کد خبر: ۱۰۹۳۱
۰۷ آذر ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۰

«رضا پروفسور» و برادرش از اتاری‌بازهای قدیمی هستند

رضا وقاری شورجه خوره بازی‌های کامپیوتری است. به قول خودش تنها کسی که گرد پایش می‌رسد برادرش حسین است. این دو برادر بیشتر از ۱۲۰ کنسول بازی در خانه دارند، از اتاری و میکرو تا انواع پلی استیشن!

چه کیفی داشت وقتی بادقت روی سر نرم میکروب‌های بازی قارچ‌خور می‌پریدم. بار‌ها زیر سنگ‌های بزرگ بازی «کونترا»له می‌شدیم و سقوط می‌کردیم، اما دوباره با خیرگی تمام، صخره‌به صخره بالا می‌رفتیم.

می‌خواهید، بگویید همین الان هم می‌دانید کدام دگمه‌ها را با هم فشار بدهید تا با پرشی بلند همراه با ۵‌هزار امتیاز از میله پرچم آخر هر مرحله بازی قارچ‌خور پایین بیایید... وای! ساعت‌ها یواشکی بازی‌کردن به دور از چشم پدر و مادر چه هیجانی داشت.

چه افتخاری داشت، شکستن رکورد خواهر و برادرها. یادتان هست همیشه در هر خانواده‌ای، یک نفر بهتر از بقیه بازی می‌کرد و گذشتن از مراحل سخت، کار او بود که اگر چنین فردی نمی‌بود، هنوز که هنوز است باید حسرت به پایان رسیدن آن بازی را می‌خوردیم!

حالا این یک‌نفر در خانه پرجمعیت وقاری‌های‌شورجه در محله مقدم مشهد، رضا، فرزند هفتم خانواده است که نه‌تنها در خانه، بلکه بزرگ و کوچک یک محله را در بازی از پرتگاه رد می‌کرده است.

بعد از رضاپروفسور، نفر بعدی حسین، پسر ته‌تغاری خانواده بوده که به گفته رضا تنها فردی است که در بازی‌کردن تا حدی به پای او می‌رسد.

این دو برادر که حالا به ترتیب ۳۵ و ۳۰ سال دارند، هنوز هم دلشان نمی‌آید دنیای بازی‌ها را ترک کنند. آنها خوره بازی دارند و بهترین لذت زندگی‌شان تکرار بازی‌های قدیمی است.

برادران وقاری کنسول‌های بازی را دور از چشم پدر و مادر می‌خرند و در خانه پنهان می‌کنند.

کم‌کم با اضافه‌شدن بر تعداد آنها این قضیه عادی می‌شود و آنها همین‌طور بر تعداد کنسول‌ها از «تی‌وی‌گیم» و «آتاری» گرفته تا «میکرو»، «سگا»، «کُومُدور» و «پلی‌استیشن» و مدل‌های مختلف آنها اضافه می‌کنند تا حالا که ۱۲۰ کنسول دارند.

جالب اینجاست که آنها این تعداد کنسول را به‌عنوان مجموعه قبول ندارند؛ چون می‌گویند همه انواع کنسول‌های قدیمی را ندارند! ضمن اینکه به گفته آنها هر روز بر تعداد کنسول‌های بازی جهان اضافه می‌شود و تا بی‌نهایت مدل جدید به بازار می‌آید.

درست مثل بعضی بازی‌ها که هر چقدر بازی کنی، باز هم نهایت ندارد. پس برای خریدن آنها هم خط پایانی قابل تصور نیست.

اما این همه سال بازی‌کردن برای آنها بدون نتیجه هم نبوده است؛ آنها معتقدند: زندگی یک بازی ساده است که باید در آن همه چیز را رعایت کنی. غول آخر بازی هم خودت هستی یعنی سخت‌ترین مرحله.  

 

«رضا پروفسور» و برادرش از اتاری‌بازهای قدیمی هستند

 

مادرم لحظه‌ای آرام نمی‌نشیند

رضا و حسین وقاری علاوه‌بر داشتن کلکسیون این کنسول‌ها در کار خرید و فروش آنها هم هستند. البته حسین کاریکاتوریست هم هست؛ به گفته خودش کاریکاتوریستی که فقط در جشنواره‌ها شرکت می‌کند.

تعمیرگاه هر دو برادر در خانه است. کنسول‌های مربوط به خرید و فروش و تعمیرات را در راهرو و انبار خانه نگه می‌دارند و سال‌هاست با این کار داد مادر را درآورده‌اند.

تعدادی از کنسول‌های مجموعه‌شان را تمیز و مرتب در اتاق‌هایشان چیده‌اند و باقی را هم داخل کارتن نگهداری می‌کنند. رضا اگر فرصت کند هر روز آنها را گردگیری می‌کند!  

پدرشان بازنشسته اداره راهسازی و مادرشان هم بازنشسته کارخانه نخریسی است.

برادر کوچک می‌گوید: پدر و مادری همه‌فن حریف داریم. مادرم لحظه‌ای آرام نمی‌نشیند و از کاه، کوه می‌سازد، اما به نظر من بزرگ‌کردن ۱۰ بچه، هنر است. هر دو برادر معتقدند پدر و مادرشان اجازه داده‌اند که فرزندان، راهشان را خود انتخاب کنند؛ یعنی اجباری در کار نبوده است.

 

«رضا پروفسور» و برادرش از اتاری‌بازهای قدیمی هستند

 

«رضا‌پروفسور» محله شدم!

رضا از همان کودکی مثل تمام بچه‌ها آرزوی دکتر یا مهندس‌شدن نداشته است بلکه آرزو داشته تعمیرکار دستگا‌ه‌های الکترونیکی شود و کلوپ هم داشته باشد.

دلیل این علاقه هم برمی‌گردد به پنجم دبستان؛ تعریف می‌کند: هر روز وقتی از کنار کلوپ محله‌مان رد می‌شدم، ۵ دقیقه‌ای آنجا می‌ایستادم و نگاه می‌کردم. انگار از همان‌جا مسیر زندگی من شکل گرفت!

سال ۶۸  بود و تازه تی‌وی‌گیم به بازار آمده بود. آن کلوپ، دو دستگاه آتاری، یک فوتبال دستی و یک تنیس روی میز داشت. برای یک گیم بازی‌کردن در کلوپ که ۲ تومان می‌شد، بهتر درس می‌خواندم تا در ازای هر نمره ۲۰، یک ۲ تومانی از پدرم بگیرم.  ‌

می‌خندد و ادامه می‌دهد: استعدادم خوب بود و دیر می‌سوختم. با آمدن دستگاه‌های جدیدتر مثل میکرو و سگا و سخت‌تر شدن بازی‌ها، همه نمی‌توانستند مراحل سخت بازی را رد کنند و از من می‌خواستند که به‌جای آنها بازی کنم. از همان زمان به رضا پروفسور معروف شدم!  

بچه‌ها می‌خواستند که به‌جای آنها بازی کنم و مراحل سخت را رد کنم، از همان زمان به رضا پروفسور معروف شدم!  

 

نخستین کاریکاتور سر کَل‌کَل!  

حال از حسین بشنوید. او هم بهترین نقاش کلاس بوده و به‌جای همه بچه‌های کلاس نقاشی می‌کشیده است. زندگی هنری او هم از پنجم دبستان شکل می‌گیرد؛ «نخستین کاریکاتورم را سر کَل‌کَل با یکی از دوستانم کشیدم. او یک فرد معتاد کشید با بینی کشیده به سمت پایین، کتی روی دوش و کلاهی به سمت پایین.

او به من گفت که نمی‌توانم به خوبی او این طرح را بکشم، اما من در این کل‌کل روسفید شدم. در دوران راهنمایی هم با تشویق‌های برادرم قدیر وقاری که عکاس است، دست‌وپاشکسته کاریکاتور کشیدن را ادامه دادم.»

دوباره برسیم به رضا. او ادامه می‌دهد: بعد از مدتی با زدن زنگ مدرسه به کلوپ هادی‌آقا که در محله مقدم بود، می‌رفتم و یک ساعت بازی می‌کردم. آن‌قدر به آنجا رفت‌وآمد کردم که اعتماد هادی‌آقا به من جلب شد و ظهر‌ها کلوپ را به من می‌سپرد.

البته وقتی برادر بزرگم به کلوپ می‌آمد، از ترس او زیر میز قایم می‌شدم. بعد هم می‌گوید: در کلوپ آدم‌های سیگاری و علّاف زیاد رفت‌وآمد می‌کردند و اینها دلیل مخالفت پدر و مادرم برای رفتن من به آنجا بود. اما به نظر من وقتی خانواده سالم هستند، این مسائل روی بچه‌ها تأثیر نمی‌گذارد.  

 

گران‌ترین وعجیب‌ترین کنسول 

به اینجا که می‌رسد، به حسین اشاره می‌کند و می‌گوید: حسین ته‌تغاری خانه بود و مادر و پدرم اجازه نمی‌دادند خیلی از خانه بیرون بیاید.

نخستین کنسولم را هم که یک دستگاه آتاری دسته دوم بود، تابستان سال ۶۷ به قیمت ۴۰۰ تومان از جمعه‌بازار خریدم

اما من با او از کلوپ و بازی‌ها حرف می‌زدم. گاهی هم یواشکی با من به کلوپ می‌آمد. البته نمی‌گذاشتم بیشتر از یک ساعت در کلوپ بماند.

در خانه پدرم اجازه نمی‌داد دستگاه داشته باشیم و بازی کنیم و ما هم دور از چشم او دستگاه‌ها را به خانه می‌آوردیم و نگه می‌داشتیم.

حسین، کنسولی قدیمی دارد که ۳۰ سال پیش به اینترنت وصل می‌شده است! در این بازی، بازیکنان پیامی به شخصیت آن ماریو می‌دادند تا برایشان بازی بخرد!  

رضا ادامه می‌دهد: نخستین کنسول گرانی که خریدم،  سگایی بود که در سال ۷۱، آن را ۸۱ هزار تومان خریدم. نخستین کنسولم را هم که یک دستگاه آتاری دسته دوم بود، تابستان سال ۶۷ به قیمت ۴۰۰ تومان از جمعه‌بازار خریدم.

دسته‌اش خراب بود و آن را برای تعمیر به یکی از دوستانم دادم. تا همین امروز هنوز آن را به من برنگردانده است! درست بعد از این قضیه بود که دلم خواست تعمیرکار وسایل الکترونیکی شوم.

اصلا کار برایم عار نیست. اگر الان به من بگویند بیا یک بار آجر خالی کن، ابایی ندارم. بنّایی، تزئینات ساختمان، داشبوردسازی و ... را بلدم.  

 

«رضا پروفسور» و برادرش از اتاری‌بازهای قدیمی هستند

 

یک جفت دسته سِگای نایاب

رضا با قاطعیت می‌گوید: از هر کنسولی که خوشم می‌آمد، می‌خریدم و نگهش می‌داشتم. کنسول‌های آن زمان همه ژاپنی بود و قلابی نداشت.

یک جفت دسته سگا دارم که سال‌ها پیش ۱۰ هزار تومان خریدمش. این دسته‌ها الان در ایران پیدا نمی‌شود. الان هم اگر دستگاه اورجینال پیدا کنم، خراب هم که باشد آن را می‌خرم!

این را هم بگویم که بهانه گسترده‌کردن کلکسیونم، به سال ۸۷ برمی‌گردد؛ زمانی که برای خودم کلوپ راه انداختم. اما چون اجاره‌ها زیاد بود، کلوپ را جمع کردم البته وسایلش را نگه داشتم.  

صحبت‌های دو برادر گویا همیشه در تأیید نظر‌های یکدیگر است. چون حسین هم می‌گوید: همه بازی‌هایی را که داریم، می‌شود در کامپیوتر هم انجام داد، اما هر چیزی اصلش خوب است.

اگر پول هم نداشته باشیم، قرض می‌کنیم و کنسول می‌خریم. به هیچ قیمتی هم این کنسول‌ها را نمی‌فروشیم و در فکر ارتقای آرشیومان هستیم.

ما الان از هرکدام از کنسول‌هایی که در بازار هست، ۱۵ تایی داریم که برای خرید و فروش است. تعداد کنسول‌های کلکسیونمان ۱۲۰ تاست.  

 

درِ کلوپ را با لگد باز کرد...  

صحبت از کلوپ رضا وقاری، او را می‌برد به آن سال‌ها و تعریف خاطرات بامزه؛ «تابستان سال ۷۱ فلکه ضد در یک کلوپ داخل پاساژی کار می‌کردم. ساعت ۱۲ ظهر بود.

پسربچه‌ای ۹ ساله ۵۰ تومان داد تا به‌اندازه دوساعت «شورش ۲» بازی کند. ۲۰ دقیقه نگذشته بود که درِ کلوپ با لگد باز شد و همه از جا پریدیم!

پدر پسر که سبیل‌های چخماقی داشت و درشت‌هیکل بود، وارد شد و شروع کرد به بدوبیراه گفتن و کتک‌زدن پسرش. پسر که از کلوپ خارج شد، از من پرسید چقدر دیگر وقت دارد؟ گفتم هنوز فرصت دارد.

خلاصه آن آقا نشست پای بازی. خیلی جا‌ها را هم نمی‌توانست رد کند! بیشتر از یک ربع بازی نکرد و رفت.»

بعد از مدتی به آدم‌هایی که زیاد در کلوپ‌های بازی رفت‌وآمد می‌کنند، براساس میزان توانایی آنها در انجام بازی‌ها القابی داده می‌شود.

آقارضای کلوپ‌دار به دلیل بازی خوبش در محله به رضا پروفسور معروف بوده، اما القاب دوستانش اینها بوده است: لقب یکی از بچه‌ها «ممدآتاری» بود، چون بازی‌کردنش در حد بازی‌های آتاری مانده بود!

«حسین‌کپل» هم عشق بازی بود. پسری افغانی را «کابال» صدا می‌کردیم؛ چون بازی کابال کمودور مورد علاقه او بود.

۹۹ درصد بازی‌ها را چشم‌بسته تا آخر می‌روم!

«رضاپروفسور» خودش را در انجام بازی‌ها استثنا می‌داند. حسین را هم به‌عنوان تنها رقیبش قبول دارد. می‌گوید: بازی‌کردن را با هیچ‌چیز عوض نمی‌کنیم. ما خوره بازی هستیم.

تکرار بازی‌های قدیمی برای ما بسیار لذت‌بخش است. از عشق‌های ما هم تمام کردن بازی‌هاست.

البته حسین ۹۰ درصد بازی‌ها را تا آخر می‌رود ولی من همه را. گرچه گاهی رکورد بازی‌های قدیم را نمی‌توانم بشکنم ولی می‌توانم ۹۹ درصد بازی‌ها را چشم‌بسته تا آخر بروم.  

زندگی یک بازی ساده است که برای موفقیت در آن باید همه چیز را رعایت کنی. غول آخر هم خودت هستی

 

زدم زیر آتاری و بازی‌اش را خراب کردم

همین‌جا کل‌کل بین دو برادر اوج می‌گیرد. وقتی رضا می‌گوید: حسین در خواب شبش ببیند که از من برده؛ از هزار تا بازی ۱۰ تایش از من بهتر است.

در همین بازی شورش ۲ سگا که سال ۷۱ به بازار آمد و بازی موردعلاقه من و حسین است، اگر حسین هنگام بازی با من هماهنگ نباشد، دسته را روی سرش خراب می‌کنم!

حسین می‌خندد و یک خاطره تعریف می‌کند: از ساعت ۸ شب بازی هواپیمای آتاری را شروع کردیم. من سوختم و خوابیدم. ساعت یک شب بیدار شدم. رضا هنوز بازی می‌کرد و انگاری چشمانش از حدقه بیرون زده بود.

به شوخی به او گفتم خجالت نمی‌کشی هنوز بیداری و زدم زیر دستگاه و بازی‌اش را خراب کردم. رضا حسابی داغ کرد و دشنامی نثارم و گفت: دیوانه؛ داشتم رکورد می‌شکستم! امتیازم خیلی بالا رفته بود.  
زندگی یک بازی ساده است.

از قرار معلوم شوخی و خنده همیشه بین این دو برادر برقرار است. این را از جواب به این پرسش که این همه سال بازی‌کردن بی‌وقفه شما را افسرده، عصبی یا دلزده نکرده، متوجه می‌شویم.

رضا پاسخ می‌دهد: ما از درون شاد هستیم و سر همه چیز خنده‌مان به راه است. خود من، درونم یک دلقک دارم که همیشه مرا می‌خنداند!

این همه بازی‌کردن هم بی‌نتیجه نبوده است، چون معتقدیم زندگی یک بازی ساده است که برای موفقیت در آن باید همه چیز را رعایت کنی. غول آخر هم خودت هستی. همان‌طور که سخت‌ترین مرحله در بازی مرحله غول است.  

 

«رضا پروفسور» و برادرش از اتاری‌بازهای قدیمی هستند

 

اهرام ثلاثه مصر یا کتاب چرمی؟  

نظر حسین هم این است که بازی‌کردن فکرش را باز کرده، چون دنیا‌های جدیدی را تجربه می‌کند. همین موضوع در کشیدن کاریکاتور کمکش کرده است.

او کشیدن کاریکاتور را به‌طور تجربی آموخته و علاوه‌بر آن فقط برای موضوع‌های جشنواره کاریکاتور می‌کشد و دوست ندارد مطبوعاتی کار کند.

می‌گوید: برادرم قدیر باعث آشنایی من با جلسات کاریکاتور مشهد شد که به نظرم بهترین جلسات ایران است. در این جلسات با همفکری دوستان کاریکاتوریستم درباره موضوعات جشنواره‌ها طرح می‌زنیم.  

اما مهم‌ترین مقام‌های او در مسابقات؛ توضیح می‌دهد: در جشنواره معضلات شهری مشهد در سال ۸۹ نفر اول شدم. در این کاریکاتور چند کارگر بیش از اندازه در حال کارکردن هستند و به دنبال آخرین نفر آنها، عزرائیل حرکت می‌کند.

در جشنواره شمسه نیز که با موضوع راهنمایی و رانندگی بود، از من تقدیر شد. در این کار خط‌های عابر پیاده در نقش یک محافظ به دور پسربچه بازیگوشی پیچیده است.

دو سال پیش در مسابقه دایجون کره جنوبی از کارم که کتابی جلد چرمی بود و به‌جای یکی از اهرام ثلاثه مصر در زمین فرورفته بود، تقدیر ویژه شد. کار مورد علاقه خودم هم، کاریکاتور پلیس ضدشورش است. این کار می‌خواهد بگوید در ناامیدی بسی امید است.  

 

بسیاری از بازی‌های امروز غیراخلاقی است

شنیدن نقد‌های این دو برادر درباره بازی‌های رایج این دوره که به نظر آنها آسان‌تر از بازی‌های قدیمی است، هرگونه شائبه بدآموزی این گفتگو را کم‌رنگ می‌کند.

برادران وقاری بسیاری از بازی‌های امروز را به‌دلیل اخلاقی‌نبودن و بی‌مایه بودن قبول ندارند. خودشان هم به سراغ این بازی‌ها نمی‌روند.

رضا می‌گوید: پدر و مادر‌ها فقط برای اینکه بچه‌ها به کوچه نروند، موافق بازی کردن آنها پای رایانه هستند، اما نظارتی روی بازی‌های آنها ندارند؛ درحالی‌که بازی‌های جدید به قصد تخریب افکار است.

امروز در گیم‌نت‌ها بچه‌ها فقط کانتِر و فوتبال بازی می‌کنند. کانتر، یک بازی بکُش‌بکُش و خشن است. بار‌ها دیده‌ام که ساعت‌ها یک بازی را به صورت مستمر انجام می‌دهند. هی می‌بازند و دوباره بازی را از سر می‌گیرند.  

صحبت پایانی آنها هم بوی انتقاد می‌دهد. حسین می‌گوید: با وجود اینکه ۱۰ سال است در ایران بازی ساخته می‌شود، اما به دلیل پشتیبانی‌نشدن، گروه‌های سازنده به نتیجه مطلوب نرسیده‌اند.

بی‌شک ساختن بازی خوب، گروه بزرگ، امید و پشتیبان می‌خواهد. در واقع باید به بازی به‌عنوان صنعتی نوین نگاه کرد. این کنسول‌ها هم که به نوعی عتیقه محسوب می‌شوند، ارزشمند هستند و  می‌توان از آنها نمایشگاهی برپاکرد.

* این گزارش سه شنبه، ۱۸ تیر ۹۲ در شماره ۶۰ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.  

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44