کد خبر: ۱۱۵۳۹
۰۲ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۰
خاطرات شینا از  کوچه «مهر» دیروز و «شیخ مفید» امروز

خاطرات شینا از کوچه «مهر» دیروز و «شیخ مفید» امروز

شینا قدمی شب‌هایی را به خاطر دارد که صدای آژیر از زندان وکیل‌آباد به گوش می‌رسید و صدای شلیک تیر شنیده می‌شد. صدا‌هایی که نشان از فرار زندانی یا زندانیانی داشت و به‌دنبالش نور نورافکن‌های زندان و تلاش برای پیدا‌کردن آنها!

شینا قدمی هنوز به مدرسه نمی‌رفت که خانواده‌اش از محله سجاد که به آن «شهر جدید» می‌گفتند، به محله آزادشهر و کوچه مهر آمدند؛ محله‌ای که هنوز رنگ آبادی به خود نگرفته بود و تا چشم کار می‌کرد، بیابان بود. او شب‌هایی را به خاطر دارد که صدای آژیر از زندان وکیل‌آباد به گوش می‌رسید و به‌دنبالش صدای شلیک تیر شنیده می‌شد. صدا‌هایی که نشان از فرار زندانی یا زندانیانی داشت و به‌دنبالش نور نورافکن‌های زندان و تلاش برای پیدا‌کردن آنها، نقاطی از منطقه را روشن می‌کرد.

شینا قدمی، مانند خیلی از ساکنان دهه‌۶۰ منطقه ما، یادآور می‌شود که در زمستان‌های آن سال‌ها همراه بارش‌های سنگین برف، مناظر زیبایی رقم می‌خورد و صبح که می‌شد، در بیابان‌های وسیع منطقه با بچه‌های محله، دنبال رد پای روباه و شغال روی برف‌ها می‌گشتند و بازی می‌کردند. جای‌جای این کوچه و محله برای فاطمه‌خانم پر است از خاطرات خوش کودکی و نوجوانی.

خانم قدمی می‌گوید: اکثر درخت‌های این محله به دست خود اهالی کاشته شده است. یکی از اهالی که کارمند شهرداری بود، درختان کاج را از پارک ملت آورد و با چند نفر از همسایه‌ها کمک کردند و آ‌ن‌ها را کاشتند. بسیاری از آن درخت‌ها در ساخت وساز‌های این چند‌ساله خشک شد.

 

خاطرات شینا قدمی از  کوچه «مهر» دیروز و «شیخ مفید» امروز  خانه‌ای که مدرسه ما بود

عذرا خانم مصطفایی جزو اولین ساکنان محله و معدود همسایه‌هایی است که در محله مانده‌اند. بسیار خوش‌صحبت است و در همه این سال‌های همسایگی، وقتی پای صحبت‌های شیرینش می‌نشینم، گذر زمان را متوجه نمی‌شوم.

خاطرات شینا قدمی از  کوچه «مهر» دیروز و «شیخ مفید» امروز  خانه‌ای که مدرسه ما بود

اوایل دهه‌۶۰ که به این محله آمدیم، تا زمان ساخت خانه‌مان، مستأجر این ملک بودیم. خانه محمد نقاش بود که دو دختر هم‌سن من و خواهرهایم داشت. ما دختربچه‌ها در بیابان‌های اطراف خانه، گرگم‌به‌هوا و لی‌لی و گاهی دزد و پلیس بازی می‌کردیم.

خاطرات شینا قدمی از  کوچه «مهر» دیروز و «شیخ مفید» امروز  خانه‌ای که مدرسه ما بود

آقا‌رضا، پسر همسایه دیو‌ار‌به‌دیوارمان، مغازه‌اش کمی بالاتر از خانه ما بود که آن مغازه، الان بخشی از مسجد غدیر باباعلی شده است. قدیم ساعت‌۵ صبح مردم برای شیر‌های شیشه‌ای دولتی، جلو مغازه آقا‌رضا به صف می‌شدند. خدا بیامرزد پدرم را؛ از ساعت ۴:۳۰ می‌رفت پشت در می‌نشست تا شیر به او برسد و دست خالی به خانه برنگردد.

خاطرات شینا قدمی از  کوچه «مهر» دیروز و «شیخ مفید» امروز  خانه‌ای که مدرسه ما بود

‌تنها حمام محله اینجا در کوچه دانش‌آموز ۳۱ بود. زنانه و مردانه جدا. آن زمان، چون گاز نبود و نفت هم کم بود، خیلی از خانه‌ها حمام نداشتند. اینجا پاتوق دورهمی و رد‌و بدل‌کردن اطلاعات محله به‌خصوص برای خانم‌ها بود.

خاطرات شینا قدمی از  کوچه «مهر» دیروز و «شیخ مفید» امروز  خانه‌ای که مدرسه ما بود

وقتی به این محله آمدیم، از مدرسه خبری نبود. آموزش‌و‌پرورش این خانه را اجاره کرده بود و دختر‌های محله در آن درس می‌خواندند. اسم مدرسه، حجت بود. چون فاصله خانه تا مدرسه کم بود، زنگ مدرسه که می‌خورد، کیفم را برمی‌داشتم و بدو به‌سمت مدرسه می‌دویدم تا قبل‌از بسته‌شدن در برسم.

 

* این گزارش پنج‌شنبه ۲ اسفندماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۸۵ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44