زهرا طاهری میگوید: دوست داشتم آنچه را یاد گرفتهام دراختیار دیگران هم قرار دهم، از اینرو محفل ادبی را تشکیل دادیم و ماهی یکبار فقط مثنویخوانی داشتیم اما بعد که تقاضا بیشتر شد، جلسات را هفتگی کردیم و حافظخوانی هم اضافه شد.
مجید رجبیمقدم سال۱۳۴۵ در محله طلاب مشهد متولد شد، اوایل تولیدی قطعات وسایل نقلیه داشت که چهارنفر برای او کار میکردند اما حدود ۱۰سال پیش بنا به دلایلی کار تولیدی خود را کنار گذاشت و شغل تاکسیرانی را انتخاب کرد.
کتاب خانه «شهید مفتح» علاوهبر امانتدادن کتاب ، محیطی برای برگزاری برنامههای فرهنگی است. این کتاب خانه در طول چند دهه فعالیتش پناهگاهی برای دانشآموزان و علاقهمندان به کتاب و کتاب خوانی بوده است.
اسدالله آزاد تلاش میکرد تا حرفه کتاب داری را در ایران به نسخه جهانیاش نزدیک کند و از اهمیت آن بگوید. نگاهش به کتاب داری صرفا فن قفسهبندی نبود بلکه در جستوجوی دانشگاه عادلانهتر و جامعه داناتر، جلساتش را پشت سرهم برگزار میکرد.
۱۰ سال پیش وقتی زهراخانم دید خرید کتاب برای بسیاری از خانوادهها سخت است، بدنبال راهی گشت تا عطش کتاب خوانی دوستان دخترانش بیپاسخ نماند. ایده ایجاد « کتاب خانه خانگی سارا و رکسانا» از همانزمان شکل گرفت.
حسین عباسزاده، نویسنده مشهدی کتاب «خوشبحال هیچ کس نیست» میگوید: اگر نگاهی به اطرافمان بیندازیم میبینیم که خیلی از ما حسرت زندگی دیگری را داریم، حسرتی که برخواسته از آگاهی کمِ ما نسبت به واقعیت زندگی آن شخص است.
برای حیدر صفدرپور، همه چیز از برخاستن یک «آه» از نهاد شروع شد: «خدایا، میشه یه روزی منم مثه اینا، برای ائمه دو خط شعر بگم.» صفدرپور اولین شعرش را در ۱۸سالگی میسراید. حکایت او حکایت دلدادگی به ائمه (ع) است.






