
مریم شیعه| وقتی نوبت به او میرسد، باز دفترش را نگاه میکند. کف دستانش عرق کرده است. حس میکند کلمات از ذهنش فرار کردهاند. اضطراب دارد. مدتهاست که شبها دورهم جمع میشوند و هرکدام چند بیتی میخوانند، اما این نخستینبار است که غلامرضا میخواهد اشعارش را برای این جمع بخواند. سنوسالش کمتر از باقی آدمهاست. صدایش را چندمرتبهای صاف میکند و بعد شمردهشمرده شعرش را میخواند. تمام که میشود با حرکت سریع چشم، صورت آدمها را ورانداز میکند.
لبخندشان را که میبیند، یک نفس عمیق میکشد و وقتی صدای دستها و «بهبه»، «آفرین»، «احسنت» بلند میشود، توی دلش قند میسایند. لبخند پهنی روی صورتش مینشیند و به این فکر میکند که شعر گفتن را میتواند از همین لحظه تا ته دنیا ادامه دهد. تازه روزهای نوجوانی را پشت سرمیگذارد. متولد مشهد و بزرگ شده تهران است. علاقه و مهارتش در فکاهیسرایی، زبانزد محافل ادبی دوران است.
او در محفل ادبی آدمهای سرشناسی قد میکشد که تنها یکی از آنها ملکالشعرای بهار است. میرزا سید شکرالله، پدرش هم شاعر است. مردم کوچه و بازار او را با تخلص «آزادی» میشناسند. جدش، میرزا سید محمدمیرزا هم شاعر بود و غلامرضا در تمام محافل ادبی به داشتن چنین خانوادهای مینازد. در بیستودوسالگی چهرهای شناخته شدهاست. توی نشریات و جرائد مختلف شعر میگوید و با گلزرد، امید، نسیم شمال، ناهید، توفیق و باقی مجلات همکاری میکند.
در سال۱۳۱۳ هم اولین کتابش را با عنوان «طلیعه فکاهیات روحانی» چاپ میکند و سید محمدعلی جمالزاده برای آن مقدمه مینویسد. کتابی که هنوز از راه نرسیده، نایاب میشود و مردم برای خواندن آن، منتظر نمیمانند.
از چیزهای زیادی میگوید و میسراید. این وسط دغدغه پررنگترش، اوضاعواحوال آن بیرون است. تاب دیدن ناخوشی آدمها را ندارد. انتقاد از جهل، بیسوادی، جنگ، خرافه و افیون در تاروپود شعرهایش تنیده شده است. راه نجات مردم ایران را یک چیز میبیند و آن یک چیز هم آگاهی است.
آگاهی، قدرت میآورد و آدمها تا سراغ آگاهی، خواندن کتاب و تعمق و تأمل نروند، قدرت ایجاد هیچ تغییری را ندارند. قلبش برای ایران و مردمش فشرده است. از مشکلات معیشتی و اقتصادی میگوید، از حال و روز نهچندان خوش کوچه و خیابان. درباره جزئیاتی حرف میزند که بقیه درباره آن سکوت میکنند.
تجددخواهان توخالی، از تندی قلمش در امان نمیمانند. منتقد جدی ویترین آدمهایی است که به بهانه تجدد، سنت را لگدمال میکنند و سعی میکنند، دستوری و از بالا به پایین در جزئیات زندگی مردم دخالت کنند. هیچوقت الفاظ رکیک به کار نمیبرد. برای خنداندن مردم، استانداردهایی دارد که حاضر نیست از استانداردهایش کوتاه بیاید.
شعرهایش، کمدیهای سیاهیاند که هم میتوانند آدمها را بخندانند و هم میتوانند آنها را به گریه وادارند. از زبان خود مردم استفاده میکند، از همان شعرها و تکیهکلامها و اصطلاحات و ضربالمثلهای خودشان. هرچه را که مردم لابهلای محاورات عادی میشنوند، در اشعار غلامرضا هم میخوانند و برای همین است که حرفهای او، از دل مردم و برای مردم است.
محمدعلی جمالزاده به او لقب «رئیس طایفه فکاهیسرایان» را میدهد. ملکالشعرای بهار در یکی از اشعارش نام او را میآورد و سید اشرفالدین گیلانی (نسیم شمال) و ایرج میرزا هم بعدتر در اشعار خود از او یاد میکنند. بعضی از ضربالمثلهای امروز ما هم، اشعاری از اوست که کمتر نامش را شنیدهایم.
جریانساز دورهای از تاریخ این خاک بود که کمتر کسی جریانسازی میکرد
«ماشین مشدی ممدلی، نه بوق داره، نه صندلی»، «حلوای تنتنانی، تا نخوری ندانی»، «افادهها طبق طبق، سگها به دورش وقووق» هم بخشهایی از اشعار او هستند. به «غلامرضا روحانی» لقب «شاعر مشکلات مردم» را میدهند.
طنزپرداز صاحبسبکی که در سال۱۳۶۴ و در هشتادوهفتسالگی از دنیا رفت، اما آوازهاش باقی ماند. «اجنه» تخلصی بود که با آن شعر میگفت. جریانساز دورهای از تاریخ این خاک بود که کمتر کسی جریانسازی میکرد.
الهامبخش جوانان بسیاری بود که با سرمشق گرفتن از او به سراغ فکاهیسرایی رفتند. اگر امروز فکاهیسرایی ایران، حد و حدود تعیین شده و قدمتی دارد که نسل جوان به آن رجوع میکنند، از همت بلند غلامرضا روحانیها بود. کسانی که زندگی خود را وقف کردند تا صدای مردم باشند و از درد و رنج آنها بگویند و بنویسند. امروز سالگرد تولد این شاعر و طنزپرداز فقید مشهدی است.
«یکی یه پول خروس» از جمله ترانههای ماندگار طنز ایرانی است که غلامرضا روحانی سروده است. این قطعه، از ساختههای اسماعیل مهرتاش است که نخستین بار از سوی جواد بدیعزاده اجرا شد. «یکی یه پول خروس» ترانهای انتقادی به شرایط اقتصادی و اجتماعی بین دهه ۲۰ تا ۳۰ است. برای شنیدن قطعه «یکی یه پول خروس» که گروه «مهر وطن» بازخوانی کرده است. کد را اسکن کنید.
* این گزارش یکشنبه ۲۱ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ در شماره ۴۴۸۷ روزنامه شهرآرا صفحه آخر چاپ شده است.