کد خبر: ۱۱۴۴۵
۱۷ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۷:۰۰
روایت حاج نبی‌الله داوودی از زیارت گروهی با پای پیاده تا کربلا

روایت حاج نبی‌الله داوودی از زیارت گروهی با پای پیاده تا کربلا

حاج‌نبی‌الله می‌گوید: همیشه رفتار مردم از سر مهر نبوده و گاهی در طول مسیر به زائران بی‌احترامی شده است. برای نمونه راننده یک تریلی با بوق زدن سعی در ترساندن بچه‌ها کرد اما دو ساعت بعد که ماشینش خراب شده بود، بچه‌ها تعمیر کردند.

اول دی ماه امسال هم‌زمان با روز مادر و تولد حضرت زهرا (س)، وقتی عقربه‌ها ساعت‌۹:۳۰ صبح را نشان می‌داد، تعدادی از اهالی بولوار توس، سفر پیاده خود را به کربلا آغاز کردند. اهالی برای بدرقه آنها جلو شیرینی‌فروشی آقای سادات در خادم‌الشریعه‌۴ جمع شده بودند.

حاج نبی‌الله داوودی که سرپرست کاروان است، سربند‌های یا‌حسین (ع) و یا ابوالفضل (ع) را بین زائران پیاده تقسیم می‌کرد و هرکدام سربند نفر کناری را می‌بست، درست مثل روز‌های جنگ و قبل از شروع عملیات.

همسایه‌ها یکی‌یکی برای بدرقه می‌آمدند و التماس دعا داشتند. بوی اسپند فضای کوچه را پر کرده‌بود؛ یکی برای پسر جوانش آرزوی دامادی می‌کرد، آن یکی شفای بیمارش را طلب می‌کرد و دیگری پارچه‌ای سبز‌رنگ به حاج نبی‌الله می‌داد تا در حرم اهل‌بیت (ع) متبرک کند.

هر‌کدام از زائران دو‌لایه کاپشن به تن داشتند و یکی هم در کوله‌شان گذاشته بودند برای روز مبادا. بالاخره صحبت یک روز و دو روز که نبود؛ زائران پیاده کاروان منتظران حضرت‌مهدی (عج) قرار بود ۴۵‌روز در این سرمای زمستان پیاده‌روی کنند و خودشان را به کربلا برسانند.

این دهمین سالی است که زائران پیاده کاروان منتظران مهدی (عج)، در روز تولد حضرت زهرا (س) راهی زیارت امام‌حسین (ع) می‌شوند. آنها هم‌زمان با تولد امام‌حسین (ع) به کربلا رسیدند و تا نیمه‌شعبان به زیارت اهل‌بیت (ع) ادامه می‌دهند.

 

از گندم‌درو فرار کردی!

کاروان پیاده منتظران حضرت‌مهدی (عج) حرکت خودشان را از بزرگراه پیامبراعظم (ص) به سمت قوچان آغاز کردند. چند قدمی با آنها هم‌مسیر شدم تا با نبی‌الله داوودی، سرپرست این گروه زیارتی، گپ‌وگفتی داشته باشم. سرمای صبحگاهی از گزگز پا‌ها و انگشت‌ها به مغز استخوان رسیده و دیگر «ها»‌کردن دست‌ها هم اثر خودش را از دست داده بود. 

با‌وجوداین اعضای کاروان، مصمم و خوشحال سفر پیاده خود را آغاز کردند. هیچ چهره‌ای خواب آلود نبود، همه سرحال  بودند و بانشاط. نشان به آن‌نشان که سیدعلی سیدی که مسن‌ترین زائر کاروان است، شروع کرد به دویدن تا آمادگی بدنی‌اش را به رخ جوان‌تر‌ها بکشد.

سر صحبت را با حاج نبی‌الله باز کردم که هرسال از مشهد به کربلا می‌رود. او اولین‌بار چهارده‌سال پیش، طعم این سفر زیارتی را چشیده است. سال‌۱۳۸۹ نبی‌الله داوودی برای اولین بار دل به جاده کربلا زد، آن هم با پای پیاده و تک و تنها.

او اهل گرمه و جاجرم است. دلش نمی‌آمده بدون خداحافظی از مادر راهی کربلا شود، برای همین اول به نزد مادرش رفته و از گرمه و جاجرم مسیر شاهرود و سمنان و تهران و‌... را پیش گرفته و از آنجا خودش را به کرمانشاه و مرز مهران و کشور عراق رسانده است. 

قبل از سفر از ما قول گرفته‌اند که مهمان آنها باشیم و خورد و خوراک و اسکان بچه‌ها را تأمین می‌کنند؛ فقط یک شرط دارند

او تا پیش از این، تجربه سفر پیاده را نداشته است، حتی تا روستای بعدی؛ چه برسد به اینکه بخواهد ۲ هزار و ۶۰۰ کیلومتر راه را پیاده‌روی کند! از بچه‌های روستا می‌پرسد تا آبادی بعدی چقدر راه است.

به او می‌گویند: تا «جهان‌آباد» ۱۲‌کیلومتر راه است. انگار هم‌ولایتی‌هایش او را دست انداخته بودند، زیرا حاج‌نبی‌الله تا روستای بعدی ۵۸‌کیلومتر راه طی می‌کند، در دل کویر و بدون یک قطره آب! از او می‌پرسم «چرا بدون آب؟» می‌گوید: ۱۲‌کیلومتر راه ارزش سنگینی بار و برداشتن آب را نداشت!

آقا نبی‌الله به روستای بعدی هم که می‌رسد، اهالی به او آب نمی‌دهند و می‌گویند: «تو کارگر هستی و از گندم‌درو فرار کرده‌ای!» خلاصه که اولین سفر زیارتی حاج نبی‌الله خیلی سخت شروع می‌شود، اما کمی که جلوتر می‌رود، در بیابان گرمه و جاجرم، درست وسط تابستان، باران شروع به باریدن می‌کند و او این رحمت الهی را برای خودش یک نشانه از سمت پروردگار می‌داند و سفرش را ادامه می‌دهد.

 

زیارت با پای پیاده تا کربلا

 

عراقی‌ها برای پذیرایی سر و دست می‌شکنند

۲ هزار‌و‌۶۰۰‌کیلومتر پیاده‌روی در سرمای زمستان، کار بسیار دشواری است که از عهده هرکسی برنمی‌آید. مسیر حرکت از جاده شمال کشور است؛ یعنی زائران از مشهد به قوچان، بجنورد، گرگان، ساری، آمل، تهران، قم، اراک، خرم‌آباد، گوهردشت و ایلام می‌روند و از مرز مهران وارد کشور عراق می‌شوند. این پیاده‌روی تا نجف و کربلا هم ادامه دارد. مدیریت این جمع هفتاد‌هشتاد‌نفره هم کار بسیار سختی است که حالا دیگر برای حاج نبی‌الله آسان شده است.

زائران در این ۴۵‌روز صبحانه و ناهار و شام و مکانی برای استراحت و اسکان می‌خواهند. این مکان‌ها از قبل هماهنگ شده است، به‌طوری‌که مثلا می‌دانند روز دهم برای استراحت کجا می‌خوابند و بانی پذیرایی از آنها چه کسی است.

برای همین نباید در طول مسیر و مسافرت وقفه‌ای در کار باشد. آنها بعد از نماز صبح شروع به حرکت می‌کنند تا نماز ظهر و وقت ناهار. بعد از ناهار، راه خود را ادامه می‌دهند تا نماز مغرب و عشا. شب که می‌شود، کاروان در مکانی اتراق می‌کند و فردا صبح دوباره مسیرش را از سر می‌گیرد.

حاج نبی‌الله می‌گوید: همه کار‌ها باید درست و سر وقت انجام شود، به قول امروزی‌ها «آن‌تایم». اگر یکی از اعضای کاروان در طول مسیر به بیماری دچار شود، چند‌روزی را با ماشین تدارکات حرکت می‌کند و به استراحت می‌پردازد. هیچ وقفه‌ای در حرکت زائران در کار نخواهدبود.

کاروان منتظران حضرت‌مهدی (عج) از لحظه‌ای که وارد کشور عراق می‌شوند، مهمان موکب‌های عراقی هستند و به قول معروف برای پذیرایی از آنها سر و دست می‌شکنند.

حاج نبی‌الله می‌گوید: قبل از سفر چند‌نفر از خیران عراقی که موکب دارند، از ما قول گرفته‌اند که در کشورشان مهمان آنها باشیم و صبحانه و ناهار و شام و اسکان بچه‌ها را تأمین می‌کنند؛ آنها فقط یک شرط دارند، لباسی را که در مسیر به تن داشتیم، به‌عنوان تبرک از ما هدیه می‌گیرند. این را هم بگویم هروقت زائران پیاده از کربلا به مشهد بیایند، ما هم برای آنها سنگ تمام می‌گذاریم و قدمشان روی چشم ماست.

 

روایت حاج نبی‌الله داوودی از زیارت گروهی با پای پیاده تا کربلا

 

از امروز من هم امام‌حسینی‌ام

در طول این مسیر از طریق فضای مجازی با زائران در تماس هستیم. مسیر پیاده مشهد تا کربلا برای زائران پیاده کاروان منتظران حضرت‌مهدی (عج) پر از خاطره‌های به‌یادماندنی است. البته همیشه رفتار مردم با آنها خوب و از سر مهر نبوده و گاهی در طول مسیر به زائران بی‌احترامی شده است.

روز‌ها پیاده‌روی در سرما سختی‌های خودش را دارد؛ نمونه آن زخم و تاول پا‌ها که ساده‌ترین سختی این راه بود

آقا نبی‌الله در یکی از این تماس‌ها می‌گوید: قبل از ساوه بودیم که راننده یک تریلی، ماشینش را به شانه خاکی جاده کشاند و یک بوق بنزی بلند زد تا هم بچه‌ها را بترساند و هم مثلا به ما بی‌احترامی کرده باشد. با بچه‌ها قرار گذاشتیم کلا بی‌خیال این آدم‌ها باشیم و راه خودمان را برویم. ولی کار خدا، دوباره ما و راننده تریلی با هم چشم‌در‌چشم شدیم.

تعریف می‌کند که دوساعت از پیاده‌روی‌شان گذشته بوده که می‌بینند راننده تریلی ناراحت و مستأصل گوشه جاده ایستاده و ماشینش هم خراب است.

می‌گوید: معمولا بین زائران کاروان افرادی با مشاغل مختلف پیدا می‌شود، از آشپز و دکتر و بنّا گرفته تا نانوا و راننده و مکانیک. انگارنه‌انگار که اتفاقی افتاده، بچه‌ها دست به دست هم دادند و ماشین راننده را تعمیر کردند. به آن آقا گفتم «چرا به ما فحش دادی؟!» او در جواب گفت: «شرمنده شما شدم. از امروز تا آخر عمرم من هم امام‌حسینی‌ام.»‌

 

حسن مثل قطب‌نما‌ست!

حسن فتاحی دانشجوی رشته حسابداری و یکی دیگر از زائران پیاده کاروان منتظران حضرت مهدی (عج) است. او ۲۵‌سال دارد و بار چهارم است که همراه کاروان پیاده عازم کربلا می‌شود.

مهدی از آنجایی‌که جوان‌تر و چالاک‌تر از بقیه افراد گروه است، بیشتر اوقات پیشتاز می‌شود و راه و چاه مسیر را به بقیه نشان می‌دهد، به‌خصوص در روز‌هایی که کاروان پیاده تا رسیدن به اتراقگاه به تاریکی می‌خورد. به قول حاج نبی‌الله، حسن مثل قطب‌نماست و در تاریکی مطلق مسیر‌ها را به بچه‌های کاروان نشان می‌دهد.

حسن می‌گوید: در این هوای سرد و زمین گل‌و‌شل، روزی یک ساعت راه رفتن هم واقعا سخت است، چه برسد به اینکه در سوز سرما، روزانه ۱۰‌ساعت راه بروید. روز‌های اولی که راه افتاده بودیم، مسیر بین قوچان تا فاروج سرمای شدیدی بود و گاهی هوا به بیست‌درجه زیر صفر می‌رسید، ولی بچه‌ها با عشق مسیر را دنبال می‌کردند و خم به ابرو نمی‌آوردند.

حسن خاطره شیرینی از اولین سفرش به کربلا دارد؛ می‌گوید: قبل از اولین سفرم یکی از رفقا زنگ زد و گفت «تو که بدون بالش خودت خوابت نمی‌برد، می‌خواهی کجا بروی؟ اصلا تا حالا غیر دست‌پخت مادرت غذای دیگری خورده‌ای؟!»

فکر کنم زنگ زده بود تا منصرفم کند. موفق نشد، اما مردد شدم. خودم هم شنیده بودم نظافت خیلی رعایت نمی‌شود و پیاده‌روی خیلی زیاد است. دلم را زدم به دریا و بی‌خیال حرف‌های رفیقم شدم. الان که به آن روز‌ها فکر می‌کنم با خودم می‌گویم فقط لطف خود امام‌حسین (ع) بود که من را طلبید و رفتم. در مسیر نه تمیزی و کثیفی مهم بود، نه جای خواب. حال و هوایی دارد که همه را به خودش جذب می‌کند.

 

روایت حاج نبی‌الله داوودی از زیارت گروهی با پای پیاده تا کربلا

 

زائر امام‌حسین (ع) روی چشم ما جا دارد

حسن جعفری پنجاه‌و‌پنج‌ساله هم از زائران کاروان پیاده منتظران حضرت مهدی (عج) است؛ از آن خوب‌های روزگار که تا حالا به ۲۵‌سفر کربلا رفته و چهاربار آن به‌صورت پیاده بوده است. او هم خاطرات شیرینی را در این سفر به چشم دیده است.

از ارادت مردم به زائران اباعبدالله(ع) که صحبت می‌کند، اشک در چشمانش حلقه می‌زند. از آن روزی که اهالی روستای باباقلی در اطراف کوهدشت استان لرستان، وقتی فهمیدند زائران امام‌حسین (ع) در روستای آنها اتراق کرده‌اند، برایشان سنگ تمام گذاشتند و سفره هفت‌رنگ چیدند.

حسن‌آقا می‌گوید: هرکس، هرچه در خانه‌اش داشت، جلو پای زائر امام‌حسین (ع) قربانی کرد، از غاز و اردک و مرغ گرفته تا گوسفند. آن روز بانی پذیرایی از بچه‌ها نیامده بود و روستایی‌ها وقتی فهمیدند ما خسته و گرسنه هستیم، از ما در خانه‌هایشان پذیرایی کردند. اهالی روستا می‌گفتند «زائر امام‌حسین (ع) روی چشم ما جا دارد.»

او با لبخند می‌گوید: البته همیشه اوضاع به این خوبی پیش نمی‌رود. گاهی بانی پذیرایی از بچه‌ها نمی‌آید و خودمان مجبور می‌شویم آستین بالا بزنیم و آشپزی کنیم. خودم این وظیفه را همیشه برعهده می‌گیرم. کلا آشپزی برای زائران را دوست دارم. برای همین بچه‌های کاروان به من می‌گویند «حسن‌آقا آشپز»!

 

روایت حاج نبی‌الله داوودی از زیارت گروهی با پای پیاده تا کربلا

 

سفری که گذرنامه‌اش را امام‌حسین (ع) امضا کرد

سیدعلی سیدی، مسن‌ترین زائر کاروان پیاده منتظران حضرت مهدی (عج) است که ۷۲‌سال سن دارد. به قول آقا نبی‌الله از جوان‌تر‌ها هم بهتر راهپیمایی می‌کند و در طول این سفر چهل‌و‌پنج‌روزه «آخ» هم نگفته است!

او دوازده بار پیاده‌روی مسیر مشهد به کربلا را تجربه کرده و حتی بعضی سال‌ها دوبار تجربه سفر پیاده به کربلا را داشته است؛ یک‌بار خودش را در روز اربعین به کربلا رسانده و یک بار هم در روز تولد امام حسین (ع).

آبان سال‌۹۴، حاج‌علی برای اولین‌بار دل به جاده کربلا می‌زند. او هربار که خاطره آن سفر کربلا را به یاد می‌آورد، احوالش دگرگون می‌شود؛ «بار اولی که عازم کربلا شدم، نه گذرنامه داشتم و نه ویزا. یک شناسنامه برداشتم و راه افتادم.

یادم می‌آید درآن سال، مأموران مرزبانی ایرانی و همچنین شرطه‌های عراقی خیلی سخت‌گیری می‌کردند. فتنه داعشی‌ها به اوج خودش رسیده و همین موضوع نیرو‌های امنیتی را نگران کرده بود. خیلی‌ها با گذرنامه و ویزا برگشت داده شدند و اجازه ورود به خاک عراق را پیدا نکردند. وقتی در صف ایستادم، با خودم گفتم تمام است؛ حتما من را هم برمی‌گردانند.

وقتی نوبت بازرسی و بررسی گذرنامه‌ام رسید، پلیس عراق در کمال تعجب با دست به من اشاره کرد که رد شوم و بروم! هاج‌و‌واج مانده بودم. غیر از مرز‌های ورودی، در طول مسیر هم مدام گذرنامه و هویت زائران را بررسی می‌کردند، اما تا پایان سفر، یک نفر از من نپرسید که چه کسی هستم و کجا می‌روم! یک نفر گذرنامه‌ام را بررسی نکرد.»

حاج‌علی سیدی دل نازکی دارد؛ باز هم اشک چشمانش جاری می‌شود و با حال خوبش می‌گوید: واقعا معجزه بود. یقین پیدا کردم که امام‌حسین (ع) من را به‌عنوان زائرش طلبیده است و نیم‌نگاهی به این نوکرش دارد. همین اتفاق انگیزه مسافرت پیاده سال بعد شد. من هرسال نشانه‌ای می‌بینم که باعث شده سال بعد هم مسافر کربلا باشم.

 

روایت حاج نبی‌الله داوودی از زیارت گروهی با پای پیاده تا کربلا

 

برای سفر بعدی لحظه‌شماری می‌کنیم

حاج نبی‌الله در پایان صحبت‌های رفقایش می‌گوید: روز‌ها پیاده‌روی در سرما سختی‌های خودش را دارد؛ نمونه آن زخم و تاول پا‌ها که ساده‌ترین سختی این راه بود و نمی‌گذاشت بچه‌ها درست راه بروند؛ یا مثلا یک بار نزدیکی‌های ساری زیر باران ماندیم و بعدش خیلی از بچه‌ها تب‌و‌لرز کردند و چند روزی زمین گیر شدند.

یا آن روز‌هایی که از زور خستگی نای راه رفتن نداشتیم و یا آن روز که در استان لرستان راه را گم کرده بودیم. این یک سفر پررنج است که همگی برای فرارسیدن نوبت بعدی‌اش لحظه‌شماری می‌کنیم.

 

* این گزارش چهارشنبه ۱۷ بهمن‌ماه ۱۴۰۳ در شماره ۶۰۶ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44