با دستهای زمخت مهربانش آجرهای کهنه را میشمارد، آجرها به شماره پنجاه که میرسد، پیرزن به پیرمرد سالخوردهای که با یک تسبیح بلند روبهرویش ایستاده با لهجه شیرینی میگوید: «بابای مرضی، یه دنه تسبیح بنداز!»
الکس بارنز نظامی بریتانیایی است که در دوران تاجداری فتحعلیشاه قاجار توفیق پیدا میکند تا به بهانه دیدن عباسمیرزا، نایبالسلطنه، به مشهد بیاید. او برای ورود به حرممطهر مجبور میشود از لباس مبدل استفاده کند.
در شهریور سال۱۳۲۷ خورشیدی در عرض یک ماه در مشهد -که جمعیتش از چندصدهزار نفر تجاوز نمیکرده است- ۴۳۶نفر خودکشی کردهاند.
سیدرضا نجفپور با ۶۵ سال سن، جزو آخرین نسلی است که رادیوهای قدیمی را تعمیر میکنند. او سر تکان میدهد که «شغل من با گذشت زمان، مثل یخ آب شد»!
افزایش ناگهانی تقاضا برای دریافت خط تلفن بین سالهای۱۳۲۰ تا ۱۳۲۶ سبب نایابشدن خط و شماره در شهر میشود؛ آنچنانکه در مشهد بازار سیاه تلفن به وجود میآید و بهمرور از شدت آن کاسته میشود.
نور محمدنادرزاده، کاسب قدیمی محله صاحب الزمان از خاطراتش و سال ها کار با نمکهای بلورین برایمان میگوید
اهالی، حاجمحمدحسین عباسی را به نام «آچارفرانسه»، «کارراهانداز» یا «آمبولانس محله» میشناسند. در دورهای که جادههای خاکی چهاربرج هنوز رنگ ماشین به خودش ندیده بوده، چهارچرخی داشت تا به دادِ درراهماندهها و مریضدارها برسد.