
پس از اینکه سهمالارث دو فرزندش را داد، اول خانهاش را در محله بالاخیابان به یاد فرزند شهیدش وقف امور فرهنگی حوزه علمیه کرد، اما باز هم قرار نداشت؛ دلش میخواست به نیت همسر مرحوم و فرزند شهیدش کار ماندگار دیگری هم انجام دهد. پس عزمش را برای ساخت یک مسجد در منطقهای کمبرخوردار جزم کرد.
این مادر شهید هزینه خرید زمین و ساخت بنای مسجد را با فروش طلاهایش و زمینی در ویرانی فراهم کرد، حتی فرشهای زیر پایش را نیز برای مفروشکردن مسجد کنار گذاشت. انتهای خینعرب، حوالی روستای فریزی، محلی بود که برای ساخت مسجد به او پیشنهاد شد؛ جاییکه تنها یک مسجد داشت و نمازگزاران ناگزیر بودند برای رفتن به مسجد، مسیر زیادی در رفتوآمد باشند.
چهارشنبه بیستم فروردین امسال، آخرین صفحه زندگی حاجخانم فاطمه قاسمخانی (مادر شهید علیرضا غفاریان) ورق خورد و او پس از تحمل سالها رنج فراق سرانجام به فرزند شهیدش، علیرضا پیوست و در رواق حضرت زهرا (س) حرمرضوی آرام گرفت.
ساخت مسجد با نام مبارک «امیرالمؤمنین (ع)» از سال۱۳۹۹ کلید خورد و در سه طبقه به اضافه زیرزمین به متراژ سیصدمترمربع طراحی شد. بالاخره انتظارها به پایان رسید و اولین نماز این مسجد، چهارشنبه ۴ بهمن۱۴۰۲ در شب میلاد امیرالمؤمنینعلی (ع) با حضور مادر شهید، جمعی از مدیران شهرداری و اهالی محل اقامه شد و بهطور رسمی به بهرهبرداری رسید.
بر اساس گزارشی که همان زمان حبیبالله یزدانی، عضو شورای اسلامی خینعرب، به شهرآرامحله داد و با عنوان «هدیه مادر شهیدغفاریان به مردم محله» در ۱۳ بهمنماه ۱۴۰۲ در شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ به چاپ رسید، با ساخت این مسجد، دسترسی و رفتوآمد علاقهمندان به مسجد راحتتر شد و همین پای نمازگزاران را به مسجد باز کرد؛ این درحالی است که آموزشهای قرآنی نیز از همان روزهای نخست در فضای مسجد شروع و با استقبال خوب اهالی مواجه شد.
مهمترین دغدغه حاجخانم بهنتیجهرسیدن مسجد بود و همیشه میگفت هیچ آرزویی ندارم جز اینکه با چشمان خودم برپایی نماز در این مسجد را ببینم! حسین قاسم خانی، برادر کوچک آن مرحوم، تعریف میکند: بعد از افتتاح مسجدی که در خینعرب وقف کرده بود، دیگر برای رفتن لحظهشماری میکرد. اصلا دل به این دنیای خاکی نداشت و تنها دعای روز و شبش شده بود پیوستن به پسر شهیدش! در بیستروز اخیر حالش وخیم بود؛ هم قدرت تکلم و هم بلع غذا را از دست داده بود.
با اینکه داغهای زیادی دید و دو فرزندش را از دست داده بود، بسیار استوار بود و هیچگاه زندگی را از دسترفته نمیدید
او شخصیت خواهر بزرگش را اینگونه توصیف میکند: بسیار پرتلاش بود؛ با اینکه داغهای زیادی دید و دو فرزندش را از دست داده بود، بسیار استوار بود و هیچگاه زندگی را از دسترفته نمیدید و اعتمادبهنفس زیادی داشت.
به گفته او حاجخانم قاسمخانی سادهزیستی را بسیار دوست میداشت. تجملات را نمیپسندید؛ دستگیر همه بود، اما هرگز دنبال ریا نبود. با وجود ثروت زیادی که داشت، هیچ چیز را برای خودش نمیخواست و زندگیاش را با حداقلها میگذراند.
تعریف میکند: خبر شهادت علیرضا را که دادند، با من تماس گرفت که حسین بیا! اول گفته بودند مفقودالاثر است، بعد خبر دادند معراج شهداست. به اتفاق رفتیم معراج ببینیم قضیه از چه قرار است. پیکر پسرش را نشانش دادند. علیرضا، فرزند ارشدش، اهل نماز شب و عبادت بود و فاطمهخانم علاقه زیادی به او داشت. وقتی تابوت را باز کردند، با صورت علیرضا که بدجوری پاشیده شده بود، مواجه شد. من نگران حالش شدم، اما همانجا دیدم به سجده افتاد و شکرگزاری کرد و بعد از آن هم همیشه شاکر بود.
حسینآقا میگوید: نزدیکترین فرد به خواهرم، من بودم. تکیهکلامش رسیدگی به نیازمندان بود! گاهی به او میگفتم «پس برای خودتان چی؟ دستکم شرایط زندگیتان طوری باشد که راحت باشید!»، اما زیر بار نمیرفت و به همان زندگی ساده خودش راضی بود. دنیایی که ما در آن زندگی میکردیم، با افکار او جور نبود و وسعت دید خاصی داشت و آسمانی بود و همه املاک و داراییاش را وقف کرد.
به همه محبت میکرد، اما به بچههای بسیجی علاقه عجیبی داشت؛ و در یک کلام، الگوی تمامعیار زن مسلمان بود. روزی که به رحمت خدا رفت، جز یک هزینه حداقلی برای مراسم تعزیهاش، آنهم در حد یک مجلس معمولی، هیچ دارایی دیگری نداشت.
* این گزارش پنجشنبه ۲۸ فروردینماه ۱۴۰۴ در شماره ۵۸۸ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.