مهدی اخوان ثالث در تمام عمر در تنگدستی بهسر برد، ولی هرگز دیده یا شنیده نشد که تن به ذلت دهد و «آبروی فقر و قناعت» ببرد.
دکتر رؤیا رستگار تعریف میکند: ناظم مدرسه درحال به صفکردن بچهها بود. چشمش که به من افتاد، با تحکم گفت «دختر جان! برو توی صف. چرا اینقدر تعلل میکنی؟» به او گفتم: «من دانشآموز نیستم؛ معلم هستم.»
دفتر شعر مرتضی شبانی ما را به مشهد و بهویژه چهاربرج ۶۰سال پیش میبرد و برایمان از «دامن همت به کمر زدن»، «گریبان چاک دادن»، «بُخو»، «فرنگ» و... میگوید.
میترا نوایی، دانش آموز کتابخوان و دکلمهنویس محله فرهنگیان است که بزرگترین تفریحش در کودکی، داشتن و خواندن کتابهای شعر و البته شاعر ی بوده است.
درحالیکه نرمافزارهای خوشنویسی و فونتهای مختلف، هنر چندصدساله را مهجور کرده، قلم هنوز دوست معصومه سرائی، هنرمند محله شهید قربانی است.
در تاکسی آقای عبداللهی در خط فردوسی تا راهنمایی کتاب بخوانید، شعر بشنوید و موسیقی آرامشبخش گوش کنید.
استاد غلامرضا شکوهی، بیهیچ حرف و تعریف اضافهای، آشنای دیرین شعر و شاعر ان خراسان است. کمتر کسی را در این حوزه میتوان پیدا کرد که طعم شیرین غزلی جانانه را از این شاعر مشهدی نچشیده باشد.