کد خبر: ۱۱۸۶۳
۲۷ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۰
جوانان مسجد بلال مستند ۶۰ شهید محله‌شان را می‌سازند

جوانان مسجد بلال مستند ۶۰ شهید محله‌شان را می‌سازند

جمعی از جوانان جلسه فرهنگی‌مذهبی انصارالمهدی (عج) مسجد بلال در کنار چندی از پیش‌کسوتان مسجد برای ثبت خاطرات و مستندسازی سیره شهدای محله بلال اقدام کرده‌اند. این مسجد ۶۰ شهید گلگون‌کفن داشته است.

در زندگی اجتماعی انسان حوادث و اتفاق‌های تلخ‌وشیرین زیادی روی می‌دهد که تبدیل به تجربه‌ای در زندگی او و پس از گذشت ایام تبدیل به خاطره می‌شود. جنگ نیز اگرچه رویدادی تلخ برای جوامع بشری است، ثبت واقعیت‌های دوران  هشت‌ساله دفاع‌مقدس و به‌خاطر‌سپردن رشادت‌های عزیزانی که برای دفاع از نهال نوپای انقلاب اسلامی ایران، جان‌فشانی و خون خود را نثار کردند، می‌تواند چراغ راهی باشد برای آیندگان و هر آن کسی که این دوران را درک نکرده است.

آن‌گونه که رهبر معظم انقلاب فرمودند «امروز زنده نگه‌داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست». همین مسئله جمعی از جوانان جلسه فرهنگی‌مذهبی انصارالمهدی (عج) مسجد بلال را برآن داشته تا در کنار چندی از پیش‌کسوتان مسجد برای ثبت خاطرات و مستندسازی سیره شهدای محله بلال مشهد اقدام کنند. مسجد بلال که در خیابان بلال واقع شده، در سال‌های حماسه و رشادت ۶۰ شهید گلگون‌کفن را به انقلاب هدیه کرده‌است. آنچه می‌خوانید گزارشی از پشت صحنه ساخت نخستین فیلم مستند شهدای این مسجد محله در خود مسجد است.

نور، صدا، حرکت

عقربه‌ها ساعت ۱۱ را نشان می‌دهند که وارد مسجد بلال می‌شوم. سکوت و آرامش خاصی فضای مسجد را پرکرده است. با راهنمایی یکی از دوستان پله‌ها را به سمت پایین طی می‌کنم. درگوشه‌ای از زیرزمین، دکوری به‌ظاهر ساده، اما زیبا، از یک در و پنجره گِلی و قدیمی که روی دیوار آن عکس شهیدی نصب شده، دیده می‌شود.

در كنار اين پنجره و مقابل دوربين، مادري رنج‌كشيده نشسته و درحال بازگوكردن خاطرات فرزندي است كه با نثار جانش، خود را براي هميشه در تاريخ جاودانه كرده‌است. چند نفري هم پشت دوربين مشغول ثبت و ضبط اين دقايق هستند.

 

فیلم ۱۲ دلاور

طوری‌که صدایم خللی در ضبط برنامه ایجاد نکند، سراغ یکی از عوامل ساخت مستند می‌روم و از او می‌خواهم چنددقیقه‌ای بیرون از محیط فیلم‌برداری با هم گفت‌و‌گو کنیم. جواد طلوع، ۱۹ ساله و از سال ۱۳۸۰ با جلسه فرهنگی‌مذهبی انصار‌المهدی (عج) آشنا و در آن عضو شده است.

او مسئول اجرایی طرح «خادمین شهدا» در مسجد بلال است که به مستندسازی سیره شهدا اختصاص دارد. می‌گوید: دوسال قبل از طرف صداوسیما این مسجد به‌عنوان یکی از مراکز ساخت مستند شهدا انتخاب شده که به دلیل مشکلات مختلف این کارعملی نمی‌شود.

اما انگیزه اجرایی‌شدن این طرح در میان جوانان مسجد با پیشنهاد جواد رمضانی یکی از مسئولان جلسه انصار‌المهدی (عج) که در جمع هیئت امنای مسجد هم حضور دارد، ایجاد شد و با موافقت آنها و همکاری اعضای بسیج، کار کلید خورد؛ و امروز طلوع به همراه چند تن دیگر از جوانان مسجد، با دست‌های خالی و در یک حرکت جهادی این کار را آغاز کرده و با همتی بلند تاکنون از خانوده ۱۲ شهید والامقام برای حضور در مقابل دوربین و شرح زندگی و خاطرات شهیدان رضایی، فلاحتی، نظام‌پرست، علوی، نوایی، گودآسیایی، قوی، باوفا، قلی‌زادگان، ماهیان، ایوبیان و بهاری دعوت کرده‌اند تا یادگاری ارزشمند برای آیندگان باقی بماند.

 

مسئولان توجهی نکردند

او روند اجرای کار را چنین بازگو می‌کند: ما تیم هشت‌نفره شامل دو صدابردار، دو تصویربردار، دو سازنده دکور و دو نفر مسئول جمع‌آوری اطلاعات شهدا هستیم. پس از بررسی و با اطلاعات جزئی که در مجموعه پایگاه وجود داشت، توانستیم از مجموع خانواده‌های شهدا ۳۶ خانواده را که هنوز در همین محدوده سکونت دارند، شناسایی کنیم. برای تکمیل اطلاعات از تعدادی از پیش‌کسوتان مسجد هم کمک گرفتیم.

توانستیم از مجموع خانواده‌های شهدا ۳۶ خانواده را که هنوز در همین محدوده سکونت دارند، شناسایی کنیم

مسئول اجرایی طرح خادمین شهدا می‌افزاید: پس از سه‌هفته کار فشرده و شبانه‌روزی با وجود امکانات کمی که در اختیار داشتیم کار را به مرحله تولید رساندیم.

در طول ضبط برنامه، یکی دیگر از دوستان به‌نام علی‌اکبر بیزه از همه مطالب و حرف‌های گفته‌شده یادداشت‌برداری می‌کند تا نسخه‌ای به‌صورت مکتوب از خاطرات مربوط به هر شهید تهیه شود. تا الان تصویربرداری فیلم زندگی ۱۲ شهید انجام شده و ان‌شاءا... تیرماه و پس از پایان امتحانات و سال تحصیلی، به دیگر شهدا نیز خواهیم پرداخت.

طلوع با اشاره به سختی کار و کمبود امکانات و ضمن قدردانی از همکاری‌های فرهنگ‌سرای پایداری و همکاری هیئت‌امنای مسجد و نیرو‌های فرهنگی بسیج، از کم‌توجهی مسئولان و نبودحمایت مالی و معنوی نهاد‌های ذی‌ربط انتقاد می‌کند: با وجود اطلاع‌رسانی به بنیاد شهید درباره این موضوع، مسئولان هیچ واکنشی نشان ندادند و کسی هم برای بازدید مراجعه نکرده‌است.

 

به دنبال ساخت فیلمی قابل پخش از تلویزیون هستم

از اين جوان فعال محله بلال درباره انگيزه شخصي‌اش در ورود به اين كار مي‌پرسم که ضمن اشاره به حقي كه شهیدان به گردن ما دارند، پاسخ مي‌دهد: شهداي ما در دوران طاغوت، فسادهاي زيادي را مشاهده كردند، اما توانستند خود را از آن گناه‌ها جدا نگه دارند و اسطوره شوند.

آنان با زيركي توانسته‌ا‌‌‌‌‌ند خود را به عرش برسانند، درحالي‌که برخي می‌گویند آنان افرادي عادي بوده و كارخاصي نكرده‌اند. هدف ما اين است که روش و سيره شهدا را به جوانان بشناسانيم. ما مي‌خواهيم با ثبت خاطراتی درباره شهدا هميشه ياد آن‌ها را زنده نگه‌داريم و مصمم هستيم باکامل تر شدن كار، آن را تبدیل به فیلمی قابل پخش از صدا‌وسيما کنيم.

 

فیلم دوازده دلاور را جوانان مسجد بلال ساختند

 

حال همه دگرگون شد

مسئول اجرایي طرح خادمين شهدا از لحظه‌هاي به‌یادماندنی كه در هنگام توليد مستند شهدا ديده چنین می‌گوید: از مادر شهيدي پرسیدیم که تابه‌حال فرزندت به خوابت آمده كه گفت: من هرروز شهيدم را مي‌بينم و به من سلام مي‌كند؛ یا گریه مادر دیگری هنگام گفتن از فرزندش که همچون حضرت ابوالفضل(ع) به شهادت رسيده‌بود، حال همه افراد گروه را هنگام ضبط دگرگون كرد.

 

سرمایه ای که از دست می رود

مجتبی سورگی طلبه است و ۱۹ سال دارد. او که سه‌هفته‌ای هست کارش را با این جمع آغاز کرده و وظیفه‌اش طراحی سوال از میهمانان است، هدف طرح را این‌گونه بازگو می‌کند: ما شهدای بسیاری در محله داریم که آن‌قدر که باید، به مردم شناسانده نشده‌اند و کار مدونی هم برای ثبت زندگی آنها صورت نگرفته است.

از سویی برخي افراد خانواده‌ آن‌ها فوت کرده و از میان ما رفته‌اند و اين باعث شده عملا سرمايه بزرگي را که حرف‌ها و خاطراتشان از شهیدان بوده، از دست ‌بدهيم. هدف طرح ما این است که نگذارد اين سرمايه و گنجينه معنوي و سراسر آموزنده ازبين برود.

او در ادامه به انگيزه شخصي‌اش هم اشاره مي‌كند: شهدا مي‌توانند الگوي كاملي براي من و امثال من باشند تا بتوانيم در زندگي از آن‌ها سرمشق بگيريم. ضمن اینکه از وقتي که وارد اين مجموعه و مشغول سيره‌پژوهي شهدا شده‌ام، زنده‌بودن شهدا برايم عيني شده و وجودشان را در کنار خودم حس مي‌كنم.

 

سخت است این فراموشی...

به سراغ مهدی قیامی یکی دیگر از بچه‌های باصفای محله بلال می‌روم که با ۱۷ سال سن و به عشق ادای دین به شهدا دوستانش را همراهی می‌کند. او که وظیفه جمع‌آوری اطلاعات اولیه از خانواده‌های شهدا را بر عهده گرفته، می‌گوید: برای ما بسیار سخت است که یاد جوانانی که با شور و عشقی وصف‌ناپذیر به مولایشان حسین (ع) به جبهه رفتند و جانشان را فدا کردند، از بین برود.  او اظهار امیدواری می‌کند که بتواند ادامه‌دهنده راه شهدا باشد.

 

حدیث جان نواز همدلی...

در گوشه‌ای دیگر از مسجد، چشمم به مردی با مو‌های سپید در میان این جمع جوانان می‌افتد که آرام نظاره‌گر ساخت مستند است. به طرفش می‌روم و با او هم‌کلام می‌شوم. حسن نظری ۴۱ سال دارد و یک‌سال‌ونیم می‌شود که فرماندهی پایگاه بسیج شهیدترشیزی مسجد بلال را عهده‌دار شده‌است.

او درباره روند اجراي اين برنامه چنين شرح مي‌دهد: مدتي بود اين بحث در جمع اعضاي پایگاه مطرح بود تا اینکه ماه گذشته موضوع را در جمع هیئت‌امنای مسجد نیز عنوان کردیم و قرار بر اين شد تا همه دست‌به‌دست هم دهیم و با عشق به شهدا كار را آغاز كنيم؛ هرچند با كار بسيار زمان‌بر و پرهزينه‌ای روبه‌رو بودیم. الان هم مشاهده مي‌كنيد يك مجموعه مشترك با وحدت و همدلي خاصي اين كار را پيش مي‌برند.

بدن انسان بعد از مرگ مثل چوب خشک می‌شود، ولی دستان او باوجود گذشت ۱۸ روز از شهادتش آن‌قدر نرم بود

 

در مقابل آن‌ها هیچ نیستیم

نظری از مشكلات پيش رو سخن به ميان مي‌آورد: ما با توجه به محروميت محله و اينكه درحال تعمير بناي مسجد هم هستيم، نمي‌توانيم برای این کار زياد هزينه كنيم. البته با كمك افراد خيرخواه، بودجه اوليه را تامين كرديم، ولي براي ادامه كار نيازمند كمك‌هاي نقدي هستيم.

ما نامه‌نگاري‌هايي نیز با نهادهاي مختلف از جمله فرهنگ‌سراي پايداري، بنياد شهيد و شهرداري منطقه3 داشتيم. درنهایت از سوي شهرداري منطقه مبلغي تخصيص داده شد و فرهنگ‌سرای پایداری هم دوربینی حرفه‌ای در اختیارمان گذاشت كه جاي تشكر دارد.

فرمانده پايگاه بسيج مسجد بلال ضمن تقدير و تشكر از همه جواناني كه در اين عرصه وقت گذاشته‌اند، عنوان مي‌كند: ما هرچقدر براي شهدا وقت بگذاريم بازهم در مقابل آن‌ها كه جان خود را فدا كرده‌اند، چيزي به حساب نمي‌آييم.

 

دستانش نرم بود

حرف‌هایم با این بسیجی محله که به پایان می‌رسد، کار ضبط صحبت‌های مادر یکی از شهیدان هم تمام می‌شود. عذرا نادری مادری ۶۲ ساله با چهره‌ای رنج‌کشیده است که ۲۵ سال است داغ فرزند ۱۸ ساله‌اش شهید ناصر نوایی را به دل دارد. یکی‌دوساعتی هست که صبورانه روی صندلی و مقابل دوربین نشسته و به سوال‌ها پاسخ می‌دهد.

به سراغش می‌روم. سلامش می‌کنم و او هم با گرمی جواب مرا می‌دهد. از مادر شهیدنوایی درباره کار مستندسازی می‌پرسم و او آن را تحسین می‌کند: خیلی خوب است که یاد شهدا از بین نرود و دیگران بدانند چنین جوانانی در کشور ما بوده‌اند.

آن‌گاه با حوصله‌ای وصف‌ناشدنی از جوانش که نام خود را در صفحه تاریخ جاودانه ساخته حرف می‌زند: پسرم بیشتر وقتش را در مسجد و پایگاه سپری می‌کرد، هیچ‌وقت سر سفره ناهار و شام نبود. یک تکه نان و پنیر برمی‌داشت و به مسجد می‌رفت. ۱۶ سال بیشتر نداشت که روانه جبهه شد و در ۱۸ سالگی در کردستان عراق شهید شد.

حرف‌های زیادی برای گفتن دارد و مدام از فرزند شهیدش خاطره‌ای تعریف می‌کند: همیشه هروقت که می‌آمد، دستش را دور گردنم می‌انداخت. وقتی که خبر شهادت او را به ما دادند، به معراج شهدا رفتیم، مثل همیشه دستش را دورگردنم انداختم. بدن انسان بعد از مرگ مثل چوب خشک می‌شود، ولی دستان او باوجود گذشت ۱۸ روز از شهادتش آن‌قدر نرم بود که فکر می‌کردی خواب است.

 

وقتی بیدار شدم هیچ دردی نداشتم

این مادر شهید ادامه می‌دهد: پس از شهادت پسرم، به علت گریه زیاد دل‌درد عجیبی گرفته بودم که دارو‌هایی که مرحوم پدرش برایم می‌آورد، هم تاثیری نمی‌کرد. یک‌شب در عالم خواب، ناصر به سراغم آمد و علت ناراحتی‌ام را پرسید.

موضوع را که گفتم، سه‌بار دستش را به سر و رویم کشید. وقتی بیدار شدم هیچ دردی نداشتم.چند کلمه‌ای هم با دختر کوچکی که کنار مادر شهید نشسته و شیرین‌زبانی می‌کند، صحبت می‌کنم. ریحانه مظفری خواهرزاده شهید است و ۱۱‌سال دارد. می‌گوید: من چیز زیادی از دایی‌ام نمی‌دانم ولی او را دوست دارم.او هم به یادمان می‌آورد: جوان‌های ما باید از زندگی شهدا عبرت بگیرند.

 

*این گزارش یکشنبه، ۱۲ خرداد ۹۲ در شماره ۵۶ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است. 

 

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44