبد میوه را روی دستش بلند کرده من را بیاختیار میبرد به دشتهای سبز و خرم ایلیاتیهای کرمانج با آن ترانههای غمگین و دوستداشتنیشان.
« در خدمتتونم.» صدایی که با لهجه شیرینی همراه است، ذهنم را از سبزهها بیرون میآورد و میکشاند درست وسط مغازه روبهروی خانم فروشنده. بیمقدمه میپرسم: اين نقاشيها؟ حرفم تمامنشده میگوید: فروشی نیست اما اگر بخواهی میتوانی به دخترم سفارش بدهی. اینها کار سمیرا دختر بزرگم است. سفارش هم قبول میکند.
همه همسایهها ما را میشناسند
زنگ در خانه در محله جاهدشهر مشهد که به صدا در میآید، سمیرا در را باز میکند. از پلههای باریک و فرششده منزل بالا میروم و با تعارف سمیرا که پسر کوچکش محمد را در آغوش دارد، وارد منزل میشوم. پشتیهای چیدهشده کنار اتاق با سادگی و مهربانی اهالی خانه، فضایي صمیمی را فراهم میکند. سمیراحسین قلیزاده متولد سال ۶۸ است و دیپلم نقاشی دارد، هفت سالی میشود که نقاشی را حرفهای دنبال میکند.
میگوید: از بچگی استعدادم در نقاشي خوب بود و مادرم تشویقم میکرد که آن را دنبال کنم. محمد کوچولو شروع میکند به گریه کردن و سمیرا مکث میکند تا بچه را آرام کند که در باز میشود و پریسا، خواهر کوچکتر سمیرا برای آرام کردن کودک به ما ملحق میشود. سمیرا دوباره برمیگردد به صحبتش با من و ميگويد: ۱۲سالی هست که در محله جاهدشهر زندگی میکنیم و تقریبا همه همسایهها خانواده ما را میشناسند.
مشتریهای محلی
سمیرا نیمنگاهی به محمد میاندازد و میگوید: وقتي كه مهارتم در نقاشي به اندازهاي شد که توانستم اولین تابلوهایم را بکشم، همسایهها که به منزل ما میآمدند و تابلوهایم را میدیدند، از کارهایم لذت میبردند و سفارش کشیدن نقاشی میدادند. من از همان زمان تا حالا سعی کردهام با اینکه نمیتوان روی هنر قیمتی گذاشت، دستمزد کمتری براي اين كار بگیرم تا مشتریهای بیشتری بتوانند از تصویری زیبا بر دیوار منزلشان لذت ببرند.
بيشتر مشتریان سمیرا از هممحلهايهايشان هستند اما به گفته او وضعیت نامناسب اقتصادی مردم اجازه نمیدهد پول خود را خرج هنر کنند و از طرف دیگر نقاشی، هنر هزینهبری محسوب میشود و با زحمتی که دارد نمیتوان بهای اندکی براي آن پرداخت.
همسایهها که به منزل ما میآمدند و تابلوهایم را میدیدند، از کارهایم لذت میبردند و سفارش کشیدن نقاشی میدادند
هر نقاشی دوست دارد مکانی داشته باشد تا بتواند کارهایش را در آن به نمايش بگذارد. نقاش محله ما در اين باره ميگويد: گرفتن مجوز و دایر کردن کلاس پول زیادی میخواهد که هر کسی از پس آن برنمیآید.
همین چند وقت پیش خواستم در مجتمع امام رضا(ع) گالری برپا كنم اما مسئولان شهرداری مبلغی را تعیین کردند که پرداخت آن مشکل بود. از طرفی قرار شد چند تا از تابلوها را به نمایش بگذاریم که آن هم میسر نشد.
برای هنر ارزش قائل نیستیم
«تابلوی عصر عاشورای فرشچیان را که میبینم حس غریبی به من دست میدهد؛ تابلویی که غم مظلومیت امام حسین(ع) را كاملا بازتاب ميدهد.» خودش طراحی را خیلی دوست دارد. از بين تابلوهایی که تا حالا کشیده طرح یک جنگل با چند آهو که از رودخانه آب میخورند، حس بسیار خوبی را در وی برميانگيزد؛ به نظرش طرحهای جنگل تنوع رنگ جذابی دارند. اما با همه عشقی که به نقاشی دارد، میگوید: توصیه میکنم هیچکس سراغ هنر نقاشی نرود؛ زیرا مردم آنطوری که باید برای این هنر ارزش قائل نیستند!
هر هنری ارزش خاصي دارد
پریسا در گوشهای كودك را روی پایش گذاشته و گاهی با جملههای کوتاه حرفهای خواهرش را تایید میکند. خیلی دلم میخواهد بگویم لالایی کُردی بخواند اما خجالت نمیگذارد. سمیرا حرفهایش را ادامه ميدهد: «یادم میآید یک بار که در مدرسه، نمایشگاه نقاشی دایر کرده بودیم یکی از بازدیدکنندگان کار من را دید و قيمت آن را پرسيد.
وقتی به او گفتم ۱۰۰هزار تومان، گفت به جای دادن ۱۰۰هزار تومان برای یک تابلوی نقاشی، ترجیح میدهم فرشی بخرم و در منزلم بیندازم! نقاش ما آهی از سر حسرت میکشد و رو به من میگوید: هر هنری ارزش خودش را دارد؛ هرکدام از این تابلوها تا تمام شود کلی هزینه و زحمت برمیدارد. با خودم فکر میکنم چه درد بزرگی است اینکه خیلی از آدمها نمیتوانند مفهوم نقاشی را درک کنند.
نقاشی، یک حس کاملا شخصی
از کیفیت نقاشی و مهارت نقاشها که میپرسم، میگوید: نقاش زیاد داریم اما نقاش واقعی خیلی کم است. نقاشی، هنري است که باید با تمام وجود به آن علاقه داشته باشی و با پشتکار در آن پیش بروی. این یک حس کاملا شخصی است که باید با علاقه و روح خودت پرورش یابد.
حرفش را در آشپزخانه ادامه میدهد و با یک سینی چای و میوه دوباره برمیگردد؛ خیلی خوشحال ميشوم چون دهانم حسابی خشک شده است! تا وقتی که من چای میخورم، میرود به اتاقش و یک کارتن از تابلوهای نقاشی خودش و پریسا را میآورد و یکییکی در اطراف من میچیند.
چه نقاشیهای جانداري! از همه نوع و همه رنگ! در ميان آنها چند کار کودک ديده ميشود که خیلی توجهم را جلب میکند. یکی از آنها را برمیدارم و پریسا با شیطنت خاصی میگوید: اینها کار من است. با دستش به دو چراغ خواب خوشرنگ که با طرحهای زیبایی تزیین شده است، اشاره میکند و میگوید: اینها را خودم کشیدهام.
پریسا ۱۹ساله است و طراحی گرافیک میخواند. خودش از علاقه هنریاش اینطور میگوید: بچه که بودم، کنار خواهرم مینشستم و خوب دقت میکردم که ببینم چطوری نقاشی میکشد. در واقع سمیرا باعث شد که به سمت نقاشی کشیده شوم.
هنر زنگ تفریح نیست
پریسا هم از بیتوجهی مردم به هنر میگوید: متاسفانه در ایران مردم به هنر به چشم یک زنگ تفریح برای اوقات فراغت نگاه میکنند اما این درست نیست؛ باید هنر را تخصصی و حرفهای دنبال کرد. این خیلی بد است که هنر وسیلهای شده برای تبلیغات، اين یعنی همان هنر بازاری! درحالیکه هنر باید در خدمت تعهد باشد نه بازار.
بیشتر کارهای پریسا نقاشی کودکانه است. دلیلی که برای این کارش میآورد، برای من جالب است: نقاشی کودکان را دوست دارم چون در آن از طرحها و رنگهای شاد استفاده میشود، از طرفي میتوانی خودت را جای بچهها بگذاری و از دید آنها به دنیا نگاه کنی و هر طور که دلت میخواهد نقاشی بکشی.
دو خواهر آرزوی مشترکی دارند و میگویند: خدا کند بتوانيم روزی با هزینه کم و شرایط بهتر مجوز بگیریم و کلاس دایر کنیم.
* این گزارش پنج شنبه، ۳ اسفند ۹۱ در شماره ۲۷ شهرآرامحله منطقه ۱۲ چاپ شده است.