کوثر اسدی، نوجوان سیزدهساله محله طلاب، با تکیه بر توانمندی ورزشی خود توانست در مقابل هزاران تماشاگر تلویزیونی «عصر جدید»، تیم دختران خورشید را بهخوبی همراهی کند.
برخی از بازیکنان و ستاره های سابق فوتبال مشهد که از همان زمین های خاکی ورزش خود را شروع کرده اند پای کار آمده اند و برای ورزش نوجوان ان آستین بالازده اند، افرادی مانند تراب منصوری، شهروند محله مهرمادر که به کشف و دادن فرصت به افراد با استعداد شهرت دارد و با تمرکز برروی محلات حاشیه شهر می کوشد ضمن رفع کمبود آکادمی های آموزشی فوتبال در این منطقه، نوجوان ان با استعداد را با کمک دوستان و همراهانش آموزش دهد و به سطح فوتبال کشور برساند.
آتنا هفده سال دارد و دانشآموز سال یازدهم رشته طراحی و رنگآمیزی فرش است. چهار سالی میشود که ساکن محله خاتمالانبیاشده است. پدر و مادرش اصالتا کاشمری هستند و سالها در شهرستان کاشمر به هنرجویان، بافت فرش را آموزش دادند.کسب مقام سوم در رشته مواد اولیه و رنگرزی در چهاردهمین المپیاد فرش دستباف ایران سال 1401 و کسب مقام سوم در رشته طراحی و نقاشی فرش در چهاردهمین دوره المپیاد ملی فرش هنرستانهای کاردانش استان خراسانرضوی سال1400 نشان میدهد دنیای آتنا پر از رنگ و زیبایی است.
محسن دلاور، نوجوان دوازدهساله ساکن محله پورسینا، از پنجسالگی وارد دنیای ورزشهای رزمی میشود و از آن به بعد، دیگر آن را رها نمیکند. تا اینجای کار، کلی مدال رنگارنگ به دست آورده است و مقامهای مختلفی در کارنامه ورزشی اش دارد اما مهمترینش مدال طلای استان است که سال ٩٨ به دست آورده است.
فاطمه یکتا با اینکه هنوز 13سال بیشتر ندارد، قرآن بر اخلاق و شیوه زندگیاش تأثیر گذاشته و دیگران به واسطه یاد داشتن قرآن خیلی به او احترام میگذارند. خودش میگوید: هرجا که متوجه تلاشهای قرآنیام میشوند، با احترام بیشتری برخورد میکنند اما فراتر از اینها، خودم به واسطه قرآن آگاهی بیشتری از دنیا و آخرت پیدا کردهام و بهویژه با خواندن سوره واقعه خیلی بیدار شدهام. او به این باور رسیده که بهترین راهنما برایش قرآن است برای همین میخواهد شیوه زندگیاش را براساس آموزههای این کتاب الهی قرار دهد.
هلیا ابراهیمی نوجوان سیزدهساله محله چهارچشمه است که توانسته در مسابقه ریاضی جابربن حیان که سال گذشته در نیشابور برگزار شد رتبه برتر گروهی را به دست آورد. او از نسل همین دانشآموزانی است که با درس ریاضی ارتباط خوبی برقرار کردهاند. میگوید: پارسال یک گروه پنج نفری در مدرسه تشکیل دادیم و با مشورت و همفکری سؤالاتی راکه سطح پیشرفتهای داشت حل کردیم و توانستیم رتبه اول را به دست بیاوریم، چون از قبل همه موضوعها را یاد داشتیم. اگر تمرین کافی نداشتیم و مباحث را خوب بلد نبودیم نمیتوانستیم برنده مسابقه شویم.
برای گرفتن هر امتیاز، توپ تا 5دقیقه روی میز جا به جا میشد. استرسم آنقدر بالا بود که اشک ناخودآگاه از چشمانم میریخت دوباره هر دو10 شدیم. فقط از خدا خواهش میکردم که ببرم. 11 بر 10 به نفع من شد و برای امتیاز آخر فقط اشک میریختم. داورها میدیدند چطور اشک میریزم. 12 به10 بازی تمام شد. حریفم ناراحت و عصبی شد و راکت را به سمت میز پرتاب کرد و از سالن بیرون رفت. آنقدر خوشحال شده بودم که فقط میپریدم و احساس میکردم چند سانتی قد کشیدم. این روایتی است که ریحانه رسولی از هیجان روز مسابقه و قهرمانیشان بیان میکند.






