سید ارسلان متولد1385 و بزرگشده محله طبرسی شمالی است؛ یکی از محلات پیرامونی، بدون امکانات و با مشکلات ریزودرشت سر راه. با همه کوچکی خوب حرف میزند؛ انگار سختی آدم را زود بزرگ میکند. ارسلان آنقدر پخته شده است که بداند خیلیها در محله زندگیشان شرایط او را دارند که بهدلیل نداری و فقر از تحصیل بازمیمانند و باید روی همه علایقشان خط بکشند. اما او نمیتواند از ورزشکردن دست بردارد، حتی اگر هزینه رفتن به باشگاه را نداشته باشد، حتی اگر حسرتبهدل پوشیدن پیراهن تیمملی باشد.
پوریا لزگی میگوید: انتخاب این رشته ورزشی خیلی اتفاقی بود و برمیگردد به تابستانی در کودکیام و ایام تعطیلی درس و کتاب که 10ساله بودم و بهدلیل همسایگی با یک باشگاه ورزشی، مادرم در رشته کاراته ثبتنامم کرد. راستش ثبتنام در این باشگاه، هدیه شاگرد اولی کلاس سوم ابتدایی من بود. اوایل برای سرگرمی میرفتم اما کمکم به این حرفه رزمی علاقهمند شدم.
تقریبا یکسال میشود که زندگی برای هلیا 14ساله تغییرات زیادی کرده است. او سال تحصیلی گذشته را با یک فرق اساسی نسبت به سالهای قبلترش به پایان رساند: بالأخره توانست در مسابقات خوارزمی که همیشه آرزویش را داشت، شرکت کند و در سطح آموزشگاههای ناحیه4 آموزش و پرورش مشهد رتبه دوم گروهی را در رشته علوم آزمایشگاهی به دست بیاورد. او حالا امید زیادی دارد که امسال هم بتواند در این مسابقات شرکت کند و با کسب رتبه اول به مرحله استانی راه یابد.
فقط 3سال است به طراحی آرم و لوگو روی آورده است اما در این مدت با خلاقیت و تواناییای که در طراحی از خود نشان داده، در بین طراحان هم سن و سالش برای خودش جایی پیدا کرده بهطوری که دوستان و اطرافیانش از سید علیرضا رئیس الساداتی میخواهند برای کسب و کارشان آرمی طراحی کند که در خاطر دیگران ماندگار شود. این دانشآموز سابق دبیرستان فردوسی و ساکن محله امام خمینی(ره) توانسته با هنر خود مقامهای بسیاری را به دست بیاورد.
داستان، داستان عرفان رجایی، نوجوان پرانرژی و ورزشکار محله کارمندان اول است. نوجوان پرشر و شوری که سرش درد میکند برای رشته ورزشی پرتحرک رزمی. به همین دلیل از کودکی به واسطه توصیه پسر همسایه و بعدها با تشویق مربیانش درنهایت گمشدهاش را در رشته تالو پیدا میکند و از همان کودکی چنان پی این ورزش را میگیرد که مسیر زندگیاش را تغییر میدهد و این گام جدید، پیشزمینه موفقیتهای ورزشیاش تا کسب مقام قهرمانی کشور و حضور در اردوی تیم ملی میشود.
١٨سال بیشتر ندارد اما شرح فعالیتهایش طولانی است. همهچیز از دوره دبستان آغاز شد؛ وقتی که ریحانه موسوی در زنگهای تفریح دست معلمش نخ و کاموا و میل بافتنی میدید. او با دقت به دستهای معلمش نگاه میکرد و مجذوب هنر بافتنی شد. مادر برای ریحانه میله و کاموا خرید و او خیلی زود شال، کلاه و... میبافت. کمی که گذشت، ریحانه به هنر سینما و تئاتر هم علاقهمند شد؛ هنری که برای اطرافیانش ناآشنا بود، اما او تصمیمش را گرفته بود.
کارکردن و تمرین با گروه سنی کودکو نوجوان خاطرات ماندگار و شیرینی را برای آدم رقم میزند، اما آسان نیست و صبر و حوصله زیادی میخواهد. حوصلهای که در صدای آرام و پرطمأنینه حمیدرضا نجار موج میخورد . جوان سیسالهای که بعد از گرفتن دیپلم، رو به تواشیح و مداحی آورده و پس از چندسال تمرین تصمیم گرفته است به عرصه سرود قدم بگذارد و آموختههایش را در اختیار دیگران بگذارد و بهصورت کاربردی از آن استفاده کند. حالا خودش سرپرست گروه سرود نوجوان ان «سوره» در محله عباسآباد است.