شاعر

انجمن «دُر دری»؛ خانه مودت شاعران افغانستانی و ایرانی
25سال است که شاعر ان و نویسندگان ایرانی و افغانستانی در انجمن «دُر دری» دست برادری داده اند و اینجا پاتوق مهربانی و تراوش شعر میان دو فرهنگی شده است که خیلی به هم نزدیک اند. هنوز مکان انجمن استیجاری است و هر سال دغدغه سرپناه دارند، اما تخصص ادبی، بسیاری از ایرانیان و افغانستانی های اهل ادب و شعر را در کنار هم قرار داده است. اینجا سرای امن شعر است.
کتاب‌فروشی فلسطین محل رفت‌و‌آمد شاعران بنام مشهد بود
کتاب‌فروشی فلسطین که‌‌ حوالی نیم‌قرن قبل در چهارراه دکترا پا گرفته، جایی است که خیلی از دانشجویان و درس‌خوان‌های دیروز و حتی امروز از آنجا خاطره‌ها دارند‌. یکی از اولین کتاب‌فروشی‌هایی که امانت‌دادن کتاب را در مغازه‌اش باب کرد. گواه این ادعا پرده‌نوشته‌ای است که سال‌ها سر در کتاب‌فروشی‌اش مردم را به کتاب ‌و کتاب‌خوانی دعوت می‌کرد: آهای مردم نازنین، کتاب کرایه می‌دهیم. روالی که با گذشت سال‌ها هنوز ادامه دارد. ‌از محمد اقبال می‌گوییم.
پرونده ملک‌الشعرای بهار؛ سیاستمدار، شاعر و روزنامه‌نگار معاصر
محمدتقی بهار، معروف به ملک‌الشعرا در ۱۳ ربیع‌الاول ۱۳۰۴ قمری دیده به جهان گشود. او از چهارسالگی به مکتب‌خانه رفت و در مدت‌زمانی کوتاه علاوه بر خواندن و نوشتن، قرآن را نیز فراگرفت. بهار که از همان سال‌های جوانی فعالیت‌های مطبوعاتی و سیاسی خود را آغاز کرده و از طریق کتب و مجلات نوانتشار مصری، با افکار و اندیشه‌های جدید آشنا شده بود، پس از استقرار مشروطیت، به مشروطه‌خواهان پیوست. او در طول عمر پرثمر و البته پر فراز و نشیب خود، چندین روزنامه منتشر کرد و در چندین دوره مجلس به‌نمایندگی از مردم شهر‌های مختلف انتخاب شد.
زمستان در خانه «بهار»
با همراهی دو تن از بازماندگان خاندان محمدتقی بهار در مشهد، به صرافت یافتن خانه او در مشهد قدیم برآمدیم. خانه‌ای که از آن هیچ باقی نمانده واست.
روایت محمود فرخ و ملک‌الشعرا بهار
او روزگاری نه‌چندان دور از میان‌داران فرهنگ و ادب خراسان و بلکه‌ ایران بود و مجمع ادبی‌اش بیش از پنجاه سال برقرار ماند و محل رفت‌وآمد چهره‌هایی شد که یا جریان‌سازان فرهنگی سده گذشته ایران بوده‌اند یا جریان‌شناسان آن‌. درباره این پیر سپیدموی و استوارقامت سخن‌ها گفته‌اند و شعرها سروده‌اند و فرزانگی‌اش را گروهی از بزرگان و استادان بنام در کتاب «هفتادسالگی فرخ» ستوده‌اند.
پروانه بهار: هیچ‌وقت پهلوی‌ها را نمی‌بخشم
هیچ‌وقت تصویر روزی را که نیروهای حکومت پهلوی به خانه ما آمدند، فراموش نمی‌کنم. بیش از پنج سال نداشتم که یک روز صبح زود در فصل زمستان با وحشت زیاد از خواب پریدم. صدای بلندصحبت‌کردن چند مرد با بستن محکم در حیاط مرا از خواب بیدار کرد. در همین موقع مهرداد هم از خواب پرید. هر دو به طرف راهرویی که میان اتاق ما و اتاق خواب پدر و مادرم بود، دویدیم. پنجره بسته بود و قد ما به شیشه پنجره نمی‌رسید. مهرداد متکای خودش را به طرف پنجره کشید، هر دو روی متکا ایستادیم و به طرف حیاط نگاه کردیم.
ملک‌الشعرای بهار از نگاه «چهرزاد»، کوچک‌ترین دختر بهار
زندگی بهار فرازونشیب‌های بسیاری داشت؛ گاهی در لباس شاعر ی خوش‌بیان قلم می‌زد و گاهی به‌عنوان سیاست‌مداری وطن‌پرست جلو استبداد زمانش می‌ایستاد. چهرزاد بهار، آخرین فرزند محمدتقی بهار، اکنون در قید حیات است و در تهران زندگی می‌کند. او سال‌های آخر عمر پدرش را به‌خوبی درک کرده است و حتی در مواقعی برای پدرش روزنامه می‌خواند و پدر را از اتفاقات روز آگاه می‌کرد. در گفت‌وگو با چهرزاد بهار برخی زوایای زندگی محمدتقی بهار را بررسی کردیم.