شمار بچههایی را که به دنیا آورده، نمیداند، اما میداند که خیلیها «مادر» صدایش میکنند. این مادر طوبی تربتی است؛ قابله هشتادودوساله محله رضائیه که هنوز سرزنده است و حرفهای شنیدنی بسیاری دارد.
سکینهجبلی در نامهای به وزارت معارف مینویسد: مدت مدیدی است که شغل قابلگی را دارم و از طرف بلدیه جلوگیری شده است که باید تصدیق داشته باشید و داوطلبان باید بر طبق مقررات در مدرسه قابلگی تحصیل کرده باشند. من در این مدت بیست سال، یک نفر شاکی ندارم.
آنطورکه حسینعلی متمدنمارشک توضیح میدهد، از وقتی قیمت سماور دو قِران بود تا حالا که چندمیلیونی شده، پای سماور است، اما ۱۰سالی هست که دیگر تولید نمیکند و صرفا مشغول تعمیرات است.
احمد نصیرایی، تاکسیران پایانه مسافربری معتقد است زائران امام رضا (ع)، میهمانان مردم مشهد هستند و حالا که او در این شهر زندگی میکند، باید رسم میزبانی را بهدرستی بهجا آورد.
محمدعلی پوروکیل که کارش قلع اندود کردن قابلمههای مسی است میگوید: بعضی از مشتریها حالا که خاصیت مس را فهمیده تصمیم گرفتهاند دوباره قابلمههای مسیشان را سفید کنند.
نمیدانم چه نیرویی میتواند معصومه حسنپور را در قامت معلم، از محله هاشمیه مشهد به مدت ششسال هرروز تا مدرسهای دور بکشاند؛ معلمی که روزی قرار بود به کانادا مهاجرت کند. بهجز سهسالی که در مالزی زندگی کرده است، پنجسال در یکی از مدارس مصلینژاد مشهد معاون بوده و پیش از آن هم تدریس در زابل و تهران و کرج را تجربه کرده است.
رمضان بنناری میگوید: صبح میآییم، مینشینیم اینجا تا دم غروب؛ باری بهمان بخورد یا نخورد! الان بعضی مغازهدارها چرخ دستی خریده و شاگرد گرفتهاند تا بار را جابهجا کند. برای همین خیلی روزها بیکارم.