دانشجوی دکترای مدیریت بازرگانی است و بیشتر از عناوین و پستها و سمتها در اندیشه این است که باری را از روی دوش همنوعی بردارد. این کار و مسیر را بالاترین عبادت میداند و وظیفه هر انسانی که خدا به او نعمت سلامتی، پول و زندگی داده است.
بهمن که بیاید، سیوهفتمین زمستان عمرش را پشت سر میگذارد. محمدامیر شعبانی، هممحلهای ما در آزادشهر، بی سروصدا، گلخانه و گلفروشیای راه انداخته است تا درکنار حمایت از کودکان کار، امکان کاربرای زنان سرپرست خانوار را نیز فراهم کند، از طرفی دست کودکان مبتلا به اوتیسم و کوتاهقامتان را بگیرد و به آنها کمک کند به خودباوری برسند و با اعتمادبهنفس و عزتنفس در جامعه روی پای خود بایستند.
او کسی است که برای اولینبار گل فروشهای سر چهارراهها را در مشهد ساماندهی کرد تا با لباس فرم و سازمانیافته کار خود را ادامه دهند؛ طرحی که به این قشر آسیبدیده اجتماع، عزتنفس و اعتمادبهنفس بخشید.
با بازشدن درِ گلخانه، عطر گل نرگس مشاممان را پر میکند. محوطه مسقف حیاط پر است از قفسههای فلزی که سرتاسرش با گلهای سرسبز و گلدانهای رنگی پوشیده شده است. در بالکن بزرگ حیاط، اتاقکی شیشهای دیده میشود که در آن، سبدهای گل تزئینشده در قفسهها و دستههای متنوع گل در سطلها جا گرفته است.
بوی عطر گل نرگس در این قسمت بیشتر به مشام میرسد. پا به داخل گلخانه که میگذاریم، قفسههای رنگی مملو از باکسهای تزئینی مناسبتی هدیه روز پدر، گلهای زینتی و... دیده میشود. اول صبح است و هنوز آمدوشد مشتریها شروع نشده است.
از محمد امیرمی خواهم از داستان ساماندهی گلفروشهای سر چهارراهها برایمان بگوید و او اینطور توضیح میدهد: اجرای طرحی با عنوان ساماندهی گلفروشهای سر چهارراهها ازسوی اتحادیه گل و گیاهان آپارتمانی به من پیشنهاد شد. برای این طرح، تحقیقات و پژوهشهای زیادی انجام دادم. درنهایت به این نتیجه رسیدم که متکدیها که به شیوههای مختلف سر راه مردم قرار میگیرند، حذفشدنی نیستند؛ بلکه باید تبدیل وضعیت شوند. طرح به اتحادیه گل و گیاهان و در ادامه سازمان میادین شهرداری ارائه شد و مورداستقبال قرار گرفت و استارت کار از آذر ۹۳ زده شد.
به گفته او گلفروشهایی که تا قبل اجرای طرحش در هر ساعتی و سر هر چهارراهی حاضر میشدند، حالا دارای ساعت کار و مکان مشخص بودند. لباس فرم مخصوص داشتند و گلها بهروز و داری برچسب قیمت بود.
ایده «چهارشنبهها لبخند» و دادن گل به صورت هدیه به مردم، نگاه مردم شهر را به گلفروشهای شهر تغییر داد و درمقابل عزت نفس و حس ارزشمندی در گلفروشها بیشتر شد. اما طرح ساماندهی گلفروشان سر چهارراهها پساز پشتسر گذاشتن فراز و فرودهایی، اسفند۱۴۰۲ در مزایدهای به دیگری واگذار شد.
شعبانی که درکنار انجام خدمات اجتماعی، شغل و حرفهای برای خود دارد، در همان کار هم سعی کرده است زکات دانشش را با گرفتن دست کسانی که برای یاری، دست به سمتش دراز کردهاند، ادا کند.
سعید حیرانی چندسال قبل درزمینه تولید گیاه کاکتوس فعالیت داشت، اما در گذر زمان، کارش رونق گذشته را از دست داد و مجبور به تغییر شغل خود از فروش مستقیم به آنلاین شد. او این روزها بیشتر ساعات شبانهروز را در اتاقکی که شعبانی دراختیارش قرار داده، به کسبوکار آنلاین خود مشغول است و در کنارش کار تبلیغ تولیدات مجموعه گل و گیاه او را هم برعهده دارد.
شعبانی تعریف میکند: ما باتوجهبه کارمان با تولیدکنندگان گل و گیاه همکاری میکنیم. آشنایی با سعیدآقا هم در همین راستا بوده است. او بعد از اینکه به دلایلی کار تولید گیاه کاکتوس را کنار گذاشت، با ما در ارتباط بود و گاه برای فروش آنلاین سفارشهایش، از مجموعه ما گل تهیه میکرد. من، چون جنم کار و پیشرفت را در وجودش دیدم، خواستم به مجموعه ما بیاید و همینجا با ما کار کند. اینجا اتاق و سیستمی دراختیارش قرار داده شد تا کار فروش آنلاین خود را ادامه دهد.
میلاد حضرتعلی (ع) و روز پدر است و بازار سفارش گل و باکسهای هدیه در گلخانهاش، داغ. میانه گفتوگو بارها صدای زنگ در به صدا درمیآید. شعبانی همانطورکه جواب مشتریها را میدهد، به باکسهای تزئینی روی قفسهها اشاره میکند و میگوید: این جعبهها را بانوان سرپرست خانوار احمدآباد، یکی از روستاهای اطراف مشهد، تهیه میکنند.
او همچنین به سبدهای نایلونی بزرگ میوه که شمعهای تزئینی رنگی در آن مرتب روی روزنامهای چیده شده است، اشاره میکند و میگوید: این شمعهای تزئینی را زوج جوانی که تازه ازدواج کردهاند، برای ما آوردند. این برای من خیلی ارزشمند است که دو نفر که تازه زندگی خود را آغاز کردهاند، درکنار هم کاری را با ذوق شروع کنند. حمایت من از این زوج به این شکل است که سعی میکنم با پیداکردن بازاری برای ارائه تولیداتشان به آنها انگیزه بیشتری برای ادامه کار بدهم؛ چون باور دارم قدمی که برای خدا برداشته شود، بیجواب نمیماند.
در مجموعه «هایپرگل» محمدامیر، جوانان بسیاری به کار مشغول شدهاند که هرکدام داستانی دارند. امیرحسام مبتلا به بیماری اوتیسم است و گفتوگو و همکلامشدن با او سخت. ۲۱سال دارد و از هشتسالگی کنار دست محمد امیر است.
به گفته همه آنهایی که در این مجموعه کار میکنند، امیرحسام مثل آچارفرانسه است و بدون او کارها لنگ میماند.
زمانی که من به اینجا آمدم، چیزی از گلآرایی نمیدانستم. صفرتاصد کار را آموزش دیدم و همینجا مشغول به کار شدم
زهرا تختفیروزه ششسالی میشود که در این مجموعه فعالیت خود را شروع کرده است. او از حمایتهای محمدامیر شعبانی میگوید و کمکهایی که به او کرده است؛ «زمانی که من به اینجا آمدم، چیزی از گلآرایی نمیدانستم. صفرتاصد کار را آموزش دیدم و همینجا مشغول به کار شدم.»
او که از انتهای بولوار توس به اینجا میآید، ادامه میدهد: در مدتی که اینجا کار میکنم، فهمیدهام آقای شعبانی دوست ندارد بقیه متوجه قدمهایی که برای دیگران برمیدارد شوند، اما موضوع تهیه بستههای حمایتی را که گاه در آمادهسازیشان کمک میکردیم و آن بستهها شامل حال خود ما هم میشد، نمیشد پنهان کرد.
«چندنفری هم از انجمن کوتاهقامتان چندسالی در این مجموعه مشغول کار بودند تا اینکه برای خود صاحب شغل و هنری شدند و رفتند.» اینها را زهراخانم میگوید و از قطعنشدن حلقه ارتباط آن دوستان با حامی خود، محمدامیر شعبانی، تعریف میکند.
سیدهمبینا مهدوی بعداز گذراندن دوره شمعسازی و فراگرفتن کار، تنها دغدغهاش فروش کارهایش بود. او تعریف میکند: بعداز گذراندن دورههای ساخت انواع شمع تنها نگرانیام نداشتن بازار برای عرضه تولیداتم بود. بعداز آشنایی با آقای شعبانی، ایشان بدون هیچ، اما و اگری قبول کرد برایش نمونه کار تولید کنیم. این موضوع واقعا برای من که تازه وارد این کار شده بودم، انگیزهبخش و امیدوارکننده بود.
- برداشتن قدمهای خیرخواهانه چقدر در زندگی مادی و معنوی شما تأثیر داشته است؟
بدون شک بینهایت. اول از همه ما همسایه امامرضا (ع) هستیم و هرچه داریم، از سر لطف امام خوبیهاست. من شک ندارم هرکسی قدم خیری در هرزمینهای بردارد، از نگاه خدا پنهان نمیماند. اما نه در این کار و نه هیچکاری، نخواستهام با این حمایتها که دلی بوده و زکات نعمتی که خدا به من داده است، تجارت کنم.
- چه شد که اصلا بهسمت کارهای فرهنگی و اجتماعی کشیده شدید؟
شانزدهساله بودم که در مسجد حمزه محله سراب، محل زندگیام، فرماندهی پایگاه بسیج به من محول شد. در هجدهسالگی در مرکز مشاوره جوانان آستان قدس رضوی مشغول به کار شدم. حضور در مراکز فرهنگی و اجتماعی سبب شد علاقهام به این دست فعالیتها و برنامهها کشیده شود.
- آیا هنوز با بچههای گلفروش سر چهارراهها ارتباط دارید؟
بله، خیلی با من تماس میگیرند و از برگشتن به روزهای بیسروسامانی میگویند. حتی از من خواستند برای تأمین گل به اینجا بیایند که، چون کار را تحویل داده بودم، برای اینکه حرف و حدیثی نباشد، موافقت نکردم. اینها گفتن ندارد، اما سال گذشته ۶۰۰میلیونتومان از خیران برای تهیه بستههای حمایتی همین بچهها و دیگر کودکان کاری که در طول سالها شناسایی کرده بودم، جمعآوری شد.
- در این حمایتها نفع و تبلیغ و درآمد فعالیتهای شخصی هم مدنظر بوده است؟
حتی اندازه سر سوزنی نه. خدا از نیت انسانها خبر دارد و هر قدم خیری برای هرکس برداری، خیرش، چه مادی و چه معنوی، به زندگیات برمیگردد. خیلی جاها میدانستم هزینهکردن برگشت ندارد، اما برای راحتی و آسایش بچهها در سرما و گرما هزینه میکردم.
- شما در حوزه کارآفرینی هم خدماتی داشتهاید؟
بله، در زمینه کارآفرینی تدریس میکنم. اوایل فعالیت، با سازمانها و ارگانهای بسیاری بهصورت پیمانی کار قبول میکردم، ازجمله برگزاری اجلاسیه، سمینار، کلاسهای آموزشی و فرهنگی و برپایی جشنوارههای مختلف که بهطور میانگین مستقیم و غیرمستقیم حدود صدنفر در آنها مشغول به کار میشدند. بعدها که مجموعه خودم را راهاندازی کردم، بخشی از تولیدات را به زنان سرپرست خانوار سپردم تا خریدار مستقیم تولیداتشان، خودمان باشیم و واسطهها حذف شود.
خیلی جاها میدانستم هزینهکردن برگشت ندارد، اما برای راحتی و آسایش بچهها در سرما و گرما هزینه میکردم
- شنیدهایم به درخواست انجمن کوتاهقامتان برای آنها کلاس برگزار کردهاید.
بله. چند سال قبل به درخواست یکی از اعضای انجمن، کلاسهای آموزشی برای تعدادی از این دوستان برگزار شد. دوسهنفری از آنها هم چندسالی را تا مستقلشدن در مجموعه کاری خودم مشغول به کار بودند.
- چالشهای بزرگ کاری شما در طول دو دهه خدمات اجتماعی چه بوده است؟
شناسایی و مقابله با «شکیب» ها؛ کسانی همچون شخصیت شکیب سریال «آوای باران» که بچههای بیپناه را برای تکدیگری به بهانه فروش گل، آدامس و... به کار میگرفت و ازطریق آنها درآمدزایی میکرد. شناسایی این افراد و مقابله با مخاطرات و تهدیدهای این آدمها یک سمت ماجرا بود، مجابکردن مسئولان برای برخورد قضایی و ورود به ماجرا سمت دیگر داستان.
- شنیدهایم سر طرح ساماندهی گل فروشهای سر چهارراهها ماجراهایی داشتهاید؟
کسانی که دوست نداشتند طرح ما اجرا شود، کلیپی غیرواقعی تهیه کرده بودند از بهظاهر گلفروشی با لباس فرم ما که او را آزار و اذیت میکنیم و چنین و چنان. این کلیپ برای برنامه «حالا خورشید» رضا رشیدپور فرستاده شد و روی آنتن رفت. مستندی از این طرح تهیه کردم و برای برنامه فرستادم.
بعد ازطرف رضا رشیدپور برای حضور در برنامه دعوت شدم. پخش کلیپی از فعالیتها و برنامههای ما و بعد هم صحبتهای خودم، زمینهای شد تا بعداز چندروز از پخش آن برنامه، از دفتر آقای قالیباف که آن زمان شهردار پایتخت بود، تماس بگیرند و از من برای اجرای طرحی مشابه در تهران دعوت کنند.
- پس خارج از استان هم فعالیت و خدماتی داشتهاید.
بله، اما نه طرح ساماندهی گلفروشها و متکدیها، زیرا این موضوع در تهران با مشهد فرق دارد. بعد از رد آن طرح در تهران، کار ساماندهی مرکز معتادان و کارتنخوابها به من واگذار شد. حدود چهارصدنفر بودند که ضمن کارآموزی و اشتغالزایی، کلاسهای روانشناسی و اعتمادبهنفس و خودباوری هم برایشان برگزار میشد.
* این گزارش پنجشنبه ۲۷ دیماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۸۰ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.