هم زمان با غروب روز سه شنبه بود که آفتاب عمر استاد سیدمیرحسن ارژنگ نژاد (به اختصار حسن ارژنگ خوانده می شد) هم غروب کرد؛ یکی از چهره های بنام هنر مجسمه سازی ایران که آشنایان، او را به عنوان یکی از پیشگامان هنر مجسمه سازی ایران و از پیشکسوتان «هنرشهری» می شناسند.
مردی که یک قرن و یک سال در این جهان باقی بود تا فرصت هنرنمایی بیشتری داشته باشد برای خلق یادگارهایی که این روزها حکم نوستالژی و نمادهای خاطره ساز را برای بسیاری از ایرانیان دارد.
گذرهای باریک اطراف حرم مطهر اندک نشانه ها از هویت ارض اقدس را در خود زنده نگه داشته اند. کوچه کشمیری ها یکی از همین نشانه هاست که در سالروز استقلال پاکستان به سراغش رفته ایم؛ قومی که روزگاری در مشهد همسایه ما و مجاور امام مهربانی ها بوده اند و در حد توانشان، چرخ تجارت شهر را می چرخانده اند.
داستان و روایت درباره محرم و عزاداری هایش زیاد است. البته این روایت ها این روزها فراموش شده و هیئتی های قدیمی دست وپا شکسته چیزهایی در ذهنشان باقی مانده است. یکی از این خاطرات مربوط به عباس شمر است. این عباس شمر، اوایل انقلاب، خیمه گاه کربلا را بعد از نماز ظهر عاشورا آتش می زد. محافظانی داشت که مردم را کنترل می کردند تا از غیظ و خشم به او آسیبی نزنند. یک سال غافل شدند و مردم، عباس شمر را کشتند. یکی از عالمان شنیده بود که این آقا شهید شده. رفته بود کربلا. شبی در خواب او را دید که می گوید: « امام حسین(ع) آمد دیدنم و شفاعت مردم را کرد و گفت این مردم به عشق من احساساتی شدند؛ از آن ها درگذر.» دستگاه امام حسین(ع) این است؛ بد را خوب می کند.
در تابستان های قدیم، وقتی حرم مطهر رضوی دارای فضای گسترده امروزی با تهویه هوا نبوده، بوی تن زائران سبب آزار می شده است؛ بنابراین خادمان و واقفان آستان مقدس رضوی به دنبال راهی برای خوشبو کردن فضای حرم برمی آیند.
در کنار تغییر سبک زندگی ها و ورود مردان و زنان به مشاغل اداری و دولتی و صرف اوقات بیشتر در بیرون از خانه سبب شد لباس هایی که قرن ها تابستان ها و زمستان ها را تاب می آورده است، تغییر کند.
اکنون ٣٠٠میلیون نفر در ١٢کشور مختلف دور سفره هفت سین مینشینند تا از صلح بگویند و آشتی، و از بهاری حرف بزنند که پایش را از تقویم سال بیرون گذاشته و با رشته جان، فرهنگ و هویت آنان درآمیخته است.
خبر نخستین کشته تصادف در ایران با نام «غلامحسین درویش» گره خورده است. او سال 1305 خورشیدی بر اثر برخورد درشکه اش با ماشینی که روزگاری متعلق به مظفرالدین شاه بوده، فوت می کند.