دفاع مقدس

خاطرات سخت مجنون
وقتی پایان جنگ از رادیو اعلام شد، بهت‌زده‌ گوشه‌ای نشسته بودم و به چند متر آن‌ طرف‌تر نگاه می‌کردم که ‌سربازهای عراقی در‌کنار سنگرهای خود قدم می‌زدند.
دفاع جانانه از جزیره مجنون
ما را به جزیره مجنون فرستادند. نه پولی داشتیم و نه راه ارتباطی با کشور. ما را هوابرد کردند و در جزیره گذاشتند. یک گردان بودیم با ۲۲ رزمنده.
خبر آزادی خرمشهر را از رادیوی عراقی‌ها شنیدیم
یکی از شیرینی‌های عملیات بیت‌المقدس برای سرهنگ محمود اسماعیلیان، شنیدن خبر پیروزی‌شان از رادیویی است که از عراقی‌ها غنیمت گرفته‌اند.
جانباز قطع نخاعی که پزشک شد
دکتر موسی میرشکار سال‌ها پیش از اینکه در لباس یک پزشک به درمان و تسکین درد بیماران بپردازد، جانبازی است که با ترکش خمپاره در نوجوانی قطع نخاع می‌شود.
مهریه ام را به خرمشهر بخشیدم
زهراخانم مهریه ۲۰ هزار تومانی‌اش را بخشیده بود تا دل همسرش را نرم کند و بتواند تمام‌وکمال در امورات مربوط به جبهه و جنگ حضور داشته باشد.
حس و حال جبهه از دوربین حسین اکبری
حسین اکبری از خاطره دیدارش با شهید آوینی می‌گوید: پشت دستگاه مویلای فیلم شانزده‌اش بود و کار مونتاژ می‌کرد. توصیه می‌کرد تصاویری که می‌‌گیرید واقعی باشد و حس‌و‌حال را منتقل کند.
"حسین بربر" پهلوان ریز قامت اما بلند آوازه محله بود
روحیه پهلوانی همیشه ضمیمه نام‌آوری‌های محمدحسین حیدری بوده است. معروف بوده است به «پهلوان ریز‌قامت محله» که نمی‌گذاشته کسی دست تنها بماند.