آدمهای این خانه ،کوچک و بزرگ، دختر و پسر، صفای خاصی دارند. اینجا همه عاشق حسین(ع) هستند. رسم خانهتکانی از چند روز مانده به محرم و آغاز سال جدید قمری، در این خانه تمام و کمال انجام میشود. شستوشوی فرشها و نظافت در و دیوارها که برای پذیرایی از میهمانان سفره اهلبیت(ع) و روضه حسینی به پایان میرسد، نصب پرچمها و سیاهپوشکردن خانه شروع میشود. حالا دو نسل دیگر از این خاندان هم پای کارند. فرهنگ عاشورایی و جلوهآرایی محرم به احترام خون سیدالشهدا(ع) و یاران باوفایش 43سال است در این خانه جریان دارد.
خیمهالزهرا(س) که در ورودی زمین ورزشی ابتدای خیابان اندیشه68 برای اباعبدالله سیاهپوش شده است، ارادت اعضای این هیئت جوان را به مادر سادات و امام حسین(ع) نشان میدهد. بانیان آن از 20سال قبل زمانی که دانشجو بودهاند قدم اول هیئت داری را برداشتهاند و هر آنچه از کودکی پای هیئت های امام حسین(ع) یاد گرفته بودند در هیئت دانشگاه به نمایش گذاشتند. با گذشت سالها نهتنها از کاری که میکردند دلسرد نشدند بلکه حالا که همه مهندسهای مطرحی هستند بیشتر از قبل برای برپایی خیمه عزاداری انگیزه دارند و با پایشی که انجام دادهاند مردم قاسمآباد را در اینکار خود شریک کردهاند.
داستان و روایت درباره محرم و عزاداری هایش زیاد است. البته این روایت ها این روزها فراموش شده و هیئت ی های قدیمی دست وپا شکسته چیزهایی در ذهنشان باقی مانده است. یکی از این خاطرات مربوط به عباس شمر است. این عباس شمر، اوایل انقلاب، خیمه گاه کربلا را بعد از نماز ظهر عاشورا آتش می زد. محافظانی داشت که مردم را کنترل می کردند تا از غیظ و خشم به او آسیبی نزنند. یک سال غافل شدند و مردم، عباس شمر را کشتند. یکی از عالمان شنیده بود که این آقا شهید شده. رفته بود کربلا. شبی در خواب او را دید که می گوید: « امام حسین(ع) آمد دیدنم و شفاعت مردم را کرد و گفت این مردم به عشق من احساساتی شدند؛ از آن ها درگذر.» دستگاه امام حسین(ع) این است؛ بد را خوب می کند.
اهالی محله کنهبیست حالا پس از گذشت سالها به گروهی همدل و همراه تبدیل شدهاند تا آیین هر ساله محرم را در کنار هم به بهترین شکل برگزار کنند.
آیینی که از سال58 در این محله اجرا میشود و آنها تمام تلاششان را برای برپایی و زنده نگهداشتن آن میکنند. سه سال پیش که کرونا بساط مراسم را جمع کرد و در مساجد را بست، آنها دست روی دست نگذاشتند. به دنبال فضایی روباز گشتند تا با رعایت پروتکلها رسم هر ساله را اجرا کنند. سرانجام دو کوچه بالاتر از مسجد بنی هاشم(ع) به مدرسه منظومه دانش رسیدند.
آقا یدالله سالها شله و حلیم هیئت را میپخت وتا 15دیگ و حتی بیشتر را هم میتوانست آماده کند. نه فقط شله و حلیم بلکه برای هیئت آبگوشت و غذاهای پلویی را هم خیلی خوب درست میکرد. کم کم آوازه او در غذا درستکردن در هیئت ها پیچید و خیلی از محلههای دیگر مشهد هم غذای هیئت و میهمانیهایشان را به او میسپردند.
به «پدر بازار» شهرت دارد. پدری که دلسوزانه و عاشقانه بار مشکلات ریزودرشت را بهدوش میکشد و خم به ابرو نمیآورد! برایش فرقی نمیکند نیاز مراجعهکننده چه باشد؛ او همه داشتههایش را برای رفع آن حاجت پای کار میآورد! حالا برای احمد قدمگاهی از آن زمان که مصمم شد برای زندگی در همسایگی اماممهربانیها زادگاهش، باغشن قدمگاه، را به مقصد مشهد ترک کند، 35سال میگذرد! سالهایی که به قول خودش در آنها چیزی نبوده است که از حضرت بخواهد و خیلی زود و به بهترین شکل برایش جور نشود.
سیدمحمد باقرزاده درباره طرح مدارس شهدایی توضیح میدهد: ایده اولیه کار از مسجد قمر بنی هاشم(ع) واقع در هاشمیه62 شروع شد. بچهها در حال بازی بودند و من برای نماز رفته بودم. یاد حدیث پیامبر(ص) افتادم که میفرمایند اگر میخواهید دعایتان مستجاب شود بچهها را دور خودتان جمع کنید، دعا کنید و آنها آمین بگویند. یک بسته شکلات خریدم و آنها را جمع کردم و به آنها گفتم من دعا میکنم، آمین بگویید، من هم به شما شکلات میدهم. این شکلاتدادن همانا و جمعشدن بچهها همانا و جلسه قرآن بزرگی تشکیل شد.