محمد وزیری میگوید: بهخوبی به یاد دارم زمانی که در یکی از مغازههای پارچهفروشی اطراف حرم شاگرد بودم زائران عربستانی دربهدر دنبال پارچههای کرپ، مخمل و اطلس ایرانی میگشتند حتی راضی بودند قیمت بیشتری هم بدهند و این پارچهها را بخرند. آن سالها پارچهفروشی رونق و درآمد خوبی داشت. دایی من که پارچهفروش بود درمدت 5سال توانست از طریق همین شغل خانهای در بالای شهر بخرد. پارچهفروشها درمجموع زندگی مرفهی داشتند، اما حالا این شغل رونق آن سالها را ندارد و همین که بتوانیم دخل وخرج زندگیمان را بدهیم راضی هستیم.
عامه مردم مشهد، محدوده وسیعی درشمال شهرشامل خیابان حرعاملی را میل کاریز میخوانند. اما نام خیابان عامل که از حدود دهه ۳۰ در میان مردم معروف بوده است و با وجود تغییر نام خیابان از حدود دهه ۷۰ خورشیدی به «حرعاملی»، همچنان نزد عموم مردم به همان نام سابق شناخته میشود، برگرفته از خاندان «عامل» است.

حسین جوهری میگوید: در سنین خردسالی با تشویق پدر و مادرم کنار آنها مینشستم و به قرآنخواندنشان گوش میکردم. یک سال قبل از رفتن به مدرسه حفظ سورههای کوچک جزء سیام قرآن را با مربیگری پدرم شروع کردم. در واقع پدرم اولین مربی و معلم من در زمینه حفظ آیات قرآن بود.
محمود فتوحی اردکانی، درست نود و سه سال و پنج ماهِ پیش، توی کوچه پسکوچههای اردکان به دنیا آمده؛ چشمپزشک یزدی که از ده سال مانده به انقلاب، توی ساختمانِ آجری سرِ فلکه «دروازه قوچان» مریض میبیند، بغل نردبانتراشیها، پرندهفروشها و کاروانسراهای از یادرفته و در محدودهای که هیچ تابلوی پزشکی جز او دیده نمیشود. دکتر فتوحی از اولینهای پزشکیِ دانشگاه تهران است. اواسط دهه بیست. از قضا رتبه خوبی هم گرفته تا خیلی زود بورسیه ارتش را بگیرد و سال سی و شش بشود رئیس بخش چشم و گوش و حلق و بینیِ بهداری ارتش گرگان.
زهرا قیداری در تعریف خاطرهای از پرستاری در دوران دفاع مقدس گفت: برای من خیلی مهم بود که هر کاری از دستم برمیآید برای مجروحان انجام دهم. یکی از رزمندهها 2 تا پایش مجروح شده بود. به دکتر گفتم: یکی از پاهایش کار نمیکند. خیلی جوان محجوبی است. دکتر گفت:عصبهایش از کار افتاده است و راهی برای نجاتش وجود ندارد. به ایشان اصرار کردم اگر راهی وجود دارد، پیش پای پرستارها بگذارد. دکتر هم بعد از کمی تأمل گفت: روزی هزار مرتبه روی پایش را ماساژ دهید. .با این حرف خوشحال شدم و با پرستارها نوبت گذاشتیم که هر روز یک نفر این کار را بکند و سرانجام هردوپایش خوب شد.
شهربانو تقیپورشاندیز عقبه مرگ همسرش در سفر حج را اینگونه روایت میکند: یکی از همسایهها به خانه ما مراجعه کرده و هرچه زنگ زده بود، همسرم متوجه نشده و در را باز نکرده بود. همسایه به من اطلاع داد و سراسیمه به خانه آمدم و دیدم همسرم خیلی خوشحال است. گفت خواب پسر شهیدمان را دیدم که به من گفت: بلند شوید که میخواهم شما را به مکه برای زیارت خانه خدا ببرم و همانجا هم برایتان خانه زیبایی گرفتم که ساکن شوید.
همسایهای داشتیم که اعتقادی به امام و انقلاب نداشت، اما دو پسر انقلابی داشت. پسرهایش برای کمک به مجروحان انقلاب، خون میدادند، اما از ترس، به مادرشان حرفی نمیزدند. آن دو به خانه ما میآمدند و از من میخواستند برایشان غذایی درست کنم تا جلوی ضعفشان گرفته شود. آن خانم همسایه که به انقلاب اعتقادی نداشت حالا خیلی تغییر کرده و مادر دو شهید است.از همان اول از شاه و نظام شاهنشاهیاش دل خوشی نداشتم حتی در فعالیتهای انقلابی به همسرم کمک میکردم.
کارنامه حضور سردار شهید رمضان عامل در دفاع مقدس با فهرست بلندبالایی از عملیاتها گره خورده است. او پیش از این نیز در روزهایی که ضدانقلاب با هدف جبران کینه شکست در انقلاب، در لجاجت انتقام از مردم بود، اوایل سال۵٩ به افتخار خدمت حفاظت از بیت امامخمینی(ره) در جماران رسیده بود. در طول دوران دفاع مقدس همواره از او بهعنوان یکی از بهترینهای حوزه اطلاعات و عملیات، طراحی عملیات و فرماندهی گردانها و یگانهای خراسان در سالهای ۵٩ تا ۶٢ یاد میشد.