نجیبه حاجیپور، سال ۱۳۵۷ در روستای چشمهپونه مشهد به دنیا میآید اما اصالتش به روستای «ماهخونیک» بیرجند برمیگردد، روستایی که همه اهالی آن کوتاه قامت هستند. قد و قامت نجیبه هم مانند پدرانش کوتاه است، یک متر و 15 سانتیمتر، این بانوی خودساخته باوجود مشکلات عدیده جسمانی و مالی، در رشته مدیریت بازرگانی مشغول به تحصیل است. او علاوه بر درسخواندن، کار هم میکند، سالها است که برای گذران مخارج زندگی تایپیست پایان نامههای دانشجویی است. نجیبه تاکنون 12عمل جراحی بر روی پاهایش انجام داده تا فقط سرپا باشد و بتواند راه برود.
مینا گلپور که مؤسس کارگاه تولیدی معلولان هانیل است، درباره تاریخچه تأسیس آن میگوید: من و خواهرم، مدتی در مراکز حرفهآموزی معلولان کار میکردیم. به دلیل رفتوآمدهایی که به اداره بهزیستی داشتم، متوجه فراخوان تأسیس کارگاههای تولیدی شدم و این موضوع را با خانوادهام مطرح کردم. پدر و مادرم خیلی حامی بودند و با وجود اینکه در بین اطرافیانمان فرد معلول نداشتیم، با دید مثبتی به این موضوع نگاه میکردند. پدر و همسرم به لحاظ مالی بسیار حمایت کردند تا کارگاه هانیل، مردادماه سال 93 به عنوان اولین کارگاه دختران معلول ذهنی بالای 14 سال، دایر شد.
فضای بازی ویژه کودکان توانیاب در بوستان بزرگ منطقه3 افتتاح شد.
قصه اراده و همت معلولان و موفقیتهایشان در عرصه ورزش، هنر، علم و... را که مرور میکنیم، همیشه یک جمله کلیشهای تکرار میشود: «با وجود معلولیت و موانع فراوان توانستهاند موفق شوند.» این بدان معنی نیست که نباید موانع زندگی معمولی معلولان در جامعه اصلاح شود. ترجمهاش بیشک این هم نیست که همهچیز به خود معلولان برمیگردد و اگر کسی بخواهد موفق میشود، پس نیازی نیست مسیر حرکت معلولان در شهر روانسازی شود یا راه برای اعزام معلولان به مسابقات جهانی هموار شود. هدف از بیان این قصهها قرارگرفتن در نقطه مقابل افراد سالمی که کنج عزلت نشستهاند و دائم از «چهکنم» و «نمیتوانم» حرف میزنند هم نیست. تنها هدف این است که بگوییم چه سرمایههای ارزشمندی در کنارمان داریم؛ آدمهایی که اهل تسلیمشدن نیستند.
یلدا واحدی، مدیر مدرسه پیوند میگوید: مدرسه ابتدایی استثنایی پیوند از سال ۶۴ راهاندازی شده و تا ۳ سال پیش مدرسه دخترانه و پسرانه مشترک بود، اما الان بچهها جدا شدهاند. در این مدرسه ۸۷ دانشآموز داریم که در هر کلاس بین ۶ تا ۱۱ دانشآموز حضور دارند. کتابها هم متناسب با نیاز بچهها مناسبسازی شده است، متناسب با بهره هوشی بچهها که بین ۵۰ تا ۷۰ است. پیش میآید که بچهها در هر پایه بین یک تا ۳ سال توقف داشته باشند، تا اینکه بتوانند مفاهیم را درک کنند، اما ما هیچ وقت به این موضوع خرده نمیگیریم و از کار با بچهها ناامید نمیشویم.
زهرا و مریم ۲ خواهر از ۶ فرزند خانواده نوزادی هستند که به دلیل بیماری RP بینایی خود را در نوجوانی از دست دادهاند، ولی روشنایی زندگی را گم نکردهاند. آنها سد تاریکی را شکستهاند و باوجود موانع بسیار با یک عصای سفید شهر را درنوردیده و موفقتر از آنهایی که دیده دارند، زندگی را دیدهاند. زهرا متولد سال ۱۳۴۴ است و دیپلم ادبیات دارد. مریم 20 سال بعد از زهرا به دنیا آمده و اکنون در حال دفاع از پایاننامه دکتریاش در رشته مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران است.
شب با پای خودش به بیمارستان میرود و بستری میشود، اما صبح احساس میکند نمیتواند از تخت پایین بیاید. سومین روزی که در بیمارستان بستری بود، دکترش تشخیص میدهد توموری بدخیم روی نخاعش نشسته که او را قطع نخاع کرده است. بدون اینکه تومور را از بدنش بردارند، او را از بیمارستان مرخص میکنند و میگویند حداکثر تا ۶ ماه دیگر زنده میماند. هرچند مهرداد محمدپور از آن زمان تاکنون روی ویلچر است، اما این چرخهای دایرهای هیچوقت او را ناامید نکرده و نه تنها مانع شور و نشاطش نشده، بلکه او را در تحمل سختیها و تلاش برای رسیدن به پلههای بالاتر، راسختر کرده است.