
معلوم نیست که زمانی که مشغلههای فراوان بشر در جوامع صنعتی فرصت آشپزی را برای او به حداقل رساند و انسان به فکر تولید غذاهای آماده یا همان فستفود افتاد، کسی تصور میکرد این غذاها اینقدر فراگیر شود؟
در هر صورت امروز در منطقه ما و از جمله روبهروی ایستگاه راهآهن مشهد در بولوار شهیدکامیاب محله راه آهن مشهد، اغذیهفروشیهای فراوانی غذاهای آماده را در هیئت ساندویچ یا به صورت پرسی به مشتری ارائه میدهند و از طریق این شغل روزگار میگذرانند.
بهجز مسافران و زائرانی که در محدوده راهآهن رفت و آمد دارند، کم نیستند رهگذرانی که گرسنگی خود را با ساندویچی رفع میکنند؛ هرچند زیادهروی در مصرف غذاهای آماده از قبیل سوسیس و کالباس و همبرگر، تندرستی انسان را با خطر مواجه میکند. در گزارشی که در زیر میخوانید، درباره مسائل گوناگون مرتبط با شغل اغذیهفروشان راسته بولوار شهیدکامیاب، از زبان آنها مواردی مطرح شده که امیدواریم مورد توجه خوانندگان شهرآرامحله قرار بگیرد و احیانا به کارشان بیاید.
محمد خانی، به همراه پدرش یکی از مغازههای اغذیهفروشی بولوار شهیدکامیاب را اداره میکند. به گفته او، پدرش قدیمیترین فروشنده ساندویچ در نزدیکی راهآهن است و مغازه آنها بیش از ۵۰سال است که انواع سوسیس و کالباس و... را به دست مشتریها میدهد.
محمدخانی، قدیمیترین فروشنده ساندویچ در نزدیکی راهآهن است و مغازه آنها نیم قرن قدمت دارد
خانی که در شغل اغذیهفروشی بیش از ۳۰سال سابقه دارد، با یادآوری گذشتهها میگوید: من از هفتسالگی در کنار پدرم در ساندویچی مشغول به کار شدم. پدرم در سال۱۳۴۲ این مغازه را خریداری و نخستین مغازه ساندویچی را در محله راهآهن راهاندازی کرد.
البته به گفته خودش، بعد از آمادهکردن مغازه، آن را تبدیل به قهوهخانه کرده بوده و چای و صبحانه و شام به مشتریها میداده است. آن زمانها جمعیت کم بوده و چون مغازه هم از مرکز شهر دور بوده مشتری چندانی نداشته است؛ یکی دوتا مشتری هم که میآمدهاند از روستاهای اطراف بودهاند و بیشتر به جای پول، کالاهایی مانند میوه و گوشت میدادهاند. این وضعیت ادامه داشته تا اینکه ایستگاه راهآهن در سال۴۴ افتتاح و رفتوآمد مسافران به این محدوده زیاد میشود.
او ادامه میدهد: گویا اوایل بسیاری از مسافران راهآهن جوان و از قشر تحصیلکرده بودهاند. پدرم تعریف میکند که گاهی چند تایی از آنها به مغازه میآمدهاند ولی میل چندانی به غذاهای سنتی نداشته و بیشتر خواهان غذاهای جدید بودهاند.
او روزی برای انجام کاری به محله ارگ میرود که در نزدیکی سینما میبیند پسر جوانی جعبهای را در دست گرفته و صدا میزند: ساندویچ، ساندویچ... جمعیت هم که بیشتر جوان بودهاند اطراف اورا میگیرند و از او خرید میکنند.
پدرم با دیدن این صحنه به فکر تبدیل قهوهخانه به اغذیهفروشی یا همان ساندویچی میافتد. با تغییر کاربری مغازه، مشتریهای زیادی برای خوردن غذا به اینجا میآیند و کمکم تعدادشان افزایش پیدا میکند و کار رونق میگیرد.
خانی میگوید: در میان مشتریهای ما زن و مرد و جوان و پیر وجود دارد؛ تعدادی از آنها از مغازهدارهای همین محدودهاند که جزو مشتریهای ویژه و همیشگی مغازه به شمار میآیند و برخی دیگر نیز مسافران و زائران حرم امامرضا(ع) هستند.
مسافران گاهی نیمههای شب به راهآهن مشهد وارد میشوند و اولین کاری که میکنند، سیرکردن شکمشان است؛ آنها یکراست به مغازه ما میآیند و به همین دلیل اینجا تا نیمههای شب و گاهی وقتها تا خود صبح باز است.
بیشتر زائران به دلایلی مانند گرانبودن هزینه غذاخوردن در رستوران، نداشتن وقت و جز اینها به ساندویچی مراجعه میکنند. بهترین زمان فروش و درآمد ما هم هنگامی است که زائران میآیند؛ یعنی عید نوروز و تابستان.
کاسب قدیمی بولوار شهیدکامیاب با یادآوری روزهای جنگ، خاطرهای از مشتریان آن دوران تعریف میکند: در دوره هشتساله جنگ، راهآهن مکاناصلی اعزام نیرو به جبهه بود. در این سالها سربازان بسیاری برای خوردن ساندویچ به مغازه میآمدند که خیلیهایشان بعدها به شهادت میرسیدند و جنازه آنها را با قطار به مشهد میآوردند.
یکبار چند نوجوان بسیجی به مغازه آمدند که خیلی شاد بودند و با همدیگر شوخی میکردند. یکی از آنها با خنده میگفت: اگر شهید شدم حتما به تشییع جنازهام بیایید. همین گفتهاش باعث شد چهره او در خاطرم بماند.
چند هفته بعد، پیرمرد و پیرزنی به مغازه آمدند و از من کمی آب خواستند، وقتی از آنها خواستم که کمی استراحت کنند، پیرزن تابلویی را که زیر چادر گرفته بود بیرون آورد و روی میز گذاشت، من هم از روی کنجکاوی به آن نگاه کردم؛ عکس همان پسر نوجوانی بود که به همراه دوستانش برای خوردن غذا به مغازه من آمده بود. از پیرمرد پرسیدم: این عکس کیست؟
آهی کشید وگفت: عکس تنها پسرم است؛ خبردادند که در جنگ شهید شده، امروز جنازهاش را با قطار به مشهد میآورند. به آنها دلداری دادم و آن روز به احترام این نوجوان شهید مغازه را تعطیل کردم و برای تشییعجنازه با آنها همراه شدم.
این اغذیهفروش با اشاره به تنوع غذاهای سنتی بیان میکند: کشور ما به دلیل داشتن اقلیمهای گوناگون، یکی از چند کشور دارای تنوع غذایی است و این تنوع هر نوع سلیقهای را به خود جذب میکند. از سوی دیگر چون غذاهای سنتی در طی قرنها مورد استفاده مردم سرزمین ما بودهاند سازگاری بیشتری با سیستم گوارشی و جسمی ما دارند؛ به همین دلیل من غذاهای سنتی را ترجیح میدهم اما برای تنوع از غذاهای آماده نیز استفاده میکنم.
خادمی در پایان از مشکلات ساندویچیها میگوید: گران شدن مواد اولیه تهیه ساندویچ و نیز افزایش اجاره مغازهها که هیچ نظارتی بر آن نمیشود از مشکلات عمده ما هستند. از سوی دیگر افزایش زیاد مالیات و عوارض هزینههای سنگینی را بر مغازهداران تحمیل کرده است. امروز بهای مواد اولیه مانند کالباس، سوسیس، نان و... با سرعت در حال افزایش و کیفیت و مرغوبیت آن نیز در حال کاهش است؛ سوسیسی که در گذشته ۶۰درصد گوشت داشت امروز ۳۰درصد گوشت دارد و ترکیبات دیگر آن هم معلوم نیست از چه چیزی است!
با این کیفیت پایین چطور میتوان مشتری را راضی نگه داشت؟! همچنین برخی افراد که هیچ سررشتهای در این کارندارند با دادن غذاهای نامرغوب به دست مشتری باعث کسادی بازار در این اواخر شدهاند؛ من امیدوارم مسئولان هر چه سریعتر به این مشکلات و نابسامانیها رسیدگی کنند.
محمد رفیعی، مغازهدار دیگری است که سابقه ۲۰ساله در شغل اغذیهفروشی دارد. او با بیان اینکه نسل جوان علاقه زیادی به غذاهای آماده دارند، توضیح میدهد: به دلیل آنکه نوجوانها و جوانها تنوعطلب و به دنبال چیزهای جدید هستند علاقه زیادی به انواع ساندویچ پیدا کردهاند.
معمولا بیشتر نوجوانها اگر پول کافی داشته باشند ناهار و شام را در مغازه ساندویچی میخورند؛ ذائقه نسلهای جدید تغییر کرده و بیشتر آنها دیگر غذاهای سنتی را کنار گذاشتهاند که این موضوع باعث نگرانی والدین شده است.
رفیعی در ادامه غذاهای آماده را محصول شرایط خاص عنوان میکند و میگوید: غذاهایی مانند سوسیس، کالباس، همبرگر و از این دست، برای نخستینبار در شرایطی خاص در کشورهای اروپایی به وجود آمدند؛ شرایطی که طی آن زن و مرد در کارخانههای صنعتی مشغول به کار بودند و دیگر کسی نبود که غذا درست کند؛ درواقع این غذاها محصول صنعتی شدن جامعه اروپایی بودند.
از طرف دیگر چون ما همیشه از چیزهای وارداتی بهویژه از نوع اروپایی وآمریکایی خوشمان میآید فورا به طرف آن جذب شدیم و امروز نسل جوان و نوجوان ما با خوردن غذاهای آماده رابطهاش را با خانواده کم کرده است ودیگر آن صفا و صمیمیت پای سفره نشستن و خوردن غذای سنتی را درک نمیکند.
من معتقدم خوردن ساندویچ برای تنوع خوب است اما اینکه هر روز ساندویچ بخوریم دردسرساز خواهد شد؛ هم از نظر کاهش روابط با خانواده و هم از دید آسیبی که به تندرستی آدم میزند.
* این گزارش یکشنبه، ۹ شهرویور ۹۳ در شماره ۱۱۸ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.