فاطمه سلطانفریمانیسپهر میگوید: قدیم رسم بود دخترها وقتی که مدرک کلاس ششم خود را میگرفتند، دو سال دوره فراگیری خیاطی میگذراندند و بعد هم ازدواج میکردند، اما من خلاف این قانون عمل کردم.
جواد جاهدی میگوید: ما در کارگاه خود فقط انگشتر حرز جواد مردانه در اندازههای کوچک، متوسط و بزرگ تولید میکنیم که دعای آن را هم از بازار به قیمت ۱۰ تا ۲۰ تومان میخریم.
حاجاکبر نعیمیپور تعریف میکند: وقتی کفش ملی سال ۱۳۴۵ آمد، در کمتر از دوسال بیشتر کارگاهها تعطیل شدند. کفش ملی دهبیست شعبه اطراف حرم زد. مجبور شدم دور کفاشی را خط بکشم.
در آن زمان جایی بوده است که مشعلهای حرم را در آن جمع و نگهداری میکردهاند. به این فضا مشعلخانه میگفتند و افرادی باعنوان مشعلدار و مشعلچی زیرنظر مشعلدار باشی و مهترمشعلدار کار میکردند.
پیرمرد نوغانی که اعتقادی به داشتن سواد بین کاسبان ندارد، اضافه میکند: قدیم در کلاسها به شاگردان درس اخلاق، ادب و فرهنگ میدادند، اما امروزه همه چیز شده ریاضی، شیمی، فیزیک و... که به هیچ دردی نمیخورد!
اصغر دهباری که از هفت سالگی بهعنوان شاگرد در یک کفاشی مشغول به کار شده است، با شروع جنگ به عنوان سرباز به جبهه میرود. یکی از کارهایی که در جبهه انجام میدهد واکس زدن کفش سربازهاست.
رضا غلامیان میگوید: سن استعمال دخانیات متأسفانه کمتر شده و به دانشآموزان مدارس ابتدایی رسیده است. خبر بد دیگر اینکه در سالهای اخیر بین بانوان هم رواج بیشتری یافته است.