علیاکبر روحیگلخطمی میگوید: از دوازدهسالگی با تشکیل کانون، محوریت اصلی کارها را در حوزه کتاب قرار دادیم و دو سال بعدِ آن هم با تشکیل هیئت مذهبی سیدالشهدا (ع)، برنامههای هیئت و کانون را با هم مدیریت میکردم.
ابوالفضل مهرزادنیا میگوید: گاهی افراد وقتی متوجه میشوند نابینا هستم، میخواهند بهزور من را از خیابان رد کنند! لباسم را میکشند. بعد هم میگویند «برایمان دعا کن!» از این برخورد ناراحت نمیشوم.
فاروق تیموریان هنرمندی است که دستی هم بر آتش ورزشهای رزمی دارد و به همیندلیل خودش را «شاعر مبارز» معرفی میکند. «عشوههای قرن هفتم» کتاب شعر اوست که در سال۱۳۹۴ به چاپ رسیده است.
علی غیاثی میگوید: دغدغه ما در کتاب خانه مردمی امیرحسین فردی این است که به مردم نقشهای واقعی بدهیم و با کمک آنها بتوانیم فعالیت فرهنگیاجتماعی را در محله، پیش ببریم.
بدون شک بسیاری از کتاب خوانهای شهر حداقل یکبار سروکارشان به محمد رجبی یا به قول خودش «محمد آرزونفروش» افتاده است. او که خوره فیلم و کتاب بوده، در جوانی تصیم گرفت خودش کتاب فروش شود.
این روحانی مبارز که شهادت پدرش را به چشم دیده است میگوید: تیری به دست پدرم خورد، بعد یکی از چتریهای منور که خیلی داغ است، روی پایش افتاد و تیری هم به سرش خورد.
دکتر علی اکبر فیاض وزنه سنگینی در ادبیات خراسان و چه بسا ایران به شمار میآید. او شمع محافل ادبی خراسان است و چه بسیار شعرایی که تشنه نقد آثارشان به دست دکتر فیاض بوده اند.