پارچه مخملی سیاه موکب با رنگ طلایی تزیین شده است و «یا صاحبالزمان (عج)» در میانه آن میدرخشد. موکب خیمهالزهرا (س) از اول ماه صفر دور میدان تقیآباد فعالیت خودش را آغاز کرده است. این موکب را جوانانی از سطح شهر به عشق امامحسین (ع) و برای فرج امامزمان (عج) علم کردهاند. سه سال پیش در دهه فاطمیه بود که عزمشان را جزم کردند و موکب برپا شد. استقبال خوب عزاداران مجاور و زائر آنها را پای کار نگه داشت و حالا پنجاهنفر درکنار هم حسینیوار کار میکنند.
کمی از اذان مغرب گذشته است و موکب بعداز پلههای قطار شهری میدان شریعتی در پیادهرو فعال میشود. انتهای پیادهرو سه ردیف صندلی چیدهاند تا آنها که برای خوردن چای و عزاداری میآیند، کمی بنشینند و خستگی در کنند. داخل موکب، اما جوشوخروش زیادی برپاست. سمت راست اینجا برای پذیرایی از برادران و سمت چپ برای پذیرایی از خواهران در نظر گرفته شده است. دو میز بزرگ هم در انتها قرار دارد و سماورهای طلایی را وسط گذاشتهاند. استکانها را در سینی چیدهاند و همهچیز آماده و مهیای پذیرایی است.
استکانها بهسرعت پر و خالی میشود، اما آنچه این عزاداران را لحظاتی کنار هم نگه میدارد، نوحهخوانی و مداحی است. آنها هر ازچندگاهی با دستمال اشک از صورتشان میزدایند. نمایشگرهایی هم نصب کردهاند که کربلای معلی را نشان میدهد و لابهلای آن تصاویر پیادهروی زائران هم دیده میشود.
هر شب اینجا فیلمهای پیادهروی اربعین را میبینم و همراه بقیه عزاداران به نیت رفتن به اربعین اشک میریزم
این فضای معنوی باعث میشود عزاداران و حاضران بیاختیار اشک بریزند. درست مثل ملیحه رضایی، ساکن خیابان کوهسنگی۵ که هر زمان فرصت کند، دست دختر و پسرش را میگیرد و سری به موکب میزند. او میگوید: خدا به این جوانها خیر و برکت بدهد که این خیمه را برپا کردند و زحمت زیادی میکشند. هر شب اینجا فیلمهای پیادهروی اربعین را میبینم و همراه بقیه عزاداران به نیت رفتن به اربعین اشک میریزم. اگر خدا قسمت کند و سال بعد بروم، نذر کوچکی کردهام که برای خیمه میآورم.
هر لحظه به تعداد عزاداران دور موکب اضافه میشود. هرکدام به شیوه خودشان مشغول عزاداری هستند. یکی ذکر صلوات میگوید و دیگری درباره قیام کربلا و نحوه شهادت یاران امامحسین (ع) برای فرزندانش صحبت میکند. بعضی هم برای شفای بیمارشان دست به دعا شدند و از امامزمان (عج) شفای او را میخواهند.
کودکان و نوجوانان، اما حال و هوای دیگری دارند. آنها هرکدام به شیوه خودشان در این مراسم حضور پیدا کردهاند. یکی استکانهای خالی را جمع میکند، نوجوان دیگری همنوا با دیگران «یا حسین (ع)» میگوید. محمدرضا جوادی خردسال هم چوبشور آورده است و آنها را بین کودکان عزادار پخش میکند.
محمدرضا جوادی خردسال هم چوبشور آورده است و آنها را بین کودکان عزادار پخش میکند
خیلیها مجاور و بعضیها هم زائر و مهمان امامرضا (ع) هستند. از راههای دور و نزدیک به مشهد آمدهاند تا در ایام پایانی ماه صفر اینجا و در حرم مطهر عزاداری کنند. مرتضی علیآبادی ۶۸سال دارد و از روستاهای اطراف فریمان آمده است. او میگوید: مشهدالرضا (ع) محرم و صفر حال و هوای دیگری دارد. هرسال دهه اول محرم یا دهه آخر صفر، خودم را به مشهد میرسانم. پای پیادهروی برایم نمانده است، اما اینجا کنار دلدادگان امامحسین (ع) فرصت عزاداری پیدا میکنم و کمی سبک میشوم.
بوی اسپند فضا را پر کرده و تعداد عزاداران بیشتر شده است. علیرضا رضازاده، مسئول موکب، دور دوم چای را دم میکند و بعداز چنددقیقه هم چای آماده را در کتریهای بزرگتر یکرنگ میکند. کارش که تمام میشود، درباره شکلگیری این موکب و برپایی آن میگوید: سه سال پیش، همزمان با دهه فاطمیه، تعدادی از جوانان همدل و همراه تصمیم گرفتیم این موکب را در میدان شریعتی برپا کنیم و به لطف حضرتزهرا (س) این اتفاق افتاد و اسم موکب هم خیمهالزهرا (س) شد.
استقبال خوب عزاداران باعث شد با اشتیاق بیشتر راهمان را ادامه دهیم. سال اول توانستیم چادر و داربست را خودمان مهیا کنیم و سماور و میزها را از تعدادی هیئت امانت گرفتیم. کمکم با کمک بچهها و خیران آشنا، سماور، کتری برقی، میز، استکان، لیوان و سایر وسایل پذیرایی را گرفتیم. این موکب کاملا دلی برپا شده است و اعضای آن هیئتی ندارند و هرکدام جدا یا با هم عضو یک هیئت هستند. خیمه با کمک همین اعضا و خیران این سه سال برپاست. علت انتخاب اینجا هم فضای بزرگ پیادهرو، مرکزیت آن و رفتوآمد زیاد مجاوران و زائران است. امیدوارم که بتوانیم برای دستگاه ائمه (ع) بهویژه سیدالشهدا (ع) مفید و مؤثر باشیم.
هرسال بیستوپنجم ماه محرم دورهم جمع میشوند و کارهای خیمه را انجام میدهند تا همهچیز برای حضور عزاداران امامحسین (ع) مهیا باشد.
مصطفی مازندرانی یکی دیگر از جوانهای پایکار موکب است که خودش را خادم ائمه (ع) میداند و میگوید: سه سال است که همراه بچهها این موکب را برپا کردهایم. اینجا که میآیم، احساس آرامش میکنم. همه ما خادم ائمه (ع) هستیم و یکدیگر را در همین مراسم عزاداری پیدا کردیم و مسیرمان با هم یکی شد.
آقامصطفی با یادکردن از یک خاطره اشک در چشمانش جمع میشود و میگوید: سال گذشته در همین ایام ماه صفر همراه بیماری اینجا آمد و از ما نذری گرفت تا به بیمارش در بیمارستان قائم (عج) برساند. ما هم یک بسته نبات دادیم و برای بیمارشان دعا کردیم. دو روز بعد آمد و خبر سلامتی و مرخصی بیمارش را به ما داد. هر وقت یاد حال آن روز آن همراه بیمار و توسلش به ائمه (ع) میافتم، اشک در چشمانم حلقه میزند.
علیرضا جلیلیان نوجوان هجدهسالهای که چندروزی میشود خادم موکب شده است و همراه بقیه از عزاداران پذیرایی میکند، میگوید: ۹سال داشتم که همراه پدرم به مراسم عزاداری امامحسین (ع) میرفتم. چندسالی میشود که در موکبهای مختلف شهر فعال هستم و هرکاری از دستم برآید، انجام میدهم. از هشتروز پیش بههمراه پدر و مادرم به اینجا آمدهام و برای خدمت به عزاداران به مسئولان خیمه کمک میکنم. عزادار و خادم فرقی نمیکند؛ هرکس اینجا حاضر شده است، دلش به عشق امامحسین (ع) میتپد.
انتهای خیمه سمت بولوار احمدآباد دو میز هم برای واکسزدن گذاشتهاند. تعداد زیادی هم دمپایی زنانه و مردانه اینجاست و عزادارانی که میخواهند کفشهایشان نونوار شود، آن را بهدست این خادمان میسپارند. سرشان شلوغ است و فرصت صحبت ندارند و از همه دلباختگان به ائمه (ع) میخواهند که برای شفای بیماران و ظهور امامزمان (عج) دعا کنند.
* این گزارش شنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۰ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.