محله گاز

محله
منطقه ۳ 

گاز

محله گاز

کار انتقال خط لوله گاز به شهر‌ها از سال ۱۳۴۲ در کشور آغاز شد و اولین خط لوله در سال ۱۳۵۱ به مشهد رسید. این خط از خیابان گاز کنونی می‌گذشت و ایستگاهی نیز در همین حوالی داشت. به همین دلیل، این خیابان گاز نام گرفت. جمعیت این محله به‌نسبت وسعتش چشمگیر است.

 

محله گاز
خانواده طوسی‌ گوش شنوای ناشنوایان‌اند
همه‌چیز به تصمیم ایمان طوسی بر‌می‌گردد که در چهارده‌سالگی و به‌دنبال یک تب شدید، شنوایی خود را از دست داد و هر‌چه بزرگ‌تر شد، بیشتر حس کرد که دنیای ناشنوایان دنیای متفاوتی است.
جواد احمدپور؛ هنرمند خوش‌صدا ولی بی‌سروصدای مشهد
جواد احمدپور هنرمند محلۀ گاز سال‌های زیادی از محضر استادان بزرگ موسیقی ایران و خراسان بهره برده و با شاعرانی، چون محمد قهرمان نشست و برخاست داشته است.
پنجه طلایی پدر و پسر پیرایشگر
پدر با چشم بسته موی سر مشتری را اصلاح می‌کند و «پیرایشگر خلاق کشور» نام می‌گیرد و پسر نوجوان، عنوان «پنجه‌طلای ایران» را از آن خود می‌کند.
خانه به دوشی، تلخ‌تر از درد ترکش‌های جنگ!
سال‌ها بیرون از خانه کار می‌کردم. اما دیگر توان ندارم. قوت و رمق از دست‌هایم رفته است. چند وقت است کلوچه و نان درست می‌کنم.
حتی یک جلسه تمرین را از دست نمی‌دهم
ورزش بخش پررنگ زندگی ریحانه اسدی، نوجوان پانزده‌ساله ساکن محله گاز است. از کودکی مشتاقانه به‌دنبال آموختن حرکت‌های رزمی بوده است و حالا هم عناوین مختلف داخلی و بین‌المللی را در کارنامه ورزشی خود به ثبت رسانده است. ریحانه از چهار‌سال پیش، وارد دنیای حرفه‌ای ورزش شد و تا اینجای کار، کلی افتخار ورزشی و مدال‌های رنگارنگ در رشته کاراته وادوریو کسب کرده که مهم‌ترین آن‌ها، به‌دست‌آوردن مقام نایب‌قهرمانی بین‌المللی در سال گذشته بوده است.
پاگرفتن مسجد پنج‌تن آل‌عبا(ع) محله گاز روایتی جذاب دارد
آتش‌نشان‌های محله ما زمانی‌که حس کردند جای حسینیه در محله‌شان خالی است، زمین‌هایی را که شهرداری در‌اختیارشان گذاشته بود، برای ساخت اهدا کردند. خودشان هم آستین بالا زدند و آجر روی آجر چیدند تا دیوارهای حسینیه بالا رفت. این اتفاق در دهه‌1340 رخ داد. البته بعدها حسینیه تبدیل به مسجد شد. به‌خاطر این کار، نام آتش‌نشان‌ها در محله‌ای که بیشتر آن‌ها همین پیشه را داشتند، به یادگار ماند و خواهد ماند.
رزمنده شوخ طبع جبهه و راننده پایه یک
قصه شهادت رزمندگان دفاع مقدس را روی خاک ریزها شنیده ایم اما حاج محمود روایت تازه ای از شهادت هم رزمان خود دارد. تعریف می‌کند: گاهی ستون پنجم اطلاعات رفت وآمد نیروهای ایرانی را در اختیار دشمن می گذاشت. همین موضوع باعث بمباران مسیرهای پشت جبهه می شد که خودروهای سبک و سنگین مختلف پشتیبانی در آن تردد می کردند. به خاطر دارم در یکی از همین بمباران ها راننده آمبولانسی که مشغول جابه جایی نیروهای زخمی از خط مقدم بود مورد اصابت ترکش قرار گرفت و جلو چشم خودم به شهادت رسید.