کد خبر: ۱۱۹۸۶
۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
خاطره حسین‌آقا از روزی که به‌جای مدرسه راهی جبهه شدند!

خاطره حسین‌آقا از روزی که به‌جای مدرسه راهی جبهه شدند!

حسین نظری می‌گوید: مسجد جوادالائمه (ع) در گلبرگ ۸ محل اعزام رزمندگان و پاتوق بچه‌بسیجی‌های محله و ستاد پشتیبانی دوران جنگ‌تحمیلی بود. خاطرات آن روز‌ها یک طرف، جشن پتوی ما هم یک‌طرف.

حسین نظری، برادر شهیدان نظری، ساکن گلبرگ ۸ در محله ابوطالب است. او از دوران نوجوانی تاکنون در اینجا ساکن بوده و خاطرات تلخ و شیرین بسیاری از محله دارد. علاوه بر چهار برادرش که در دوران دفاع‌مقدس به شهادت رسیده‌اند، هشت نفر از هم‌کلاسی‌های دوران دبیرستانش نیز در آن ایام شهید شده‌اند.

مسجد جوادالائمه (ع) در گلبرگ ۸ محل اعزام رزمندگان و پاتوق بچه‌بسیجی‌های محله و ستاد پشتیبانی دوران جنگ‌تحمیلی بود. خاطرات آن روز‌ها یک طرف، جشن پتوی ما هم یک‌طرف. گشت‌های شبانه داشتیم و هرکسی دیرتر از موعد مقرر می‌رسید، پتویی رویش می‌انداختیم و حسابی می‌زدیمش!

 

خاطرات حسین نظری، دوران شیرین نوجوانی و جوانی‌اش را در محله ابوطالب گذرانده استیک روز به جای مدرسه به جبهه رفتیم

در دهه ۶۰، با شش نفر از هم‌کلاسی‌هایم قرار گذاشتیم به‌جای مدرسه به جبهه برویم. پس از رفتنمان یکی از بچه‌ها به خانواده‌هایمان خبر داد. به خاطر سن کمی که داشتم کارت شناسایی برادرم را بردم و خودم را بجای او جا زدم.

 

خاطرات حسین نظری، دوران شیرین نوجوانی و جوانی‌اش را در محله ابوطالب گذرانده استیک روز به جای مدرسه به جبهه رفتیم

خانه دوستم مجتبی حقیقی انتهای کوچه خودمان بود. من و او در جبهه با هم بودیم. می‌دانستم مجتبی خوش‌خواب است و اولین‌شبی که قرار بود نگهبانی بدهیم، چند تیر هوایی زدم. او پرسید: چرا شلیک کردی؟ گفتم: دشمن بود! مجتبی دیگر تا صبح پلک نزد.

 

خاطرات حسین نظری، دوران شیرین نوجوانی و جوانی‌اش را در محله ابوطالب گذرانده استیک روز به جای مدرسه به جبهه رفتیم

سال‌های ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۵ در دبیرستان طالقانی درس می‌خواندم که حالا مصلی‌نژاد شده است. انتهای دبیرستان ما قسمتی از قبرستان میرکاریز بود. بچه‌ها می‌گفتند برای آزمایشگاه استخوان‌ها را برداریم و زیر میکروسکوپ نگاه کنیم. وقتی معلم زیست فهمید، دعوایمان کرد.

خاطرات حسین نظری، دوران شیرین نوجوانی و جوانی‌اش را در محله ابوطالب گذرانده استیک روز به جای مدرسه به جبهه رفتیم

خانواده سروقدی از خیران محله بودند و هستند. مرحوم پدر حمید سروقدی حبوبات‌فروش میدان توحید بود و به جبهه کمک می‌کرد. هر که در محله درمی‌ماند، می‌گفت برویم خانه آقای سروقدی. هنوز هم وقتی مراسمی داریم، به حمیدآقا زنگ می‌زنیم. او به کسی نه نمی‌گوید.

خاطرات حسین نظری، دوران شیرین نوجوانی و جوانی‌اش را در محله ابوطالب گذرانده استیک روز به جای مدرسه به جبهه رفتیم

منزل آقای نورایی در ابتدای کوچه گلبرگ ۷ شرکت تعاونی بود که اجناس کوپنی آن زمان را در آنجا توزیع می‌کردند. ما به‌دلیل دوستی با علی‌آقا نورایی، برای توزیع اجناس کمک می‌کردیم. درنهایت اگر چیزی از اجناس کوپنی می‌ماند، به ما می‌داد، وگرنه باید صبر می‌کردیم تا دوباره کالا بیاورند.

 

* این گزارش شنبه ۱۳ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۰۱ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44