کد خبر: ۱۱۱۹۷
۱۶ دی ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۰
اقبال مردم به پارچه‌های ایرانی کم شده است

اقبال مردم به پارچه‌های ایرانی کم شده است

محمدرضا ریاحی‌نژاد می‌گوید: متاسفانه پارچه‌های ایرانی جدید مانند پارچه‌های قدیم مرغوبیت و مقاومت لازم را ندارند. این کار باعث استقبال‌نشدن از جنس ایرانی و اقبال مردم به جنس خارجی شده است.

اگرچه این روز‌ها تجملات، گرانی و... دست‌آویزی برای کسب ثروت و درآمد‌های کلان و بادآورده شده است، هنوز هم خیلی‌ها مانند پارچه‌فروش محله امام‌خمینی ۸۹ روزی اندک، اما حلال را به درآمد فراوان، اما غیرحلال ترجیح می‌دهند. به مغازه‌اش می‌رویم و با او دوستانه گفت‌و‌گو می‌کنیم. باوجودی‌که مشتری در مغازه است، صاحب مغازه با رویی خوش ما را می‌پذیرد.

 

شاگردی در مغازه پارچه‌فروشی

محمدرضا ریاحی‌نژاد متولد سال ۱۳۳۱ است. او دوران کودکی خود را همین‌جا یعنی محله امام خمینی ۸۹ گذرانده است. محمدرضا در هفت‌سالگی به مدرسه می‌رود و دوره ابتدایی را پشت سر می‌گذارد و در ۱۲ سالگی به‌عنوان شاگرد پارچه‌فروشی مشغول به کار می‌شود.

او دراین‌باره می‌گوید: اول خیابانی که ما در آن زندگی می‌کردیم، یک مغازه پارچه‌فروشی قرار داشت که صاحب آن با پدرم دوست بود و من را هم خوب می‌شناخت. یک روز پدرم من را به مغازه حسن‌آقا برد و بعداز صحبت‌کردن من را به او سپرد. مغازه حسن آقا کوچک بود ومن تنها شاگرد او بودم. صبح‌های زود به مغازه می‌آمدم وشب‌ها به خانه می‌رفتم.

 

روزگار پارچه فروش‌ها

 

حسابداری مغازه

صاحب مغازه به‌دلیل مشغله کاری و سواد اندکی که داشت، حساب‌وکتاب مغازه را به دست یکی از جوان‌های باسواد محله سپرده بود. او شاگرد دبیرستان بود. ماهی یک‌بار به مغازه می‌آمد و حساب‌وکتاب مغازه را انجام می‌داد؛ البته پول خوبی هم می‌گرفت. روزی که او به مغازه می‌آمد من و صاحب مغازه به او خدمت می‌کردیم. من چایی می‌بردم، صاحب مغازه غذا می‌آورد. جوان هم برای اذیت‌کردن من هرکاری می‌کرد. دستور می‌داد که همه پارچه‌ها را جابه‌جا کنم تا او مقدار پارچه‌های خریده و فروخته‌شده را حساب کند.

به‌همین دلیل روزی که او به مغازه می‌آمد، بدترین روزی بود که من در مغازه داشتم. یک روز به صاحب مغازه گفتم: حسن‌آقا؛ اگر اجازه بدهید من حساب‌وکتاب مغازه را انجام بدهم. حسن‌آقا متعجب به من نگاه کرد و باخنده گفت: تو نمی‌توانی پسرجان. تو چه می‌دانی چرتکه چیه؛ ضرب و تقسیم چیه!

حسن آقابعداز اصرار من بالاخره راضی شد و گفت: حساب‌وکتاب این ماه را می‌دهم به تو انجام بدهی؛ البته محمد (جوان دبیرستانی) هم حساب می‌کند. من در آن ماه کارکردن با چرتکه را آموختم و از طرف دیگر هرروز حساب‌وکتاب انجام می‌دادم. سرانجام آخر ماه فرارسید و محمد باافتخار و غرور به مغازه ما پا گذاشت.

حسن‌آقا دست هرکدام از ما یک چرتکه و مداد و دفتر داد و ما کارمان را شروع کردیم. نزدیک ظهر کارمان تمام شد. هر دو دفتر حساب را به دست حسن‌آقا دادیم. حسن‌آقا نگاهی به هر دو دفترچه کرد. بعداز آن رو به محمد کرد و گفت: در محاسبه شما من ۱۰۰ تومان درآمد ماهیانه داشتم، اما در حساب رضا ۱۲۰ تومان. چرا تفاوت دارد؟

محمد باناراحتی گفت: معلوم است که محمدرضا اشتباه کرده است.

راستش من هم حسابی ترسیده بودم و باورم شده بود که اشتباه کرده‌ام، اما صاحب مغازه مرد زرنگی بود. فوری یکی از مغازه‌دار‌ها را که از حساب‌وکتاب سررشته داشت، صدا زد. او هم در مدت نیم‌ساعت حساب مغازه را انجام داد و در پایان گفت: درآمد این ماه مغازه ۱۲۰ تومان بوده است نه ۱۰۰ تومان.

با شنیدن این حرف، خیلی خوشحال شدم. محمد نیز به این خاطر تا مدت‌ها از دستم عصبانی بود. این ماجرا باعث شد که از ماه بعد حساب‌وکتاب مغازه را نیز برعهده بگیرم.

 

مشهورترین پارچه‌های ساخت داخل تریکو، متقال، فاستونی و گاندی بود که بیشتر آنها در شهر‌های یزد، ری و بهشهر ساخته می‌شد

پارچه‌های یزدی؛ بهترین پارچه‌های ایرانی

بعداز چندماه شاگردی در مغازه، صاحب مغازه به محمدرضا درباره انواع پارچه و قیمت آنها نکاتی را می‌آموزد. به این ترتیب است که او وارد دنیای پارچه‌ها می‌شود.

آقارضا درباره انواع پارچه در آن زمان می‌گوید: آن زمان بیشتر پارچه‌های مصرفی مردم ساخت ایران بود. مشهورترین پارچه‌های ساخت داخل تریکو، متقال، فاستونی و گاندی بود که بیشتر آنها در شهر‌های یزد، ری و بهشهر ساخته می‌شد. جنس اغلب پارچه‌ها نخی بود و ماده مصنوعی در آنها به‌کار نمی‌رفت. البته معروف‌ترین و مرغوب‌ترین پارچه‌های ایران ساخت شهر یزد بود.

بهترین پارچه آن زمان به کانگای عروس معروف بود که اغلب برای دوخت کت‌وشلوار دامادی از آن استفاده می‌کردند. این پارچه زیبا نیز ساخت کارخانه‌ای در یزد بود.

در سال‌های دهه ۴۰ برخی طبقات روشنفکر جامعه سعی داشتند به روش غربی‌ها لباس بپوشند. به‌همین دلیل پارچه‌های خارجی نیز کم‌کم به جامعه شهری ایران راه یافت. بیشتر این پارچه‌های خارجی از کشور انگلستان و آمریکا وارد ایران می‌شد. این پارچه‌ها به‌دلیل جنس خاصشان، هم شیک بودند و هم رنگ‌های درخشان داشتند. بیشتر کارمندان دولت و دانش‌آموزان و دانشجویان از آنها استفاده می‌کردند؛ با این وجود این پارچه‌ها هم هرگز به پارچه‌های ایرانی نمی‌رسیدند.

 

پارچه‌های یکسان برای همه

ریاحی‌نژاد در ادامه می‌گوید: آن زمان جنس بیشتر لباس‌های مردم شبیه هم بود و اغلب طبقات پولدار و فقیر تقریبا از یک نوع پارچه استفاده می‌کردند. البته پولدار‌ها از پارچه‌های درجه یک و کم‌درآمد‌ها از پارچه‌های

درجه سه همان جنس استفاده می‌کردند. در مشهد خانواده‌های خاص و انگشت‌شماری بودند که از لباس‌های مرغوبی مانند مخمل، زربافت و... استفاده می‌کردند. درمجموع همه مردم ازنظر پارچه‌هایی که برای لباس استفاده می‌کردند در یک سطح قرار داشتند.

کفن به‌جای پارچه پیراهنی!

محمدرضا در همان دوران شاگردی تلاش می‌کند تا با انواع پارچه و کاربری آنها آشنا شود. در این میان گاهی به‌دلیل شباهت بسیار برخی پارچه‌ها به یکدیگر محمدرضا در تشخیص نوع پارچه اشتباه می‌کرد. یکی از این اشتباهات، باعث ماجرای جالبی می‌شود.

آقارضا دراین‌باره می‌گوید: آن زمان پارچه‌فروش‌ها همه نوع پارچه‌ای در مغازه نگه‌می‌داشتند. یکی از این پارچه‌ها، پارچه‌های سفید کفنی بودند. ماه‌های اول شاگردی من بود که یک روز مردی به مغازه ما آمد و گفت: یک پارچه سفید پیراهنی می‌خواهم برای پدرم. من هم به اوگفتم: صاحب مغازه نیست؛ یک ساعت دیگر بیایید. به او تاکید کردم که نمی‌دانم چه پارچه‌ای می‌خواهد.

مرد میان‌سال با ناراحتی به پارچه‌ای اشاره کرد و گفت: کاری ندارد. از همان پارچه سفید چندمتری بده، بروم. من بچه ده هستم و معلوم نیست دوباره کی به شهر بیایم.

دلم به حالش سوخت و چندمتر پارچه به او دادم. یک ساعت بعد که صاحب مغازه آمد، با خوشحالی به او گفتم: حسن‌آقا؛ من امروز اولین فروشم را انجام دادم.

حسن‌آقا پرسید: از کدام پارچه‌ها فروختی؟

توپ پارچه را که نشان دادم، ناگهان حسن آقا شروع کرد به خندیدن. بعد هم با ناراحتی رو به من کرد و گفت: پسرجان؛ این پارچه پیراهنی هست، ولی نه پیراهن دنیایی؛ این پارچه پیراهن آخرت است! تو به آن بنده خدا کفن فروختی.‌

نمی‌دانستم چه کنم. ناراحت بودم که اولین فروش من این‌طور شد. تا مدت‌ها منتظر بودم آن مرد روستایی به مغازه بیاید و من را تنبیه کند، اما دیگر او را ندیدم. این تجربه‌ای شد برایم که کاری را که بلد نیستم، دیگر انجام ندهم.

 

روزگار پارچه فروش‌ها

 

خرید پارچه در قدیم بیشتر بود

محمدرضا ریاحی در ادامه با اشاره به اینکه فروش پارچه در گذشته بیشتر بوده است، می‌گوید: در گذشته بیشتر مردم به‌دلیل ارزان‌بودن قیمت دوخت لباس، کمتر از لباس دوخته استفاده می‌کردند. به همین دلیل فروش پارچه در آن زمان از رونق بیشتری برخورداربود. در گذشته قیمت دوخت لباس، خیلی کمتراز خرید پارچه بود و خیلی از زنان خانه‌دار خودشان پارچه‌ها را می‌دوختند.

درواقع یکی از هنر‌های زنان خانه‌دار در آن زمان یادداشتن خیاطی بود و هر دختری وظیفه داشت که با دوخت‌ودوز لباس آشنا باشد. اما امروز قیمت دوخت یک لباس برابر و شاید هم چندبرابر قیمت پارچه آن است؛ به‌همین دلیل مردم رغبتی برای خرید پارچه ندارند. بیشتر پارچه‌های خریداری‌شده نیز درحال حاضر توسط خانواده‌های عروس و داماد خریداری می‌شود.

 

مرغوبیت لباس‌های نخی

آقارضا با اشاره به ورود انواع پارچه مصنوعی و پلاستیکی به بازار می‌گوید: در گذشته تقریبا صددرصد پارچه‌ها طبیعی و از انواع نخی و پشمی بود، اما امروز بیش‌از نیمی از پارچه‌ها مصنوعی و پلاستیکی است. البته دلیل روآوردن مردم به پارچه‌های جدید همان برق و جلای ظاهری و شیک‌بودن آنهاست، اما باید توجه کرد که این پارچه‌ها مضراتی نیز دارند.

پارچه‌های طبیعی نخی، بدن را در تابستان، سرد و در زمستان، گرم می‌کردند؛ به همین دلیل با بدن هماهنگ بودند، اما پارچه‌های امروزی در تابستان، بدن را گرم و در زمستان سرد نگه می‌دارند و تاثیر مضری بر سیستم بدنی به‌جای می‌گذارند. از طرف دیگر اگر لباس مصنوعی برابر حرارت و آتش قرار گیرد، دیگر نمی‌توان از آن استفاده کرد، اما لباس طبیعی قابلیت اندکی سوختن را دارد.

 

تلاش برای کسب روزی حلال

محمدرضا ریاحی که حدود ۵۰ سال از عمرش را در پارچه‌فروشی و میان پارچه فروشی گذرانده است، قدیمی‌ترین پارچه‌فروش این محله به شمار می‌رود و اعتبار و احترام خود را مدیون صداقت و کسب روزی حلال می‌داند.

آقارضا که امروز پسرش، او را در پارچه‌فروشی همراهی می‌کند، می‌گوید: متاسفانه پارچه‌های امروز مانند پارچه‌های دیروز مرغوبیت و مقاومت لازم را ندارند. این به‌دلیل سودجویی‌های برخی صاحبان کارخانه‌های پارچه‌فروشی است که جنس پارچه را با الیاف نامرغوب بی‌کیفیت کرده‌اند. این کار باعث استقبال‌نشدن از جنس ایرانی و اقبال مردم به جنس خارجی شده است. به‌همین دلیل است که ما امروز شاهد تعطیلی بسیاری از کارخانه‌های پارچه‌بافی در ایران هستیم، اما اگر کارخانه‌دار جنس مرغوب تولید کند، به هر قیمتی که باشد مردم آن را می‌خرند.

کاسب محله ما در پایان می‌گوید: اعتقاد دارم که روزی حلال برکت دارد و خدا را شکر تاکنون نتیجه‌اش را دیده‌ام. خیلی از کسانی که بعد از من وارد پارچه‌فروشی شدند، امروز دارای خانه و ثروت فراوان هستند، اما چون مردم‌دار نبودند، احترام و اعتباری پیش خدا و بنده او ندارند. من برای فروش پارچه همان سودی را برمی‌دارم که رسم عرف و شرع است، درحالی‌که می‌توانم این کار را نکنم و سود بیشتری به دست آورم. برای من عزت پیش خدا و خلق او از همه‌چیز مهم‌تر است و تا روزی که زنده باشم، این راه را ادامه می‌دهم.

 

*این گزارش در شماره ۹۲ شهرآرا محله منطقه ۸ مورخ ۲۰ اسفندماه سال سال ۱۳۹۲ منتشر شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44