خیلی دوست داشتم دکتر شوم. درسهایم خوب بود و کنکور هم رتبه کمتر از ۶ هزار آوردم، اما نشد که بشود. تازه انقلاب شده بود و بازار روپوش اسلامی رونق داشت.
طلای ناب که میگویند، در بولوار امامت خوش میدرخشد و این مکان را به بازاری گران و ارزشمند تبدیل کرده است.زرق و برقش توجه هر رهگذری را به خود جلب میکند و باوجود نوسانات اخیر بازار، باز هم مشتریهای خودش را دارد.
رشته سراجی مخصوص کارهای چرمی برای تولید کیف زنانه و مدرسه، کیف پول، کلاه و لباسهای چرمی است. البته روزهای اولی که وارد این رشته شدم، حس خوبی نداشتم. خیال میکردم به رشتهای با آینده نامعلوم آمدهام، اما کمی که گذشت، فهمیدم رشته سراجی کارآمد است.
یک اتاق کوچک از خانه گرمشان، میهمان رنگ و طرح و نقش است؛ پدر، یکی از بینقصترین قالبهای سیلیکونی بازار را میسازد، مادر با ظرافتی خاص مواد را در قالب میریزد. امیرعلی هم در فضای مجازی طرحهای مدرن را ارائه میکند.
اوایل انقلاب ازطریق اتحادیه و تعاونی شیشه را میخریدیم. مصالح ساختمانی بهسختی پیدا میشد. وقتی میخواستی حواله شیشه بگیری، بازرس میآمد و از خانه بازدید میکرد؛ اگر 10متر شیشه نیاز داشتی، برای هفتمتر حواله میداد و بقیه آن را باید آزاد میخریدیم.
حاجعلیاکبر برپا میگوید: مرگ بغل گوشمان است، منتها ما آن را نمیبینیم. البته این دیوار برای من مرگ را تداعی نمیکند؛ هم خاطرات این آدمها را برایم زنده میکند، هم درس عبرت است برایم و اینکه بدانم یک روز عکس من هم کنار همین عکسها میآید.او تکتک این آدمها را میشناسد. بعضیها دوست و فامیل مشتری و آشنای نزدیک هستند. با بعضی هم یکیدوکلام بیشتر همکلام نشده است؛
انجمن یاریگران محله که در فضای مجازی شکل گرفت خیلیها را هوادار خود کرد، ایدهای که به ذهن زهره خاکپور و دوستان قدیمیاش در پایگاه بسیج امام خمینی(ره) رسید. آنها اولین گام را در جهت حمایت از کسبوکارهای خانگی گام برداشتند. هیچیک تصور نمیکردند عملیاتی شدن طرح بازارچه محلی تا این اندازه گرهگشا باشد. انجمن یاریگران محله خیلی زود برای کارآفرینها فرصت فروش مهیا کرد. معمولا بازارچهها در مکانهای فرهنگی محله برگزار میشود.