درسالهای نهچندان دور که تردد در برخی از خیابانهای شهر و خیابان خاکی برای خودروها مشکل بود، وسیلهای کوچک و کمهزینه با صدای آشنای زنگ جولان میداد. درست حدس زدید؛ منظورمان اسب آهنی یعنی دوچرخه است؛ وسیلهای که حالا کمتر کسی به سراغش میرود، اما دوچرخهساز قدیمی محله ما بعد از ۷۵ سال بهترین و سالمترین وسیله رفتوآمد را دوچرخه میداند.
حسن زرگر سال۱۳۱۷ درمشهد (خیابان خاکی) متولد شد و به قول خودش از همان کودکی کنجکاو و عاشق ناشناختهها بود. این کنجکاوی دلیل دوستی ۷۰ساله او با دوچرخه است. با او که از گذشته و دوچرخهسواری میگوید، دوستانه گفتوگو میکنیم.
هفتساله بودم. اولین روز عید نوروز به همراه خانواده به زیارت امام رضا (ع) میرفتیم. نزدیک حرم یک دوچرخهساز، دوچرخههایی برای کودکان کرایه میداد. با اصرار من، پدرم دوچرخهای برایم کرایه کرد. با آن دوچرخه زیبا چند دور زدم. تا آن زمان هرگز اینقدر خوشحال نشده بودم. به پدرم اصرار کردم که برایم دوچرخهای بخرد، اما او پول کافی نداشت.
اصرار من تمامی نداشت تا اینکه یک روز پدر که از دستم کلافه شده بود، دستم را گرفت و به در همان مغازه برد. به صاحب مغازه گفت: «پسرم را آوردهام تا شاگردت باشد. زرنگ و باهوش است.»
صاحب مغازه قبول کرد و من کارم را شروع کردم. از دیدن آن همه دوچرخه خیلی خوشحال شده بودم. همیشه اولین کسی بودم که به مغازه میرفتم و آخرین کسی بودم که مغازه را ترک میکردم. از هر فرصتی برای سوار شدن به دوچرخه استفاده میکردم؛ وقتی اوستا نبود دوچرخهای را سوار میشدم و در خیابان روبهروی مغازه دور میزدم. در مدت کوتاهی، سوارشدن بر دوچرخههای بزرگ را یاد گرفتم و با اولین حقوق شاگردی یک دوچرخه دست دوم خریدم. بعد از تعمیر درستوحسابی نونوار شد. بعد از آن هرروز مسیر خانه تا مغازه را با دوچرخه میرفتم.
تا ۱۷سالگی در مغازه پیش استادم شاگردی میکردم، اما همان سال با کمک پدرم همین مغازه را در خیابان خاکی خریدم و تاکنون نزدیک ۵۸سال است که در آن مشغول به کارم.
دهه ۳۰ بهدلیل اینکه خیابانها آسفالت و برای رفتوآمد مناسب نبود و ازسویی بهدلیل گرانبودن قیمت خودرو، اغلب مردم از دوچرخه استفاده میکردند؛ درواقع آن سالها دوچرخه وسیلهای عمومی و راحت برای رفتوآمد بود. افرادی هم که پول کافی برای خرید دوچرخه نداشتند، روش جالبی را در پیش میگرفتند. روش آنها این بود که با آغاز فصل گرما پالتوی خود را میفروختند و با پول آن دوچرخه میخریدند و با شروع زمستان دوچرخه را میفروختند و دوباره پالتو میخریدند! گاهی فردی که قصد خرید دوچرخه را داشت پالتویش را به خود دوچرخهفروش میفروخت.
دهه ۳۰ بهدلیل بهدلیل گرانبودن خودرو و همچنین خاکی بودن خیابانها اغلب مردم از دوچرخه استفاده میکردند
در دهه ۳۰ مردم از دوچرخه بسیار استقبال میکردند، چون کسی دنبال پزدادن نبود. پولدار و بیپول هر دو سوار این وسیله میشدند و دوچرخه جنبه همگانی یافته بود. به همین دلیل انواع دوچرخه وارد بازار شد. اولین دوچرخهها، خارجی بودند و مرغوبترین آنها انگلیسی. مارکهای مختلفی هم داشتند. معروفترین این مارکها هرکولس، شیر خوابیده، شیر برپا، سه تفنگ بود. بعدها دوچرخههای هندی و روسی نیز وارد بازار شد، اما هیچکدام مرغوبیت دوچرخههای انگلیسی را نداشت.
سالهای بعد دوچرخههای ایرانی نیز وارد بازار شد که معروفترین آنها دوچرخههای ایرانتهران، ایراندوچرخ و دوچرخه قوچان بود که از لحاظ استحکام و زیبایی از همه معروفتر بود. این دوچرخهها بهصورت قسط ماهی ۵تومان خریداری میشد. دوچرخههای دست دوم بین ۲۰ تا ۳۰ تومان خریداری و دوچرخههای نو نیز ۱۵۰تومان بود.
در سالهای دهه ۳۰ بیشتر تعمیرکاران دوچرخه در دو منطقه مشهد مغازه داشتند؛ مکان اول خیابان طبرسی بود که مغازه استاد من هم در آنجا بود و منطقه دوم همین محله خیابان خاکی و گنبد سبز که تعمیرکاران معروفی داشت. تعمیر دوچرخه در آن زمان بین ۳تا ۴تومان خرج برمیداشت. تعمیرات عادی ۳تومان و تعمیر و سرویس کامل ۴تومان هزینه برمیداشت. البته بیشتر تعمیرکاران، فروشنده لوازم یدکی و تزیینی دوچرخه نیز بودند و مثل حالا فروش دوچرخه و لوازم یدکی از هم تفکیک نشده بود.
تعمیر دوچرخه تضمینی بود. گاهی بعد از آنکه دوچرخه را تعمیر میکردیم، صاحب دوچرخه آن را سوار میشد و میرفت. بعد از دوسهروز که آن را خوب امتحان کرده بود، بازمیگشت و پول تعمیر را میپرداخت. یک بار یکی از همسایهها دوچرخهاش را برای تعمیر پیش من آورد. بعد از آنکه دوچرخه را تعمیر کردم، سوار شد و رفت. دوهفته گذشت. یک روز شاگردم را درِ خانهاش فرستادم تا پول تعمیر را بگیرد. او به شاگردم گفته بود: هنوز دو پشته (دونفری) سوار نشدم. اگر دونفری سوار شدیم و دوچرخه سالم ماند، پول تعمیر را میدهم!
با افزایش دوچرخهسواران، داشتن گواهینامه دوچرخه اجباری شد. زرگر آن روزها را خوب به یاد دارد؛ «اولین مکان امتحان و صدور گواهینامه دوچرخه، خیابان ارگ (ساختمان جدید ثبت اسناد) بود. آن زمان در این خیابان کاروانسرایی قرار داشت که دوچرخهسواران برای کسب مجوز و گواهینامه دوچرخهسواری به این مکان مراجعه میکردند. هر روز صبح تعداد زیادی با دوچرخههایشان در محل صف میکشیدند.
ماموران ابتدا دوچرخه را وارسی میکردند؛ در صورت تکمیل همه امکانات مانند ترمز، زنگ و... سلامت دوچرخه تایید و پلاکگذاری میشد. سپس دوچرخهسوار در میدان پشت کاروانسرا امتحان میداد و با تایید مامور، گواهینامه دوچرخهسواری صادر میشد. بعد از آن بود که دوچرخهسوار اجازه رفتوآمد داشت و درصورت انجام خلاف، جریمه و در نوبتهای بعدی گواهینامهاش باطل میشد.»
تعمیرکاران دوچرخه علاوهبر تعمیر دوچرخه برای کسب درآمد بیشتر دوچرخه نیز کرایه میدادند. یکی از علایق مردم، تفریح و گردش با دوچرخه بود؛ به همین دلیل برخی جوانها و نوجوانها که پول کافی برای خرید دوچرخه نداشتند، دوچرخه کرایه میکردند. یکی از مکانهای اصلی دوچرخهسواری، محله گنبدسبز بود. آن زمان گنبد سبز داخل باغی قرارداشت که دیواری نیز اطراف آن کشیده بود.
در ادامه مسیر خیابان گنبد سبز، راهی خاکی بود که انتهای آن میدانی معروف به میدان دوچرخه (تربیت بدنی) قرار داشت. هرکس قصد تفریح با دوچرخه را داشت، با دادن یکتومان، دوچرخهای کرایه میکرد و مسیر بین گنبدسبز تا میدان دوچرخه را رکاب میزد. این مسیر در روزهای تعطیل، مسیر رفتوآمد دوچرخهسواران بهویژه دانشآموزان مدارس بود.
بهجز دانشآموزان، افراد دیگری نیز که قصد تفریح و گردش داشتند، از دوچرخه کرایهای استفاده میکردند؛ حتی برخی تازهدامادها نیز برای رفتن به خانه نامزدشان دوچرخه را برای یک شب کرایه میکردند.
یک روز غروب جوانی که همیشه از من دوچرخه کرایه میکرد و وضعیت مالی خوبی نداشت به سراغم آمد و بعد از چند دقیقه سکوت گفت «امشب عروسیام است. خودت شرایط مالی من را میدانی. قرار است بروم دنبال عروس ولی پول کرایه ماشین را ندارم. یک دوچرخه برایم آماده کن، میآیم و میبرم.» من هم یک دوچرخه نو را با گل و شبرنگ تزیین کردم و به او دادم. جوان با همان دوچرخه بهدنبال عروس رفت.۵۰سال از آن زمان میگذرد ولی انگار همین دیروز بود.
یک بار تا مرحله قهرمانی مسابقات دوچرخهسواری محله خیابان خاکی پیش رفتم ولی در مرحله شهری ناموفق بودم
همزمان با افزایش تعداد دوچرخهها، بازار مسابقات دوچرخهسواری نیز داغ میشود و جوانان محلات در این مسابقات شرکت میکنند.
بهدلیل علاقه فراوان به دوچرخه از همان ابتدا با این وسیله مسیرهایی طولانی را رکاب میزدم. آن موقع دومسیر اصلی برای انجام مسابقات وجود داشت.
یکی از این مسیرها جاده قدیم مشهد به چناران بود که از ابتدای جاده قدیم و از فلکه فردوسی شروع میشد و تا مقبره فردوسی ادامه پیدا میکرد. گاهی مسیر مسابقه تا چناران و قوچان نیز ادامه داشت. مسیر بعدی از ابتدای جاده مشهد به نیشابور آغاز میشد و تا قدمگاه و سنگ بست و فریمان ادامه پیدا میکرد. جوانان و نوجوانان آن دوره، علاقه بسیاری به برگزاری مسابقات دوچرخهسواری داشتند. این مسابقات از مرحله محلی آغاز میشد و تا مرحله شهری و کشوری پیش میرفت. حسن صفری و علی اخلاقی از قهرمانان معروف مشهد در دوچرخهسواری بودند.
بسیاری از قهرمانان دوچرخهسواری را میشناسم. برخی از آنها حتی شب قبل از مسابقه برای سرویس دوچرخه به مغازهام میآمدند. خودم هم یک بار تا مرحله قهرمانی مسابقات دوچرخهسواری محله خیابان خاکی پیش رفتم ولی در مرحله شهری ناموفق بودم.
همانطورکه امروز در هر محلهای، یک تیم یا چند تیم فوتبال هست، آن زمان هم در هر محلهای یک تیم دوچرخهسواری از نوجوانان و جوانان محله حضور داشت که دورهای با همدیگر مسابقه میدادند. یک بار که درحال تعمیر دوچرخهای بودم، نوجوانی برای تعمیر دوچرخه به مغازه آمد. سر صحبت را با او باز کردم و فهمیدم پسر دکترشیخ معروف است و برای مسابقه دوچرخه سواری به محله ما آمده است. بعد از این ماجرا چند بار دیگر او را دیدم.
یک روز پسر دکتر شیخ با مردی که موتوری دندهای داشت، به محله ما آمد. فهمیدم او پدرش یعنی دکتر شیخ است. وارد میدان دوچرخه شد و بعداز جمعشدن دوچرخهسوارها درباره مزایای استفاده از دوچرخه برای آنها مفصل سخنرانی کرد. بعد مسابقهای برگزار شد و دکتر هدایایی به برندگان مسابقه اهداکرد.
باوجودیکه توان کافی برای رکابزدن ندارم، هنوز هم گاهی دوچرخهسواری میکنم. دوچرخهسوار درواقع هم ورزش میکند و هم تفریح، اما این روزها دیگر کسی دوچرخهسواری نمیکند و اغلب دوچرخهسواران پیرمردهایی هستند که با عشق از این وسیله نقلیه استفاده میکنند؛ پیرمردهایی که بعضیهایشان حتی توان رکابزدن ندارند ولی پابهپای دوچرخه پیادهروی میکنند.
* این گزارش در شماره ۸۵ شهرآرا محله منطقه ۸ مورخ ۲۴ دی ماه سال ۱۳۹۲ منتشر شده است.