کوره مغازه علیمحمد عباسی در محله گاز چندماه خاموش بود و بعد هم جمع شد و یکیدو ماه میشود که جای کوره را پر کردهاند و انگار نه انگار که سالها بوی تند تیزاب و قلعش تا بیرون مغازه هم میرفته است. هیچکس نام فامیلی او را نمیشناسد و همه حاجعباس مسگر صدایش میکنند.
از سر عادت هرروز در مغازهای را باز میکند که هیچ رونقی از گذشته برایش نمانده است و به قول خودش بعضی از روزها حتی هزار تومان هم دشت نمیکند. حاجعباس هنوز وقتی حرف میزند، گهگاه تکسرفهای همراهش است. سرفهها و درد عضلانی دست و پایش برمیگردد به سالها کارکردن با تیزاب و قلع.
کار انتقال خط لوله گاز به شهرها از سال ۱۳۴۲ در کشور آغاز شد و اولین خط لوله در سال ۱۳۵۱ به مشهد رسید. این خط از خیابان گاز کنونی میگذشت و ایستگاهی نیز در همین حوالی داشت. به همین دلیل، این خیابان گاز نام گرفت. جمعیت این محله بهنسبت وسعتش چشمگیر است.
حاجحیدر نیکواقبال از آن کاسبان قدیمی است که بیش از 50سال در کوی آتشنشانی خرازی دارد. بیشتر مردم محله و محلات اطراف او را به نام «باباعلی» میشناسند؛ پیرمرد 84ساله و کاسب کهنهکار شهر که تاریخچه محله را خوب از بر است. ویترین مغازه خرازیاش پر است از خنزر پنزرهایی که تو را میبرد به دهههای 60 و 70؛ از ادکلنهای قدیمی گرفته تا انواع قرقره و نخ و سوزن، دمپایی پلاستیکی و حتی جغجغه بچه. به قول خودش از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در خرازیهای قدیم پیدا میشد.
قدیمیهای محله گاز خوب میشناسندش. پیرمرد لاغراندام بلندقامتی که کارراهانداز اهل محل است و دست خیرش برای همه. اساس آبادی و رونق محله از او بود و آن زمان که هنوز کارآفرینی رایج نبود، 10نفری از دوست و آشنا نانخور سفره و خوان کرمش بودند. از عبدالکریم کریمزادهیزدی میگوییم؛ مالک حمامی در محله قدیمی کوی آتشنشانی. پیرمرد خندهرو و خوشمشرب یزدی که بیش از 4دهه درب حمامش به روی اهل محل باز و در خدمت آنان بود.
گروه «همکاسه» با محوریت «حسینیه انصارالعباس» در محله گاز ، سالهاست برای تأمین غذا و معیشت تهیدستان فعالیت میکند. آنها در بخش تحصیلی به خانوادههای کمدرآمد کمک میکنند.
روزِ دوشنبه بود که جنگ آمد. دوشنبهشبی که کریم و بچههایش در خانه شام میخوردند و هیچ نمیدانستند که خانهشان با این جنگ چه روزهایی را به چشم خواهد دید. 3ماه بعد از همان دوشنبه بود که یکی از پسرها غزل خداحافظی خواند و رفت به دل جنگ. 6ماه بعد از آن خود کریم با زن و بچهها خداحافظی کرد و رفت و مدتی بعد از آن هم پسر دیگر کریم راهی جبهه شد. 6سال از همان دوشنبه که گذشت، وقتی مادر سفره شام پهن کرد، دیگر هیچکدام از آنها نبودند تا حلقهوار کنار هم بنشینند و تنها قاب عکسهایشان بود که نام شهید داشت.
تا 60سال پیش این محدوده که کوچه شهید خاکزاده 5 را هم در بر می گیرد بیشترش زمین کشاورزی بود. میگویند نزدیکترین آبادی سمزقند بوده است. از وقتی سازمان آتشنشانی قطعات 250متری کشاورزی را به کارکنانش داد، به محله آتشنشانی معروف و کمکم آباد شد. حسینیه و مسجد وقفی پنجتن آلعبا از مهمترین پایگاههای مردمی به حساب میآید.