کد خبر: ۱۲۴۱۷
۱۶ تير ۱۴۰۴ - ۱۰:۰۰
کاسب‌های این مغازه‌ به سحرخیزی معروفند

کاسب‌های این مغازه‌ به سحرخیزی معروفند

جواد صادقی می‌گوید: رعایت انصاف، حق مردم است. اگر کاسب به سود کم قانع باشد، اما کالای خوب به مشتری بدهد، مشتری برمی‌گردد. مشتری راضی، خودش یک سرمایه است، دعایش و رضایتش هم.

چرت خیابان هنوز نپریده و خبری از تکاپو و شلوغی همیشگی کوچه مصلی‌۱۵ نیست. در میانه کوچه، کنار کرکره‌های پایین‌کشیده‌شده، یک مغازه باز است؛ مغازه‌ای که به سحرخیزی کاسبانش معروف است.

صاحبش پشت دخل مشغول خوردن چای و صبحانه است و به تلویزیون بالای سرش خیره شده. انگار نه انگار که ساعت هنوز از ۶‌صبح هم نگذشته‌است. او هم انگار از دیدن من این وقت صبح جلو در مغازه‌اش تعجب کرده‌است.

تعریف او را از کسبه دیگر شنیده‌ام. اینکه کرکره مغازه برادران صادقی زودتر از همه مغازه‌های دیگر بالا می‌رود و همین موضوع این دکان را از دیگر مغازه‌های این راسته در محله شیرودی متمایز می‌کند.

 

شاگردی کنار پدر

رضا صادقی کلید‌دار مغازه است. هر‌روز صبح زودتر از برادرش به مغازه می‌آید، کرکره را بالا می‌دهد، مغازه را جارو می‌کشد، حساب‌و کتاب‌ها را انجام می‌دهد و تازه بعد‌از همه اینها بساط صبحانه‌اش را می‌چیند.

او دلیل این سحرخیزی را سال‌ها کار‌کردن کنار پدرش می‌داند؛ اینکه او و برادرش سال‌ها وردست پدرش شاگردی کرده و راه و روش کاسبی را از او یاد گرفته‌اند.

می‌گوید: پدرم سال‌ها پیش کنار پدربزرگم کله‌پز بود و بعد هم خرمافروش میدان‌بار رضوی شد. سال‌ها مشغول‌بودن خاندان ما به شغل کله‌پزی باعث شده است سحرخیزی عادتمان شود.

آنها سال‌۷۷ با سرمایه‌ای که کنار پدر جمع کرده بودند، مغازه پروتئینی خودشان را سر پا کردند. مغازه‌شان کوچک و جمع‌وجور است، اما مرتب و تمیز. دو طرف مغازه قفسه گذاشته‌اند و اجناس را تا سقف چیده‌اند.

 

کاسب‌های این مغازه‌ به سحرخیزی معروفند

 

روزیِ سر صبح

با اینکه فضا شلوغ است، همه‌چیز سر جای خودش قرار دارد و نظم خاصی در این شلوغی پیداست. نظمی که از قاعده و برنامه‌ریزی دقیق صاحبان مغازه می‌آید. برادران صادقی اینجا زودتر از همه، کرکره مغازه را بالا و دیرتر از همه پایین می‌دهند. حتی روز‌های تعطیل پای کار هستند.

رضا صادقی رمز موفقیتشان را در یک چیز می‌داند: سحرخیزی. جمله‌ای که از کودکی بار‌ها از زبان پدر شنیده و آن را سرلوحه کارش قرار داده است: خدا روزی آدم‌ها را سر صبح پخش می‌کند!

او لبخند می‌زند و ادامه می‌دهد: یک ساعت که زودتر کارت را شروع کنی، انگار چند‌ساعت جلو افتاده‌ای. وقتی مشتری وارد مغازه می‌شود، تو کارت را انجام داده‌ای؛ اجناس را چیده‌ای، حساب‌و‌کتاب‌ها را انجام داده‌ای و حالا وقتت فقط مال مشتری است.

 

نظم صبحگاهی، رمز فروش بالاتر

مشتری‌ها هم حالا به این نظم و قاعده خو گرفته‌اند. خیلی‌ها خوب می‌دانند که پیش از طلوع، تنها دکان باز راسته مصلی‌۱۵، همین مغازه برادران صادقی است.

فروشندگان سحرخیز شهر مسیرشان را پیدا کرده‌اند؛ مغازه‌دارانی که در نقاط مختلف مشهد میوه، تره‌بار یا مواد پروتئینی می‌فروشند، صبح خیلی زود، وقتی خیابان‌ها هنوز خلوت است و خبری از ترافیک نیست، اول به میدان‌بار می‌روند، خرید اول صبحشان را انجام می‌دهند و بعد راهی اینجا می‌شوند تا اجناس پروتئینی مغازه‌شان را تأمین کنند.

رعایت انصاف و اعتقاد به حلال‌بودن مال، چیزهایی بود که در مرام کاسب‌های قدیمی بود

همین نظم و حضور همیشگی باعث شده است مغازه برادران صادقی، مشتری‌های بیشتری نسبت‌به باقی کسبه این راسته داشته باشد. رضا با لبخند می‌گوید: همین امروز، قبل از اینکه شما برسید، یکی از مشتری‌های ثابتمان که در وکیل‌آباد مغازه پروتئینی دارد، آمد خرید کرد و رفت.

 

سرمایه‌ای با نام مشتری راضی

جواد صادقی، برادر کوچک‌تر آقارضا کمی دیرتر از او وارد مغازه می‌شود، اما معمولا بیشتر می‌ماند و این جواد است که شب‌ها چراغ مغازه را خاموش می‌کند. می‌گوید: اینجا معمولا ساعت ۸:۳۰ شب، کرکره بیشتر مغازه‌ها پایین می‌رود، اما ما تا ۹ و ۱۰ شب هم هستیم.

او به نکات دیگری اشاره می‌کند که به‌قول خودش، جانِ کار است. چیز‌هایی که شاید کمتر دیده شود، اما به باور او، پایه اصلی رونق مغازه‌شان است. جواد می‌گوید: رعایت انصاف، حق مردم است. اگر کاسب به سود کم قانع باشد، اما کالای خوب به مشتری بدهد، مشتری برمی‌گردد. مشتری راضی، خودش یک سرمایه است، دعایش و رضایتش هم.

او باور دارد که شیوه درست کاسبی، چیزی فراتر از خرید و فروش است؛ راه و رسمی که کاسب‌های قدیمی داشتند؛ همان‌هایی که پای دخلشان ذکر می‌گفتند و برای روزی حلال تلاش می‌کردند.

جواد ادامه می‌دهد: رعایت انصاف و اعتقاد به حلال‌بودن مال، چیزهایی بود که در مرام کاسب‌های قدیمی بود. ما هم باید راه همان‌ها را ادامه بدهیم تا لقمه‌ای که می‌بریم سر سفره، پاک و حلال باشد.

 

گفت‌و‌گو با مشتری‌ها

اکبر مقدم با لبخند وارد مغازه می‌شود. لحن گرم و شوخی‌ها و بگو‌و‌بخند‌های بین او و برادران صادقی نشان می‌دهد آشنایی‌شان قدیمی‌تر از آن است که فقط به خریدوفروش مربوط باشد. می‌گوید: من آن سر شهر مغازه دارم. ولی هر هفته یک بار این مسیر را می‌آیم تا جنس مغازه‌ام را از اینجا بخرم.

بعد نگاهی به اطراف می‌اندازد و با لبخند اضافه می‌کند: برخورد رضا و جواد طوری است که آدم احساس غریبی نمی‌کند و راحت است.

این حس و حالی است که خیلی از مشتری‌ها را، مانند اکبرآقا، از گوشه‌وکنار شهر به این کوچه کوچک می‌کشاند.

 

* این گزارش دوشنبه ۱۶ تیرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۳۰ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44