کد خبر: ۱۰۶۰۳
۰۴ آبان ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۰

ویلچرنشینی مانع آرایشگری حسین راشدی نشد

حسین راشدی از‌جمله افرادی است که با عشق، شغل آرایشگری را انتخاب کرده و معلولیت، مانع او برای ادامه این حرفه نشده و جزء آرایشگران با سابقه شهر و منطقه ما محسوب می‌شود.

بدون‌شک برای شما هم مراجعه به آرایشگاه و اصلاح موی سر یک کار عادی است؛ اگرچه آرایشگری در ایران در سالیان اخیر تغییرات نسبتا زیادی به خود دیده است و از اصلاح صورت و تتو و خال‌کوبی گرفته تا مدل‌های عجیب و... به کار آرایشگران اضافه شده؛ که البته موضوع گزارش امروز ما  این نیست.

آرایشگاه‌ها در مقایسه‌با گذشته از شرایط بهداشتی بهتری برخوردار شده‌اند و معمولا هرشخص مراجعه‌کننده دارای وسایل آرایش مخصوص به خود است. این وسایل در کیف‌های مخصوص توسط آرایشگر یا خود فرد نگهداری می‌شود؛ البته این موضوع هم سوژه امروز ما نیست.

سوژه امروز ما آرایشگری است که باوجود معلولیت، به این حرفه مشغول است و از باسابقه‌های این شغل در منطقه و شهر مشهد به شمار می‌رود و ساکن محله سیدرضی مشهد است. 

حسین راشدی از‌جمله افرادی است که با عشق، شغل آرایشگری را انتخاب کرده و معلولیت، مانع او برای ادامه این حرفه نشده است.

وی باوجود مشکلات فراوان، این شغل را با عشق و علاقه انجام می‌دهد. برخورد خوب و رفتار مناسب از مهم‌ترین ویژگی‌های این آرایشگر محله معلم است.

- به عنوان اولین سوال خودتان را بیشتر معرفی کنید.
حسین راشدی هستم. از سال ۱۳۶۰ وارد این حرفه شده‌ام و بعد‌از ۱۰ سال شاگردی از سال‌۱۳۷۰ در این مغازه به اتفاق برادرم کار می‌کنم.

- تفاوت آرایشگاه شما با دیگر آرایشگاه‌ها در چیست؟
آرایشگری من با دیگران تفاوت خاصی ندارد؛ شرایط جسمانی من است که باعث تفاوت و تمایز این آرایشگاه شده است. هم‌زمان‌با آغاز‌به‌کار در این مغازه به‌دلیل پیشرفت بیماری «دیستروفی میوپاتی» که از قبل به آن مبتلابودم، معلول شدم و دیگر توانایی ایستادن روی پاهایم را نداشتم.

از بچگی این بیماری همراهم بود و اگرچه همواره من را اذیت می‌کرد، اما تلاش کردم با آن کنار بیایم که سال‌۱۳۷۰ به‌دلیل پیشرفت این بیماری و شوکی که از نظر روحی به من وارد شد، ویلچرنشین شدم.

- منظورتان از شوک روحی چیست؟
سال ۱۳۶۹ پدرم فوت کرد و برای من که پسر بزرگ خانواده بودم، ضربه روحی بزرگی بود. این موضوع باعث شد که روند پیشرفت این بیماری در من سریع‌تر باشد؛ به‌طوری‌که یک سال بعد دیگر نتوانستم بر روی پاهایم بایستم.

- ریشه این بیماری چیست؟
منظور از «دیستروفی میوپاتی» بیماری عضلانی به هر دلیلی است. علائم بیماران ممکن است خستگی سریع‌تر در مقایسه با افراد طبیعی، ضعف عضلانی، تغییرشکل در اندام و ستون فقرات باشد. احتمال درد و گرفتگی‌های عضلانی نیز وجود دارد.

درحقیقت این بیماری یعنی اینکه عضله پس‌از انقباض، مدت بیشتری لازم دارد تا به حالت اولیه طبیعی برگردد و باعث مشکلات در راه‌رفتن عادی فرد می‌شود.

پدرِ مادرم این بیماری را داشت. البته پسر‌خاله من نیز این بیماری را دارد و در حال حاضر در فرانسه زندگی می‌کند که با‌توجه‌به مراقبت‌های پزشکی و استخر و ورزش‌کردن توانسته است تا‌حدود زیادی این بیماری را کنترل کند، اما در‌مجموع این بیماری ناشناخته بوده و درمان خاصی تاکنون برای آن پیدا نشده است.

- چه موقع متوجه این بیماری شدید؟
از بچگی این مشکل را در خودم احساس می‌کردم. خوب نمی‌توانستم بدوم. راه‌رفتن هم در مسافت زیاد برای من مشکل بود و قادر به پریدن نیز نبودم. نُه‌سالم بود که به‌اتفاق پدرم به بیمارستان امدادی فعلی در خیابان نخریسی رفتیم.

دکتری هندی در آنجا بود که بعداز معاینه برای چند‌دقیقه با پدرم صحبت کرد. در مسیر برگشت مدام به این فکر می‌کردم که مشکل و بیماری من چیست. در خانه هنگامی که پدرم درباره حرف‌های دکتر با مادرم صحبت می‌کرد، متوجه این بیماری شدم.

- واکنش شما چه بود؟
در آن سن و سال معنی خیلی چیز‌ها را نمی‌فهمیدم و فقط به مشکلات بدنی‌ام توجه داشتم. از اینکه مانند دیگر بچه‌ها نمی‌توانستم بدوم و راه بروم خیلی ناراحت بودم.

ازآنجاکه هنوز می‌توانستم به‌سختی راه بروم، هیچ‌گاه روحیه‌ام را از دست ندادم. بعد‌ها که بزرگ‌تر شدم شرایط به‌گونه‌ای شد که حکمت خداوند را در این بیماری دیدم و سعی کردم روحیه‌ام را حفظ کنم و به‌دنبال درمان و ادامه زندگی باشم.

- چه شد که شغل آرایشگری را انتخاب کردید؟
سال‌۱۳۵۷ هم‌زمان‌با انقلاب اسلامی پیش عمویم در رفوگری قالی کار می‌کردم. کار سختی بود و به‌دلیل مشکلات جسمانی نتوانستم آن را ادامه دهم. مدتی هم در فیلترسازی «بوذری» در خیابان عدل خمینی کنونی کار کردم که آن‌موقع تنها فیلترسازی مشهد بود.

در خیابان بهار و کوچه کامیاب آرایشگاهی بود که من را برای کار آرایشگری قبول کرد

این کار هم سخت بود و من به‌خوبی نمی‌توانستم آن را انجام دهم؛ علاقه‌ای هم به آن نداشتم. مدتی برای درمان و کمیسیون‌های پزشکی درگیر بودم و بعد از آن هم مدت یک سال در فرش‌فروشی پدرم کار کردم ولی به دلایل جسمی نمی‌توانستم به‌خوبی از عهده کار برآیم.

آرایشگری را خیلی دوست داشتم و با موتور برای کار به‌سراغ آرایشگاه‌ها رفتم. در خیابان بهار و کوچه کامیاب آرایشگاهی بود و البته هنوز هم هست که من را برای کار قبول کرد. پنج‌سال آنجا کار می‌کردم و آنجا بود که این شغل را یاد گرفتم.

- شما که در آرایشگری مهارت نداشتید. چه شد که شما را پذیرفتند؟
به‌عنوان شاگرد و پادو کارم را شروع کردم. مدتی بعد استادکار من به خدمت سربازی رفت و مغازه را به من سپرد. قرار بود که فقط مو‌های مشتریانی را که ماشین می‌خواستند، قبول کنم، اما من همه مشتری‌ها را قبول می‌کردم و به اصطلاح «روی سر کل مشتری استاد شدم.»

- به مشکلی برخورد نکردید؟
چند اتفاق در این مدت برای من پیش آمد. استادم یک مشتری داشت که صاحب یک کارخانه سنگ بود.

یک روز در نبود استادم، آن فرد به مغازه آمد و از من پرسید که آرایشگری بلدم؟ من هم گفتم «بله». او نشست زیر دست من. مو‌های پر‌پشت و لختی داشت. جلوی موهایش را به شکلی زده بودم که پله‌پله شده بود.

کارم که تمام شد، هنگامی که خودش را در آینه دید خیلی ناراحت شد و ماشین اصلاح را برداشت تا مو‌های من را ماشین کند، اما دلش سوخت و این کار را نکرد. با خودم گفتم که دیگر به مغازه استادم مراجعه نمی‌کند و از این موضوع خیلی ناراحت بوده و عذاب وجدان گرفته بودم.

دو‌ماهی گذشت و بعد‌از دو‌ماه به مغازه آمد و من را در آغوش گرفت و بوسید و گفت: تو مو‌های من را خراب کردی و همان باعث شد که به حج بروم و موهایم را از ته بتراشم. ایشان همچنان مشتری استاد من در خیابان بهار هستند.

 

حسین راشدی، معلول محله سیدرضی مدت‌هاست آرایشگری می‌کند

 

- معمولا آرایشگر‌ها مو‌های خوبی دارند؛ شما چرا مو ندارید؟
(به سرش دستی می‌کشد) همین‌ها مانده است و همه موهایم ریخته. از پدرم ارث بردم. مو با وراثت رابطه دارد. پدرم در ۲۵ سالگی موهایش ریخت. من هم در ۲۵ سالگی موهایم شروع به ریزش کرد و چند ماه طول نکشید که همه آنها ریخت.

- چه کسی مو‌های  شما را اصلاح می‌کند؟
معمولا آرایشگر‌ها خودشان یکدیگر را اصلاح می‌کنند. هادی، برادرم در همین مغازه مو‌های من را اصلاح می‌کند و من هم مو‌های او را (می خندد) البته کار من سخت‌تر است و کار آن‌ها راحت‌تر، چون من مویی ندارم!

- چگونه به شما جواز کسب دادند؟
معمولا آرایشگر‌ها برای دریافت جواز کسب و گواهینامه مهارت باید امتحان بدهند. با‌توجه‌به شرایط جسمانی من برای جواز کسب، از من در مغازه خودم امتحان گرفتند و درجه «ب» آرایشگری را به من دادند.

- ازدواج کرده‌اید؟
بله. سال‌۱۳۷۵ ازدواج کردم و ایشان (جوان تنومندی را که روی صندلی نشسته است، نشان می‌دهد) تنها پسر من است. برای ازدواج با‌توجه‌به شرایطم به بنیاد کوثر (مرکزی که تا چند‌سال قبل درزمینه همسریابی فعالیت داشت) مراجعه کردم.

پیرمردی آنجا بود که به من گفت «برو و از امام رضا (ع) بخواه تا زنی برای تو پیدا شود.» به حرم رفتم و از سلطان خراسان خواستم زنی برای من پیدا شود. یکی از آشنایان نشانی خانه همسرم را داده بود و به اتفاق مادرم به آنجا رفتیم. ایشان من را پذیرفتند و با هم ازدواج کردیم. خواهر همسرم هم بعد‌ها همسر یک جانباز نابینا شد که زندگی خوبی دارند.

- رفت‌و‌آمد شما به مغازه و خانه برایتان مشکلی ایجاد نمی‌کند؟
بیماری من بعد‌از پاهایم در حال حاضر بر روی ماهیچه دست‌هایم تاثیر گذاشته و آنها را نیز ضعیف کرده است. در مغازه، صندلی کارم را به‌شکلی طراحی کرده‌ام که بتوان آن را تنظیم کرد. بعد از نشستن مشتری، ارتفاع آن را کم می‌کنم تا بتوانم اصلاح را راحت‌تر انجام دهم.

صندلی کارم را به‌شکلی طراحی کرده‌ام که بتوان آن را تنظیم کرد و ارتفاع آن را کم و زیاد کنم 

صبح‌ها هم به‌وسیله همین صندلی از روی ویلچر جابه‌جا می‌شوم. در منزل هم ابداعی کرده ام؛ یک موتور بالابر را طوری طراحی کرده‌ام که من را به‌وسیله یک پارچه محکم از روی ویلچر بلند می‌کند و روی زمین می‌گذارد.

متاسفانه شرایط کوچه و خیابان برای معلولان زیاد مناسب نیست. پیاده‌رو‌ها مشکل ارتفاع و غیر‌همسطح‌بودن دارند. جداول و پل‌ها هم مشکلاتی را برای ما به وجود می‌آورند. سعی کرده‌ام با‌وجود همه اینها هر روز خودم مغازه را باز کنم و مشکلاتم را خودم حل کنم.

- رمز موفقیت شما که مشتریان فراوانی دارید، چیست؟
اخلاق خوب و خوش‌برخورد بودن از فاکتور‌های مهم موفقیت در هر شغلی است. سعی کرده‌ام در‌کنار کار خوب با‌اخلاق خوبم لحظات خوبی را برای مشتریانم فراهم کنم تا بعد‌از یک بار مراجعه مشتری دائم ما شوند.

*این گزارش پنج شنبه، ۱۰ مهر ۹۳ در شماره ۱۱۶ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.  

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44