شاید قبولی در رشته پزشکی برای خیلیها آرزو باشد، اما برای محمد اویسی که تنها قبولی پزشکی دانشگاه سراسری مشهد از شهرستان خلیلآباد کاشمر در سال ۱۳۷۱ بود، کاری دلچسبتر از این هم وجود داشت.
وقتی بعد از سه سال درسخواندن در این رشته میخواست دانشگاه را رها کند، به همشهریهایش فکر میکرد که آوازه قبولی او را شنیده و منتظر بودند با مدرک پزشکی به شهرشان برگردد، اما او با ایدههایش به کاشمر برگشت و «طلوع دهکده جهانی روستا» را راهاندازی کرد؛ مجموعهای که بیش از ۱۰ نفر بهصورت مستقیم و بیش از صد خانواده از روستاهای خراسان بهصورت غیرمستقیم از طریق آن روزیشان را تأمین میکنند.
البته دستیافتن به این مجموعه به این آسانیها نبود. اویسی مسیر سختی را پیموده و با چندین کار دشوار دستوپنجه نرم کرده، بالا و پایین بسیاری را چشیده تا بالاخره راهی را که باید در آن قرار میگرفته و روح سرکشش با آن سازگاری داشته را پیدا کرده است.
چهار سالی میشود که او برای توسعه کارش از کاشمر به مشهد آمده و خیابان شهیدکاشانی در محله بالاخیابان را برای زندگی انتخاب کرده است تا همجواری با امامرضا (ع) درد دوری وطنش را کم کند.
برای اینکه فقط دانشگاه را تمام کرده باشد، لیسانس بهداشت را گرفت و وارد بازار کار شد. بهگفته خودش سر سودایی در مباحث دینی و عرفان داشت و همین امر باعث میشد در هر کاری دوام نیاورد: سال ۱۳۷۴ ازدواج کردم و بعد از آن در یک تعاونی اعتباری مشغولبهکار شدم.
با اینکه معاون شعبه بودم، استعفا کردم، چون نوع معاملات برایم توجیه شرعی نداشت. بعد از آن رفتم دفتر تبلیغات اسلامی و در قسمتهای مختلف کار کردم و معاون امور مالی بودم، اما ناگهان فیلَم یاد هندوستان کرد و استعفا کردم و برگشتم کاشمر.
اویسی یاد کارهای جوانیاش که میافتد، میخندد؛ رهاکردن پزشکی، رهاکردن تعاونی اعتباری، رهاکردن دفتر تبلیغات و اینبار هم رهاکردن زندگی در شهر بزرگ و برگشتن به دیار مادری. حتی هشت سال اول زندگیاش بچهدار نشده بود، فقط به این دلیل که فضای واقعی زندگی را در شهر بزرگ حس نمیکرد.
شعری را به یاد میآورد و میگوید: شعر مولوی را بالای سر تختم در خوابگاه نوشته بودم؛ «خنک آن قماربازی که بباخت هر چه بودش/بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر.» این شعر برگرفته از روحیات درونیام بود. در زندگی هر کاری را که با روحیاتم مطابق نباشد، رها میکنم. روشم برای تغییر مسیر این است که اول پلهای پشتسر را خراب میکنم. به همین دلیل استعفا کردم و رفتم کاشمر و از کار سخت دامداری شروع کردم؛ پروارکردن گوسفند.
روزهای اول خیلی با خودم مشکل داشتم. ماه رمضان بود، با دهان روزه، بیلبهدست، رسیدگی به گوسفندها، اما با وجود تلاشی که کردم، نتیجه ملموسی ندیدم. بعد وارد مقوله گاوداری شدم، با شرکایم کنار نیامدم و آن را هم رها کردم. سهمم دست شرکا مانده و دستم خالی بود.
در مسیری که پیموده، حمایتهای همسرش را داشته است. دختر بزرگ خانواده که توجه خاصی به او میشد، هر جایی که آقا محمد تصمیمی گرفته، او همراهش بوده و حمایتش کرده است. بعد از کوچشان به کاشمر، با همان وضع بیثبات کاروبار، چهار فرزند به دنیا آوردند و هیچگاه ناامید نشدند.
اویسی میگوید: همسرم اصلا سختی نکشیده بود، اما در زندگی با من سختترین اوضاع را تحمل کرد و تاکنون اعتراضی نداشته است. من هیچوقت احساس نمیکنم دربند هستم و بهراحتی برای کار و زندگی تصمیم میگیرم. بعد از گاوداری، کارگری در یک کارگاه دستگاه شکلات را شروع کردم و بعد از شش ماه شدم پیمانکار همانجا.
من هیچوقت احساس نمیکنم دربند هستم و بهراحتی برای کار و زندگی تصمیم میگیرم
بعد در خلیلآباد مدیرعامل یک شرکت تعاونی شدم که کارش خریدوفروش نهادههای دامی و شیر بود و همین دلیلی شد که شرکتی زدم برای خریدوفروش ارزاق یارانهای. سه مرکز شیر و مواد غذایی و نهادههای دامی زدم. روزی صد تن شیر از استان صادر میکردم. به من شیرفلکه میگفتند، یعنی به هر طرف شیر را بچرخانی، شیر گاو همانجا میرود. بعد شدم مدیرداخلی کارخانه گیاهان دارویی. بعد از آن ایدهای در ذهنم شکل گرفت و رفتم سراغ فروشگاه روستا.
خندهای که روی لبهای محمدآقا نشسته است، نشان میدهد همیشه همین آرامش و اطمینان همراهش بوده است. مسیری که در پانزده سال پیموده، تجربهاندوزی بوده برای ایدهای که سال ۱۳۹۷ به تحقق پیوسته است.
او تصمیم میگیرد از کشاورززادهبودنش استفاده کند و پل ارتباطی باشد بین کشاورز و مصرفکننده: به این نتیجه رسیدم که روستایی تولیدکننده است و معمولا تولیدکننده نمیتواند فروشنده خوبی باشد. گروهی تشکیل دادم، پلتفرمی تعریف کردیم و با اجارهکردن یک انبار بهعنوان بارانداز کالا، کار شروع شد. خیلی مهم است که چطور به شبکه روستایی دست پیدا کنیم. من خودم روستازادهام و به همین دلیل توانستم با روستاها ارتباط بگیرم.
در صد روستا یک نفر را بهعنوان تولیدیار روستا معرفی کردیم، نرمافزار «روستافیلم» طراحی کردیم، محتوای تصویری از باغ و روستا و مزرعه تهیه کردیم تا روایت روستا را مستقل از کالا تعریف کنیم. در کنار آن سامانهای را طراحی کردیم با عنوان «مصرف روستا» که دو نوع مصرف را مدنظر داشته باشیم؛ یک نوع مصرف خانوار و یک نوع مصرف برای تولیداتش مانند ابزار و نهاده و....
با عشق و علاقه از تولیدات روستایی حرف میزند، از مادری که خط تولید یک خانوار است. او نگاه جالبی به بهداشتیبودن محصولات روستایی دارد و میگوید: نوع نگاه ما به بهداشت اشتباه است. ما ظاهر و بستهبندی محصولات را میبینیم، اما محصولی که یک مادر در روستا تولید میکند، محصولی که خودش، شوهرش و بچههایش از آن میخورند، جای شک و تردیدی ندارد که بهداشتی است، چون اگر خودشان مریض شوند، یک خط تولید را خوابانده و زندگیشان به مشکل میخورد.
یک سال زمان برد تا محمدآقا توانست محصولات را برای ارسال به بازار هدف آماده کند؛ درست ۱۵ بهمن ۱۳۹۸ که بیماری کرونا همهچیز را به تعطیلی برد. اما او که مرد کارهای سخت و روزهای سخت است، ایدهای نو به ذهنش رسید: تصمیم گرفتیم بارانداز و انبار را حذف کنیم و درگاهی باشیم برای ارتباط مصرفکننده و تولیدکننده و بخش مجازی را فعالتر کردیم.
بحث آموزش کسبوکار را هم با عنوان پایدارسازی مشاغل شروع کردیم و بیشتر همکاریمان با کمیته امداد است برای افرادی که وام اشتغالزایی میگیرند و درست نمیدانند چه کنند که سرمایهشان هدر نرود.
اویسی کلاسهایی برای آشنایی کارآفرینها برگزار میکند، چون معتقد است راه نجات مشاغل خرد در کنار هم قرارگرفتن است: همپوشانی و همافزایی باعث رشد میشود و مانند یکجور همسفرهبودن است.
مسئله آموزشی دیگری که بهصورت جدی به آن پرداختهایم، فقه کسبوکار است. در گذشته حجرههای علما در میان بازار بود و کسبه سؤالاتشان را از آنها میپرسیدند؛ حالا ما بهسراغ کسبه جوان میرویم و مسائل شرعی کسبوکار را برایشان توضیح میدهیم.
او با گروهی که در کنار خودش دارد، علاوه بر راهاندازی دوباره بارانداز محصولات در خیابان شهیدکاشانی، در زمینه کاریابی و تولید محتوای رسانهای هم فعالیت میکند و معتقد است همه این شاخوبرگها مربوط به همان تنه تنومند دهکده جهانی روستاست.
* این گزارش پنجشنبه ۲۰ دیماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۷ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.