شاعر

ملک الشعرا بهار، سیمای یک شـاعر شورشی
محمدتقی بهار مقالاتی در روزنامه «توس» می نوشت با امضای «م. بهار» که آن ها هم تأثیری زیاد بر افکار عمومی مردم خراسان داشت. «م. بهار» برای مردم مجهول بود تا روزی که ملک الشعرا دوباره رخ نمود و شد «محمدتقی ملک الشعرا بهار». آوازه آزادی خواهی و شعرهایش تا تهران و رشت و تبریز هم رسیده بود.
کاسبی که در کنار کارش، 5کتاب چاپ کرده است
نصرت طالبی 61سال دارد و سال‌هاست که در زمینه فنی مشغول به کار است. وارد مغازه‌ کوچک و جمع‌‌وجورش که دور میدان امام خمینی (ره)است، می‌شویم. لباس کار به تن دارد و سخت مشغول کار است. روی دیوار سمت راست قفسه‌ای ساخته و کتاب‌هایش را چیده و در سمت چپ مغازه، تقدیرنامه‌ها و مدارک ثبت اختراعاتش خودنمایی می‌کند. او دستش پر است و در این سال‌ها در کنار کار اصلی‌اش، نوشتن کتاب و شعر را هم شروع کرده است.
شاعر «مویرگ»، رتبه اول کشوری جشنواره جوان خوارزمی
نوجوان ساکن محله زرکش اگرچه در رشته علوم تجربی درس می‌خواند، علاقه‌ به شعر رهایش نمی‌کند. طوری که با سرودن مجموعه شعر مویرگ، رتبه اول کشوری جشنواره جوان خوارزمی را به دست آورده است.
حبیب الله چایچیان، شاعر «آمدم ای شاه پناهم بده»
اولین شعرش را در پانزده سالگی و برای پدرش سرود. پدری که در اوج نوجوانی حبیب ‍الله را تنها گذاشت و رفت:پدرم رخت از این جهان بربست/کمرم از غم و محن بشکست/می کنم لیک شکر یزدان را/گر پدر نیست باز مادر هست در کنار مادرش که اولین مشوق او برای سرودن شعر درباره آل الله بود این مرحوم علامه امینی بود که چایچیان را تحسین و تشویق می کرد. وسیله آشنایی اش با علامه هم شعر بود.
محفل پنج ساله معرفتی و ادبی ایثارگران بحرآباد به صرف چای بابونه
خیلی قبل‌تر از ماه رمضانِ پنج سال پیش که محمد غلامزاده به رسول مولایی پیشنهاد داد بچه‌محل‌های قدیمی و هم‌رزم‌های دوران جنگ را دور هم جمع کند و کیمیای سعادت را تورق کنند، همین بچه‌محل‌ها پاتوق معرفتی‌شان را برگزار کرده بودند.اوایل دهه60 بود و این پاتوق به پیشنهاد شهید غلامحسین گذری شکل گرفت؛ روحانی و فعال فرهنگی محله بحرآباد که کتاب‌خوانی و سخنوری را به جوانان می‌آموخت.
کوک‌های منظم خیاط خوش قریحه
برای آموزش به تهران رفت و از وقتی برگشت، در مغازه‌ برادرش که بعدها به او واگذار شد، مشغول دوخت‌ودوز شد.سیدعباس به شعر علاقه زیادی داشت. ارادتش به‌حدی بود که لا‌به‌لای برش‌کاری و پای چرخ خیاطی، هرگاه خسته می‌شد، به دیوان حضرت حافظ و سعدی پناه می‌برد. گاه آن‌چنان در ابیات عاشقانه و عارفانه ذوب می‌شد که وقتی به خودش می‌آمد، ترانه‌ای سروده بود! اشعاری که هنوز چاپ نشده‌اند.
احمد خوش‌نیت؛ شاعر توان‌یاب و ورزشکار محله کارمندان دوم
احمد خوش‌نیت متولد سال١٣٦١ در دو سالگی به دلیل تزریق اشتباه آمپول، دچار فلج مغزی یا همان سی‌پی می‌شود. حالا اندام‌های او اختلال حرکتی غیرپیشرونده دارند اما او در تمام این سال‌ها سعی کرده بر محدودیت‌هایش غلبه کند.ورزشکار، بازیگر تئاتر، شاعر ، خواننده، ترانه‌سرا و... همه این‌ها را در قسمت معرفی صفحه‌اش نوشته تا این‌ها معرف توانایی‌هایش باشد، نه مشخصات ظاهری‌اش. معتقد است با دست، بی‌دست، با پا، بی‌پا و... انسان در هر حالتی انسان است و باید بتواند نیازهای اولیه‌اش را برطرف کند، باید بتواند هر کجا که می‌خواهد برود.