
از بین محصولاتی که با امضای یوسف و پدرش تا به امروز تولید شده، بسیاری از آنها به دست زائرانی که پا به آرامگاه فردوسی گذاشتهاند، خریداری شده و به خانههای آنها در شهرهای دیگر سفر کرده است؛ همان تابلوهایی که منقش است به تصویری از ضامن آهو، نام امامرضا (ع) و سلسلهالذهب یا تندیسهای رومیزی که فردوسی، نادرشاه، رستم، خیام، امامخمینی (ره)، شهید سردار سلیمانی، شجریان و... را نشان میدهند.
یوسف و پدرش با ابداعهای خودشان سعی کردند مرغوبیت و کیفیت محصولات هنریشان را بالا ببرند و تلاش آنها باعث شد مادهای به نام «پلیاستون» وارد هنر مجسمهسازی شود.
پای یوسف در دوازدهسیزدهسالگی به دنیای هنر باز شد و تاجایی پیش رفت که در بیستسالگی بدون گذراندن حتی یک ساعت کلاس آموزشی، طراح و سازنده تندیس و تابلو شد. ایدههای خلاقانه سیدیوسف نامورطباطبایی درکنار پدری که هنر در خونش بود، به خلق بیشاز دویست نمونهکار انجامید که برای نخستینبار طراحی و در تعداد زیاد تکثیر شدند.
او بعداز تجربه شاگردی برای مرحوم پدرش، حالا سالهاست با هنر دستش، انواع تابلوهای منقش به آیات قرآن، اشعار شاعران و تندیسهای رومیزی را تولید میکند. کاری که دوست دارد در آینده با کمترین هزینه بهعنوان شغل خانگی، آن را گسترش دهد.
در خانهشان در محله امیریه، در و دیوارها، کنسول و گنجه و کمدها پر از تابلو و تندیسهای مختلف است که مادر خانواده با ظرافت چیده است تا هنر دست پسر و همسر خانواده را نشان دهد؛ خانهای که بیشتر شبیه موزه است و هرگوشه از آن با اثری هنری زیبا شدهاست.
سیدیوسف، معرف هریک از آنها با سال تولیدشان میشود و میگوید: سال ۱۳۷۳ در چنین خانهای که هنر از در و دیوارش میبارید متولد شدم. مرحوم پدرم، سیدعلی، عکاس بود که با آغاز جنگ و کسادی بازار، شغلش را کنار گذاشت. بعداز تغییر چندشغل درکنار تولید لباس، دستی به گچ برد و شروع به تولید مجسمهگچی کرد.
در دهه ۸۰ بعداز دوسال تحقیق تصمیم گرفت بیشتر روی این کار وقت بگذارد و سال ۱۳۸۴ تولید انبوه مجسمه و تابلو را شروع کرد. آن روزها من بهعنوان تکپسر خانه تنها وردستش بودم که، چون نقاشی خوبی هم داشتم، در طراحی کمکش میکردم.
آنطورکه او به خاطر میآورد، قبل از سال ۱۳۸۴ او بههمراه پدرش، گچ را در قالبها میریختند، بعداز خشکشدن ساعتها تراش میدادند و تندیس و تابلو تولید میکردند. در استفاده از گل هم روش به همین صورت بود، با این تفاوت که مجسمههای گلی را برای پخت وارد کوره میکردند. کار نهایی را رنگ میزدند و به بازار عرضه میکردند.
سیدیوسف سالها این غبار گچ و گل را به جان میخرد تا اینکه درکنار پدر تبدیل به هنرمند مجسمهساز میشود؛ «مرحوم پدرم آموزش ندیده بود. من هم مثل او به کلاس نرفتم و زیر دستش روشهای اولیه را یادگرفتم. البته هرکدام هرروشی داشتیم، ابداعی خودمان بود و سعی میکردیم روشی را به کار ببریم که در کمترین زمان تابلو و تندیس آماده شود. بهعنوان مثال وقتی میخواستم چهرهای را روی بشقاب و... طراحی کنم، عکس پرینتگرفته از چهره موردنظر را روی خمیر اولیه میچسباندم، بعد به همه قسمتها سوزن میزدم. سپس محل سوزنها را میتراشیدم تا به چهره میرسیدم.»
سیدیوسف به پیشنهاد پدر برای اینکه این کار را اصولیتر بیاموزد، حتی بعداز قبولی در رشته کامپیوتر، به دانشگاه نمیرود و بهعنوان شاگرد پدر به کارش ادامه میدهد؛ «مرحوم پدرم خیلی تلاش کرد تا من اینکاره بشوم و خداراشکر که هنرش زمین نماند و من و دوخواهرم هنرمند شدیم.»
آنچه تندیسهای رو میزی و تابلوهای سیدیوسف و پدرش را خاص کرد، ماده اولیه ساختشان بود که خودشان بعداز سالها کار با گچ به آن رسیده بودند. او میگوید: ششثبت اختراع داریم که مربوطبه رنگ و رزین است. البته بیشتر این اختراعها مربوطبه پدر هست و من ایدهدهنده بودم. آن زمان در رشته ریاضی درس میخواندم.
آن روزها من بهعنوان تکپسر خانه تنها وردست مرحوم پدرم بودم که، چون نقاشی خوبی هم داشتم، در طراحی کمکش میکردم
طبق گفتههای سیدیوسف آنها مادهای به نام رزین ضدآب تولید کردند که بهعنوان اختراعشان ثبت هم شدهاست. ابتدا برای اینکه این ماده آزمایشش را پس بدهد، برای ضدآب کردن جداره استخرها از آن استفاده میکردند. بعد این مایع را وارد خمیر مجسمهسازیهایشان کردند تا ضدآب باشد.
آنها تولید خمیر ضداسید و مقاوم دربرابر فشار، پنل مقاوم دربرابر فشار و ضربه، پلیاستون و تولید پوکه ساختمانی با مواد بازیافتی را هم در کارنامه خودشان دارند؛ موادی که از بیشتر آنها در تولید تندیس و تابلو بهره میبرند.
او تعریف میکند: ماده پلی استون را که ساختم، رزینی سرد بود که مثل مواد قبلی، بویی سمی و سرطانزا نداشت و از طرف دیگر با قیمتی مقرونبهصرفه تولید میشد. از آن روز به بعد با پدر تندیس و تابلوها را با این ماده تولید کردیم و بیشتر نمونههای کارمان همچنان با این ماده تولید میشود.
به گفته خودش از مواد تولیدی آنها در ساختوساز خانههای سرپل ذهاب بعداز زلزله شدید چندسال گذشته استفاده شدهاست؛ «آن زمان تولید این مواد را برای مقاومسازی خانهها به ما سفارش دادند که درکنار تولیدات هنری انجام دادیم.»
سیدیوسف که خیلی زود پایش به دنیای کار باز شدهاست، در این سالها با آموزش، چندین نفر را وارد حوزه ساخت تندیس، مجسمه و تابلو کردهاست و یک خاطره شیرین از آموزشدادن در زندان دارد؛ «حدود یکسال در زندان چناران و مشهد به آموزش خمیرگیری، تراش و تولید تابلو و تندیس به زندانیها پرداختم. البته بیشتر روزها به زندان چناران میرفتم که همه پیشینه مواد مخدر داشتند.
تا آن روز از زندانیها میترسیدم، اما این آموزشها و مواجهه رودررو با آنها نهتنها فکرم را عوض کرد، بلکه الان میتوانم بگویم خیلی از آنها نیروی کار خوبی بودند که دل به کار میدادند و دوست داشتند هنگام آزادشدن از زندان، هنری برای کسب درآمد داشته باشند.»
نامور میگوید مردم بیشتر تابلو سفارش میدهند تا تندیس. او بیشتر این تابلوها را با ماده ابداعی خودش میسازد، اما بین تندیسهایش، نمونه فلزی و مومی هم هست؛ مثل نقش رستم که بهتازگی ساخته شده تا در تعداد زیاد تکثیر شود.
آنچه تندیسهای رو میزی و تابلوهای سیدیوسف و پدرش را خاص کرد، ماده اولیه ساختشان بود
سیدیوسف تأکید میکند که هنرمند باید خلاق باشد و برای اینکه کار جدیدی عرضه کند، در بیشتر کارها طراحی را خودش انجام میدهد؛ «در این سالها برای تولیداتمان که قابل شمارش نیست، حداقل دویستنمونه جدید را طراحی و اجرا کردهام که یکی از آنها تابلو خورشید هشتم است و تعداد زیادی از آن را تولید و به بازار ارائه کردیم.»
بیشترین آثاری که از سیدیوسف میتوان در بازار هنر یافت، تندیسهای رومیزیاش است که به سفارش آرامگاه فردوسی تولید کردهاست و تابلوهای منقوش به آیات قرآن و امامرضا (ع) که به سبب کشش بازار تولید شدهاست.
او که هیچوقت بدون وضو دست به نوشتن آیات نمیزند، بر این باور است که برکات نوشتن آیهها و نام مبارک ائمه (ع)، برکت زندگیاش بودهاست.
سیدیوسف معتقد است که هنر نباید فقط برای پولدرآوردن باشد. برای همین سالهاست بخشی از تولیداتش را که بیشتر تابلوست، هدیه میدهد.
تعریف میکند: سالها بود فکر هدیهدادن این محصولات هنری را در ذهن داشتم و البته همچنان هم در این فکر هستم تا برای ترویج درست دین، هدیههایی هنری بدهم که دستساخته خودم باشد. به همیندلیل سال ۹۳ به پدرم پیشنهاد کردم بهجای دادن پول در روز عید غدیر، هنر دستمان را هدیه کنیم. چون پولی ماندگار نبود، اما تندیس و تابلو را که متبرک به نام حضرتعلی (ع) بود، در خانه به یادگار نگه میداشتند.
شاید باورتان نشود که بعداز گذشت ۱۰ سال از این تصمیم، امروز به خانه هریک از آشنایان و فامیل که میرویم، میبینیم چندتا از این تندیسها و تابلوها را روی در و دیوار خانههایشان به یادگار نگه داشتهاند.
سیدیوسف هرسال از یک ماه مانده به عید غدیر خم، تولید آثار هنری برای این عید را شروع میکند و این هدیهها را که در تولیدش از بهترین مواد بهره میبرد، حداقل به پنجاهخانواده تقدیم میکند.
به عقیده نامور، هنر چندان پولی ندارد و هنرمند مجبور است برای امرار معاش درکنار علاقهاش، کار دیگری هم انجام دهد. خود او سالهاست کار عمرانی میکند که از همین طریق کمکخرج خانواده بهویژه در سالهای بیماری مرحوم پدرش بود.
همچنان هم در این فکر هستم برای ترویج درست دین، هدیههایی هنری بدهم که دستساخته خودم باشد
روایت او از تلفیق هنر و عمران چنین است: من سالهای زیادی از عمرم را برای هنر گذاشتم و وقتی کار عمران را شروع کردم، سعی کردم از همان تجربه استفاده کنم. بهعنوان مثال از رزین تولیدی خودم که در ساخت خمیر مجسمه استفاده میکردم، در مرحله بتنریزی بهجای گذاشتن اسپنسر پلاستیکی بهره بردم. با این جایگزینی از نظر مالی در پروژه صرفهجویی کردیم.
بااینکه این روزها کار عمران را هم دنبال میکند، یکی از دغدغههایش، گسترش و توسعه هنر تابلو و تندیسسازی است. برای همین بهدنبال آن است که این هنر بهعنوان شغلی خانگی به خانهها راه یابد؛ «ما سالها در کارگاه به تولید تابلو و تندیس پرداختیم. اما با بیمارشدن پدر ساکن آپارتمان شدیم و من مجبور شدم در یک اتاق به تولید محصولات هنری ادامه بدهم.»
او با همین تجربه قصد دارد تولید انبوه قالبها را که ریزهکاری دارد، خودش انجام دهد و با قراردادن مواد اولیه و آموزشهای ابتدایی دراختیار افراد، این هنر را بهعنوان شغلی خانگی ترویج دهد.
برای سیدیوسف که در این سالها همیشه با پدر کار کرده و اثر دست هردویشان روی خمیر تابلو و تندیسها به یادگار مانده است، روزهای نبود پدر، سخت میگذرد، درحدی که چندان دل و دماغ تولید ندارد.
پدرم با دیدن مجسمه خودش گفت اگر میلیاردها به من پول میدادند، به اندازهای که هنر دستان یوسف را دیدم، خوشحال نمیشدم
از طرف دیگر دوست ندارد این سفارش پدر را که «نباید هنر دستمان زمین بماند»، نادیده بگیرد.
او با تأکید بر اینکه «مرگ، خاموشی هنرمند نیست» میگوید: در روزهای آخر دبیرستان، یک روز یک کیسه گل کاشی برداشتم و پنهانی در گوشهای از کارگاه، شروع به ساخت تندیس پدر کردم. سیزدهروز طول کشید و وقتی روز پدر، این تندیس را به او هدیه دادم، لبخند عمیقی زد و گفت «اگر بابت سالها مشغولبودنم در این هنر، میلیاردها به من پول میدادند، به اندازهای که هنر دستان یوسف را دیدم، خوشحال نمیشدم.»
حتما پدر آن روز هنر خودش را در من دید. سالها سختی در این راه که درآمد چندانی هم ندارد، میارزد به همان لبخندی که آن روز از سر رضایت بر لبان پدر نقش بست.
* این گزارش پنجشنبه ۴ بهمنماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۸۱ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.